علی کوچیکه، علی بونه گیر نصف شب از خواب پرید... چشماشو هی مالید با دس... سه چار تا خمیازه کشید... پا شد نشس... چی دیده بود؟ چی دیده بود ؟ خواب یه ماهی دیده بود...
نمایش واگویه ی مادر علی کوچیکه است. مدرسه، همسایه ها، خانم معلم و در و دیوار انگار روی سر زن هوار شده اند. نگاه های هراسناک مردانی که هر لحظه می خواهند او را مانند کبوتری بال و پر شکسته به دام بیاندازند.