در یک کلاس تئاتر ساده و بدون دکور، گروهی از دختران نوجوان پیش از رسیدن معلم بازیگری، خودشان تمرین را آغاز میکنند. آنها تصمیم میگیرند با استفاده از بداههپردازی و بازیهای نمایشی، دربارهی چهار احساس اصلی: ترس، غم، خشم و شادی صحبت کنند و تجربههای شخصیشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.
هر دختر از زاویهی نگاه خود احساساتش را توضیح میدهد:
نیازهایی که پشت هر احساس پنهان است، فکرهایی که گاهی نوجوانها را درگیر میکند، و راههایی که برای مدیریت هیجانهایشان پیدا کردهاند.
در جریان تمرین، گفتگوها و بازیهای جمعی باعث میشود آنها نه تنها نمایش خود را بسازند، بلکه یکدیگر را بهتر بشناسند و یاد بگیرند که چطور با صداقت و شجاعت، به احساساتشان نزدیک شوند.
نمایش با تأکید بر واقعیت، بدون میزانسن پیچیده و تنها با حضور صادقانهی نوجوانان، تجربهای آموزنده و الهامبخش دربارهٔ شناخت هیجانها و توانایی مدیریت آنها ارائه میدهد.