در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آبان دخت: شبها وقتی میخوابم تمام وسایل آشپزخانه دور هم جمع میشوند و پشت سرم معرک
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:02:33
شبها وقتی میخوابم تمام وسایل آشپزخانه دور هم جمع میشوند و پشت سرم معرکه میگیرند، کلی درباره ام حرف میزنند و غیبتم را میکنند. خودشان میدانند هیچ وقت خیلی حال و حوصله شان را نداشته ام . سرشان خیلی غر میزنم و چپ چپ نگاهشان میکنم ،چه کنم دست خودم نیست. همیشه احساس می کنم وقتم را از چنگم درآورده اند و میخواهند مرا به زور مال خود کنند . طبیعی است که آنها هم دل چندان خوشی از من نداشته باشند.
بیشتراوقات آشپزخانه برایم میدان جنگیست ظالم و خودخواه با کلی سلاح سرد و من تنها و بی دفاع بین این همه دشمن ریز و درشت گیر افتاده ام که بیشترین دفاعم میتواند کوبیدن در کابینتها به هم باشد تا شاید کمی دهانشان را ببندم.
در این میدان جنگ سربازی بوده ام که بارها شیمیایی شده ام، زخمی شده ام ، ترکش خورده ام اما ترکش نکرده ام ، نمیتوانم ترکش کنم، دیگر اسیرش شده ام باید بایستم و مقاومت کنم و احتمالا دست آخر کوتاه بیایم و همزیستی مسالمت آمیز پیشه کنم. چراکه گاه همین میدان جنگ برایم امن ترین جای دنیا بوده. پناهگاهی که میتوانم یک انقلاب مخملی را با خودم در آن شروع کنم . با سلاحهای خودم ، با همان سیر و پیاز و استکان لب پریده و چاقوی به ظاهر کند و پنجره تا انتها بازشده ی زمستان و فقط خودم بدانم درواقع چه کار دارم میکنم. بگذرام با خیال راحت اشکم را دربیاورند ، در پایم فرو بروند ، دستم را ببرند و نفسم را تنگ کنند تا آنقدر عرصه برمن سخت شود که در سطل زباله این یار خاموش همیشه باوفا را باز کنم و همه چیزم را در آن بریزم ، یک گره محکم روی خرخره اش بزنم و پرتش کنم در زباله دانی تاریخ و این پایان خوب ماجراست.
دست از همه چیز میشویم ، برقها را خاموش میکنم. گوشهایم تیزتر میشود: قصه ای دیگر آغاز میشود: یک دورهمی دیگر و یک شورش شبانه دیگر. موفق باشید دشمنان خوبم