جن زدگان داستان کشمش غریزه و عذاب وجدان است؛ همچون سلاخی بر تارک روح انسان، تضادی میان معناهای کهنه و ارزش های نوین که سرگشتکی میان آن دو، روح انسان را خراش می دهد.
ایبسن این نمایشنامه نویس بزرگ در «جن زدگان» اعماق روح آزار دیده انسان را می کاود تا به ریشه های این امور متناقص نما برسد.
طرفه این که واقعیت وجودی انسان با حقیقت در پنجه اند و جنگ و سیاست و نیرنگ و محافظه کاری ارزش های بشریت را نشانه گرفته اند و انسان امروزی میان گناه و بی گناهی وامانده و سرگشته است. جالب است ایبسن نه قضاوت می کند و نه پندی می دهد، او فقط حقیقت را فریاد می زند تا به قربانگاه رفتن انسان را در برابر دید همگان به نمایش بگذارد.