بِسمِ الله الرّحمن الرّحیم
بی عشق تو دنیاست شبی تار و غم انگیز
با عشق تو صبحی ست درخشان و دلاویز
قلبم شده صد پاره نگارا به یقین هست
تیرِ مژه ات تیز تر از خنجرِ چنگیز
اعجازِ نگاهِ تو ، مرا می کُشد ای عشق
لبخند بزَن ، کاسه یِ صبرم شده لبریز
روح از بدنم رفت
... دیدن ادامه ››
همان دَم که تو رفتی
چندان که شدم سردتر از موسمِ پاییز
با آمدنت باز به جسمم تو دَمیدی
من زنده شدم مست تو و شاد و سحرخیز
دیشب من و مهتاب به یادِ تو نشستیم
ناهید رسید از ره و پروین و زُحل نیز
تا خانِ ششم رفتم و با دیو به عشقت
در مرحله یِ هفت شدم سخت گلاویز
از کوچه یِ الهام ندا می رسد ای دوست
تا وصل دهد دست زِ اغیار بِپرهیز
✍ علی باقری