کورین، زن جوانی است که شوهرش در بستر بیماری و در شرف مرگ است.
او، از پیش، لباس مشکی خود را به تن کرده و در حال برنامهریزی و انجام مقدمات لازم به جهت پذیرایی از همسایگان و دوستانی است که در صورت فوت همسرش برای ابراز همدردی و عرض تسلیت در مجلس یادبود شرکت خواهند کرد.
بوکله مرد جوان داوطلب و بلندپروازی است که در همسایگی آنها زندگی میکند و به نظر میرسد با کورین سر و سرّی دارد البته او بیش از آنکه به کورین احساسی داشته باشد در فکر تصاحب ثروت و مایملک کورین است. اما دکتر که تزریقات متعدد و درمان امیدوار کنندهای را شروع کرده نظر دیگری دارد.
خدمتکار به مرد خانه وفادار است به همراه دکتر برای بهبودی او تلاش میکند.
داستان آنگونه که کورین و بوکله انتظار داشتند پیش نمیرود و ...