نمایش بی شیر و شکر نوشته حمید امجد که در اواخر دهه هفتاد به نگارش در آمد یک نمایشنامه اجتماعی انتقادی است که البته هنوز هم با مسائل امروز جامعه ما مرتبط است.مسائلی همچون دروغ،خیانت،عدم ارتباط و اعتماد اجتماعی بین مردان و زنان، نگاه نژاد پرستانه و تبعیض نسبت به مهاجرین افغانی که امروز کاملا یک مسئله همه گیر در جامعه ما شده است و رنگ وبوی سیاسی و امنیتی پیدا کرده است از جمله مواردی است که در این اثر به خوبی دیده شده است. اما می رسیم به شیوه اجرایی این اثر .... نمایشنامه بی شیر و شکر یک نمایشنامه رئال اجتماعی است که به اتفاقات و کشمکش ها بین آدم های مختلفی که در یک کافه کنار هم نشسته اند در اپیزودهای مختلف و جدا از هم می پردازد.ولی اتفاقی که در اجرای نمایش افتاده است اجرائی سورئال در فضایی وهم گونه است که در آن داستان ها و شخصیت های اپیزود های نمایش با هم در دنیایی خیالی با هم تلاقی پیدا می کنند و فضایی به شدت سنگین و با ضرب آهنگ بالا تولید می شود و حتی برای بیننده ای مثل من که کاملابا متن
نمایشنامه آشنا هستم و بارها آن را خوانده ام گیج کننده و سنگین به نظر می رسید و حالا چه برسد به تماشاچی که قبلا هیچ آشنایی با این نمایشنامه نداشته است.انتخاب شیوه های اجرایی متفاوت با ژانر اصلی نمایشنامه عمدتا برای آثار کلاسیکی اتفاق افتاد که تا به حال بارها آن نمایش با همان شیوه اجرایی اورجینال خود اجرا رفته است و همه تماشاچیان تئاتر با آن نمایش کاملا آشنا هستند مثل برداشت های اجرایی جدیدی که از نمایشنامه هایی همچون هملت ، مکبث ،کالیگولا... می شود و اتفاقا کارگردان کار جناب آرش دادگر دو سال پیش اجرای قوی از فریز مکبث فریز داشت که اثر بسیار موفق و جذابی بود ولی اجرای نمایشنامه ای همچون بی شیر و شکردر فضای متفاوت سورئال و وهم گونه که تا به حال اجراهای زیادی از نسخه اصلی نمایشنامه نرفته است شاید خیلی زود باشد و مخصوصا برای فضای تماشاچی
... دیدن ادامه ››
جوان تئاتر امروز ما درک آن کمی سخت و سنگین باشد. مثلا صحنه ای که توانست ارتباط بهتری با تماشاگر پیدا کند صحنه میز شش است که شاید آن هم به این دلیل است که بیشتر به فضای اصلی متن نزدیک بود.اما در مورد بازی ها انصافا باید گفت کار بازیگران در این کار بسیار سخت بوده است و زحمت بسیاری کشیده اند و بازی در چنین فضایی نیاز به تمرکز و خلاقیت بدنی زیادی دارد به طور کلی در کارهای استاد دادگر کنش بدنی حرف اول را در بازی و ایجاد فضای صحنه ای می زند و بدن بازیگران به شدت متاثر و مرتبط از هم و خلق کننده کنش های صحنه ای ویژه هستند.ضرباهنگ بازی ها اصلا نمی افتاد و شاید بهتر بود برخی بازی ها کنترل بیشتری می شدند بازی در چنین فضاهایی بسیار سخت تر از فضای رئال است و با توجه به عدم محدودیت های کنشی و شخصیتی در این نوع فضاها بازیگر با انرژی بسیار بالاتر و دست بازتر می تواند شخصیت را برای تماشاچی بازی کند در واقع مزیت این نوع فضا نسبت به کار رئال این است که شما وارد دنیای ذهنی و زیر پوستی و اصطلاحا زیر نقاب شخصیت های نمایش می شوید و شخصیت ها روتر و خودمانی تر هستند ولی در عین حال بازیگر باید حواسش باشد که در چنین فضای آزاد و شوخ و شنگی دچار افراط نشود و ظرائف کار فراموشش نشود.در بین شخصیتها مبارک به شدت بازی هم ذات پندارنه ای دارد و البته در بروز احساسات خود هم کنترل خوبی دارد و نخواسته است خیلی از جایگاه مظلومانه شخصیت سو استفاده کند و اصطلاحا خود را ویژه تر نشان دهد. در هر حال نمایش بی شیر و شکر هر چند چالشی بسیار سخت و سنگین و متفاوت است و اینجانب بیشتر دوست داشتم همان فضای رئال نمایشنامه را تماشا کنم ولی در عین حال کاری جذاب و متفاوت است که تماشای آن را پیشنهاد می کنم و آرزوی موفقیت برای گروه نمایش دارم.