برگها جدا می شوند تا دوباره برویند پاییز می رسد تا یادمان دهد هیچ چیز پایدار نیست تا بدانیم در گذریم تا به ما بفهماند هیچ فصلی زیباتر از فصلی دیگر نیست موجی گذارش به صخره ای افتاد مکثی کرد نوازشی کرد و رد شد هردو آموختند شروعی و پایانی برایشان نیست در تکراری از عبور موجها و سکون صخره ها روایتی که با نسیم داوودی زمزمه کردیم. احمد مهدوی