نمایشنامه‌خوانی›زندانی خیابان دوم

خلاصه: در یکی از واحد های آپارتمانی یک زن و شوهر زندگی می کردند. مرد خانه ناراضی از وجود همسایه های بی-ملاحظه و پر سروصدا و دیوارهای نازک و بدون عایق بود. یک روز خانم این خانه برای خرید به بیرون رفت و چون کلید نداشت در را نیمه باز گذاشت. و وقتی از خرید بازگشت با خانه ای خالی روبه رو شد. وقتی مرد از سرکار به خانه بازگشت صدای گریه همسرش را شنید. و بهت زده وارد اتاق شد و دزدها همه چیز را برده بودند. مرد، ناراحت و عصبانی رو به خانم خود کرد و گفت که چند وقتی است که از کار بیکار شده و روز را در پارک و سینماها می گذراند.