در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیارش: زمان لحظه ها نرم و ساکت می بارند و روزی ملال انگیز را چکه چکه م
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:23:30
زمان


لحظه ها نرم و ساکت می بارند
و روزی ملال انگیز را
چکه چکه می سازند.
خون می چکد از سر انگشت زمان
چکه چکه،
تیک تیک،
ساعت بی خبر از عمق زمان می گذرد.
در ولنگاری خود
منتظر، پرسه زنان بودم من
تا کسی یا چیزی
راه را طی شده پیشم فکند.


خسته ... دیدن ادامه ›› بودم آن روز
خسته از پاشش آب
خسته از تابش نور
کودکی بودم و عمرم چه بلند
خسته از آنکه به من داد این پند:
«نکُش امروزت را»


و من او را کُشتم.
من به دست خودم او را به امانت دادم
دادمش به خورشید.
"و عقاب خورشید
آمد او را به هوا برد که برد."
من دویدم پی خورشید دوان
پس بگیرم همه ی عمر و زمان.
خورشید همان بود که بود،
همان است که هست.
می دود می تازد
تا باز برآید از پشت.


سال ماه می شود و هفته و روز و ساعت
و زمانی که تو گویی که نبوده است و نیست
نقشه ها نقش بر آب
یا که خطی در هم
رسم زیستن در زمانی که گذشت،
و دگر هیچ نمانده است برای ترسیم.


تو بگو آنچه کنون می بینی:
خانه ام مهمانی است
مجلسی طولانی است
تن من خوابیده است
استخوان هایم گرم
جرثومه ی فرسوده ی ملعون زمین می گوید:
«من نزاییدمش این آدمک ننگین را»


خانه...
خانه، دوباره خانه.
دور دست ها
آن سوی دشت
ناقوس آهنین مومنان را به سجود می خواند.
کفنم را پسری باز گشود
گردنم را بگرفت
و تکان داد و بگفت:
«بشنو افسون زمان را اکنون»
۳ روز پیش، دوشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید