در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدر ضا: فیلم «آنیما» ساخته شهاب گلچین جزو اون دست فیلم های بلند کاملا مهجور مو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:56:47
فیلم «آنیما» ساخته شهاب گلچین جزو اون دست فیلم های بلند کاملا مهجور مونده ست. به نحوی که شما با سرچ توی گوگل هم به سختی معرفی ای از اون پیدا می کنین.فیلم محصول سال ۱۳۹۸ هست و منتخب چهل و چهارمین دوره جشنواره جهانی سائوپولو برزیل هم شده. دیشب تو یک جمع کوچیک فیلم رو روی پرده دیدم و این ظاهرا اولین اکران سینمایی در سالن بود. انقدر فیلم های غیر سینمایی و سطحی باکس های سالن ها رو پر کردن که دیدن این فیلم مثل یک نعمت بزرگ برای من بود. فیلمی که اولین صحنه هایی که ازش دیدم من رو برد به یاد سینمای عباس کیارستمی. ما با یک جور فیلم مستند گون طرفیم که مثل فیلم های کیارستمی یک شخص سفری رو این بار با پای پیاده نه با ماشین به روستاهای شهر تالش(هشتپر) گیلان داره. سفری که در واقع جستجویی برای یافتن یک شخص هست. همون جور که تو فیلم زندگی و دیگر هیچ کیارستمی، کاراکتر به دنبال کاراکتر بچه فیلم خانه دوست کجاست هست. این بار ما با یک عاشق طرف هستیم که به دنبال معشوق دوران کودکی خود افتاده. معشوقی که فقط اسم کوچیکش و یک یادگاری مشابه که دستبند باشه نشونه هایی برای پیدا کردنش هستن. از حضور کاراکتر توی کلاس درس ابتدایی که کاملا یادآور فیلم خانه دوست کجاست هست و سپس طی مسیر های مارپیچی توسط این کاراکتر همه فیلم رو بسیار شبیه به فیلم کیارستمی می کنن. همچنین حضور کاراکتر های واقعی نابازیگر که کاملا یادآور فیلم های کیارستمی هست.هرچند به نظر کاراکتر اصلی که اون هم قراره مثل نابازیگرها باشه انگار، خیلی موفق نشده و بیشتر شبیه یک بازیگر آماتور از کار در اومده. اما کارگردان به طرز کاملا آشکاری سعی کرده که در خلال این جست و جو فرهنگ بومی و فولکلور این مناطق رو هم به نمایش بذاره و گاهی انقدر این صحنه ها مستند گونه ثبت شدن که مرز بین داستانی بودن و مستند بودن فیلم مخدوش میشه. شاید بهتر بود که سبک تصویربرداری اینقدر هم مستند نمی بود چون اتفاقاتی که در روایت در حال وقوع هستن خیلی چیده شده و غیرواقعی به نظر می یان. مثلا اینکه اسم خواهر یکی از بچه های کلاس معصومه است وقتی کنار یک دختری که قرار است عروسی کنه و او هم همین نام رو داره و باز قبری بی نام و نشان از یک دختر که نشانه هایی شبیه به معصومه داره قرار می گیره با واقعیت فاصله می گیره. ولی سبک تصویر همه جا هم خیلی مستند نیست. مثلا در صحنه حضور دوربین توی امامزاده که یک تصویر کاملا نورپردازی شده وحرفه ای هست و یا جایگاه عجیب دوربین در هنگام صحبت کاراکتر اصلی با عروس که دوربین pov اول شخص معصومه میشه. ولی استفاده کارگردان از موقعیت های فولکلور برای بی نتیجه و مبهم موندن ماجرا جالبه. درست مثل ... دیدن ادامه ›› همون صحنه صحبت کاراکتر اصلی با عروس که به خاطر آداب و رسوم محلی دختر اجازه صحبت و یا نشون دادن چهرش رو تا یک روز نداره و مشابه این اتفاق در یک صحنه قبل تر که خواهر یکی از دانش آموزای مدرسه کر و لال هست و مخاطب و کاراکتر اصلی این رو نمیدونن رخ میده. در نهایت برخورد کاراکتر اصلی که خودش عکاسه با یک عکاس معروف و جملات قصارگونه عکاس معروف کمی فیلم رو گل درشت و بیشتر از واقعیت دور میکنه.شاید بهتر بود که این مفاهیم به شکلی معمولی تر بیان می شد. مثل صحنه ای از فیلم طعم گیلاس که پیرمردی که تو ماشین کاراکتر اصلی میشینه و داستان خودکشی خودش رو تعریف میکنه و چقد ساده و زیبا دلیل منصرف شدنش رو بیان میکنه ولی پشت حرفاش واقعا تفاسیر جالبی میشه پیدا کرد. تو این فیلم(آنیما) اما خیلی مستقیم اون تفسیر و حرف گفته میشه. در نهایت صحنه هایی از محیط مدرن شهری که کاراکتر کاملا دل زده از اونهاست قراره تضاد مشخصی بین فضای شهری و روستایی بسازن. اما کاراکتر اصلی نهایتا در این جستجو به نوعی متوجه میشه که همون عاشقی مهمه نه این که معشوق رو لزوما پیدا کنه. به خاطر همین هم دستنبد یادگاری رو به درخت حاجات گره میزنه و دستبند بعدی هم که از طرف دختری بهش میرسه رو دور میندازه. شاید هم به نوعی ناامید شده. در نهایت باید اشاره ای هم به نماهای زیبا به لحاظ ترکیب بندی هم بکنم که واقعا شات های عکس گونه ای رو در فیلم ساختن. این فیلم البته به فیلم اقلیم ها (جیلان) هم شباهت هایی داره از جمله همین که اونجا هم کاراکتر اصلی که عکاس بود به روستا یا شهری کوچیک برای پیدا کردن همسرش میره و البته اونجا پیداش میکنه و سیر روایت در اونجا متفاوت میشه و به چالش های روابط بین مرد و زن میپردازه. در نهایت هم خود مرد زن رو دوباره در حالی که شاید زن راضی به برگشت شده، ترک میکنه. و البته باید به میزان استفاده فراوون از دیالوگ در فیلم های جیلان اشاره کرد که در این فیلم ما برعکسش رو می بینیم و دیالوگ ها شبیه به فیلم های کیارستمی خیلی کم تر هستن. منتهی من فکر میکنم در مجموع فیلمساز بین سبک جیلان و کیارستمی گیر کرده و نتونسته یک انسجام مشخصی تو کارش به وجود بیاره. میتونم به صحنه ای اشاره کنم که ما خیال کاراکتر رو می بینیم که دختری فانوس به دست نزدیک به درخت حاجات میشه. خب توی فیلم جیلان هم ما صحنه ای به این شکل داریم که تو خیال کاراکتره اما به شکل استادانه ای تو واقعیت حل میشه و به واقعیت میچسبه اصلا. چون جیلان یکسره از واقع گرایی استفاده نمیکنه و فیلمش رو با صحنه های شاعرانه می آمیزه. ولی تو این فیلم که به شدت سعی بر مستندگون کردن همه چیز داره و دوربین لرزان و روی دستش هم کاملا آشکاره این صحنه انگار خوب نمیشینه. حتی سبک تدوینی و کارگردانیش هم کمی پرش زا هست که نتونسته به خوبی خیال انگیز بودن پلان رو از پلان واقعی جدا کنه و یک جامپ شبیه فیلم های آلن رنه می بینیم که کلا سبک متفاوتی رو داشت و قصد نشون دادن صحنه های ذهنی یا خیالی کاراکتر رو نداشت. عنوان فیلم هم به داستان میخوره اما خب میتونست نگاه عمیق تری بهش بشه و مفاهیم نمادین بیشتری رو تو فیلم ایجاد کنه که من حالا به علت عدم آگاهی تو زمینه روانشناسی خیلی بهش نمی پردازم. در نهایت امیدوارم روزی این فیلم دیده بشه و این قدم مثبت فیلم ساز منجر به ساخت فیلم های منسجم تر بشه.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید