در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمدرضا حیدری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:38:19
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ویدیوتئاتر
ویدیوتئاتر دقیقا چه مفهومی دارد؟ نسبت آن با ویدیو آرت و نسبتش با هنرهای نمایشی چیست؟ آیا صرف استفاده از ویدیو در یک اثر نمایشی با ویدیوتئاتر روبرو هستیم؟ آیا در ویدیوتئاتر این ویدیو است که در خدمت تئاتر است یا برعکس؟
پاسخ به این پرسش ها نیازمند ارایه یک تصویر اولیه از هنر ویدیویی و روند گسترش آن است. بسیاری از ما ویدیو را فرزند یا جانشین سینما می پنداریم. به نظر می رسد ویدیو صرفا ابزاری است که تولید سینمایی را تسهیل کرده است. یک تکنولوژی در خدمت سینماگران. اگر چه این یکی از کارکردهای ویدیو است اما هنگامی که ما در خصوص ویدیوآرت سخن می گوییم منظورمان نمی تواند کارکردهای یک ابزار فناورانه باشد. هنر عکاسی به مفهوم گرفتن عکس خانوادگی نیست اگر چه مهمترین کارکرد عکاسی همین گروه از عکس ها باشد. ویدیو نیز می تواند به جای نگاتیو استفاده شود یا در یک مهمانی خانوادگی مورد استفاده قرار گیرد ولی حتی اگر این ویدیوها بسیار خوب ساخته باشند و یا اگر فیلمی که به صورت دیجیتال ضبط شده برنده نخل طلای کن نیز باشد، ما درباره هنر ویدیو سخن نگفته ایم.
برخی تعاریف دیگر نیز ویدیوآرت را گونه ای از سینمای تجربی و گاه حتی آوانگاردتر از این سینما می شناسد و ویدیو را ابزاری به مراتب ارزانتر در دست سینماگران آوانگارد و تجربی برای انجام تجربه های هنریشان می داند.
علی بخشی در مقاله ای که در شماره 66 نشریه تندیس منتشر شده است، از این دیدگاه نیز سخن می گوید "ویدئو آرت قواعد سینما حتی سینمای تجربی ... دیدن ادامه ›› را نیز به رسمیت نمی‌شناسد. چرا که ممکن است آشکارا فاقد روایت، دیالوگ و طرح باشد. در دایره تنگ برنامه سازی‌های تلویزیونی هم نمی‌گنجد. هر چند از رسانه تلویزیون امکانات ایستگاه‌های تلویزیونی و حتی جعبه تلویزیون به مثابه یک حجم استفاده می‌کند."
اگر چه این تعریف درست است اما بازگوی تنها یکی از گرایش های ویدیوآرت است. گرایش به تجربه در زبان خود رسانه. تجربه در فرم زبانی، تجربه در فرم روایی و همه آنچه که می توان به عنوان تجربیات درون زبانی شناختش. در اینجا ویدیوآرت به سینمای تجربی و آوانگارد نزدیک می شود در عین آنکه امکان می یابد زمینه های جدیدی را نیز برای تجربه کردن بیازماید. مثلا استفاده از ترفندها که در سینمای تجربی عمدتا وابسته به لابراتوار بود، در اینجا به سادگی در دسترس ویدیوآرتیست قرار می گیرد. مجموعه ای از افکت های از پیش تعریف شده و یا نیازمند به طراحی و ساخت.
بخش دیگری از این تجربه ها ماحصل خاستگاه اصلی ویدیو می شود؛ تلویزیون. ویدیوآرت در این گرایش بیش از آنکه بازتاباننده سنت های روایی و بصری سینما باشد، وام گیرنده از سنت های تلویزیونی می شود. قراردادهایی که خود به تازگی در بستر تلویزیون و ارتباط خاصش با مخاطب شکل گرفته بود، به ناگاه و بسان یک سنت در خدمت ویدیوآرتیست در می آید.
سومین عامل تفکیک این دو مقوله (یعنی فیلم تجربی و این گرایش ویدیوآرت) را نیز می توان در مکان عرضه این دو هنر جستجو کرد. در کتاب گرایش های معاصر در هنرهای بصری چنین آمده است " ام جون پایک نیز از ۱۹۵۹ تلویزیون را به یکی از عناصر اصلی آثارش تبدیل کرد، او و یکی از دوستان مهندسش ماه‌ها وقت صرف کردند تا نخستین نمایشگاه هنر تلویزیون را در گالری پارناس در وپرتال آلمان در ۱۹۶۳ ترتیب دهند. نمایشگاه از ۱۳ دستگاه تلویزیون تشکیل شده بود که تصویر عمدا ً‌از شکل افتاده‌ای را پخش می‌کردند. شیوه کار در حقیقت دستکاری تصاویر تلویزیون از طریق تغییر مدارهای الکتریکی دستگاه‌ها بود"
اگر سینما برای نخستین بار در یک کافه به معرض دید عموم گذاشته شد و پس از آن نخست جا خود را در تالارهای نمایش و به سرعت در سالن های ویژه خود بازیافت، ویدیوآرت از همان ابتدا در گالری ها و موزه ها دیده شد و همین ویژگی آن را تبدیل به یک هنر بصری نمود.
این گرایش همچنان پابرجا و قوی است؛ یعنی فهم ویدیوآرت نه به عنوان یک هنر روایی بلکه به عنوان هنری بصری. این مساله ظاهرا با آنچه ما از ویدیوآرت می فهمیم و می شناسیم، تفاوت های عمده دارد. درک ویدیوآرت به عنوان جانشین فیلم های تجربی ما را بدان رهنمون می سازد که آن را فیلم های بسیار آوانگارد و عمدتا غیرقابل درک فهم کنیم حال آنکه در یک گالری هدف می تواند مثلا لذت بردن از زیبایی های بصری و یا فهم نشانه های تصویری و درک فلسفه این اتفاق ویژه باشد.
اینگونه در بستر گالری ها و موزه ها بود که ویدیوآرت رشد پیدا کرد و شکل های جدیدی را نیز آزمود. یکی از مهمترین این اشکال ویدیو اینستالیشن بود. با ویدیو اینستالیشن بود که ویدیوآرت به این شجاعت دست پیدا کرد که مرزهای هنرها را در نوردد و از امکانات زبانی سایر هنرها (مثلا در اینجا هنر چیدمان) بهره ببرد.
ویدیوآرت اکنون دیگر می خواست خود را از دایره گالری ها نیز رهایی بخشد و با سایر هنرها نیز پیوند یابد. به سرعت از امکانات هنر تعاملی بهره برد و هنر تعاملی را نیز رشد داد. حتی معماری نیز از نظر ویدیوآرتیست دور نماند. در ویدیومپینگ تلفیق معماری و نور و ویدیو هنر جدیدی را خلق می کند...
اگر در هنر تعاملی ویدیو به بدن انسان زنده نیز واکنش نشان می دهد، در آنصورت این بدن می تواند اندام بازیگر نیز باشد. اکنون ویدیو با تئاتر در می آمیزد و ویدیوآرت را پدید می آورد...
ارایه تعریفی مشخص برای ویدیو تئاتر یا ویدیوآرت بسیار دشوار و یا شاید ناممکن باشد. مرز این هنرها هنوز در حال گسترش پیدا کردن است. (اگر اصولا بتوان به چنین مرزی قایل بود) هر هنرمندی با تجربه هنری خود در زمینه هنرهای نو می تواند مرزهای جدیدی را بر روی این هنرها بگشاید و افق های نوینی را در پیش چشم ما ظاهر سازد. اما در هر تصویری که از ویدیوتئاتر داشته باشیم باید بخاطر داشته باشیم که ویدیوتئاتر و یا ویدیوآرت هنرهایی مستقل هستند. ویدیوتئاتر تلفیق ویدیو و تئاتر نیست به خدمت گرفته شدن ویدیو در تئاتر نیست، ویدیوتئاتر هنری جدید است که در حال یافتن زبان ویژه خود هست. قضاوت ویدیوتئاتر با ملاک های تئاتر و یا نمایش، همان میزان اشتباه است که قضاوت ویدیوآرت با ملاک های فیلم و سینما.
شاهرخ قدوسی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در خصوص اوفلیا

هنگامی که از حدود دو ماه پیش در حال آماده سازی نمایش اوفلیا بودم، با یک سوال اساسی از جانب بسیاری از دوستانم روبرو بوده ام: آیا این یک نمایش است؟
این پرسش ساده پاسخ بسیار دشواری داشت. اوفلیا نمایشی است که در بستر یک ویدیو جریان می یابد. جمعی از برجسته ترین بازیگران تئاتر ایران بر صحنه نمایشی حضور دارند که به صورت ویدیویی ضبط و در صحنه نمایش بر پرده می تاید. دو بازیگر حاضر بر صحنه بسان یک مرده با ماسکی بر صورت در مقابل پرده نشسته اند و کوچکترین تکانی نمی خورند. تنها در پایان نمایش است که آنها از جای خود بلند شده، به تماشاگران تعظیم کرده و صحنه را ترک می کنند. آیا آن ها بازی می کنند؟
مدت زیادی تلاش کردم تا این پرسش را با یک پرسش دیگر همراه سازم. مگر نمایش چیست؟ فارغ از تمام پاسخ هایی که می توان به این سوال داد و احتمالا دوستان من هم تلاش کردند تا آن را مطرح کنند، یک نقطه مشترک در دیدگاه تقریبا تمامی آنان وجود داشت؛ تئاتر یا نمایش به عنوان یک حداقل، نیازمند Act یا کنش است. اگر از ملزم بودن یک نمایش به داشتن دکور، لباس، آکسسوار و... (مثلا در تئاتر بی چیز) دیالوگ (مثلا در پانتومیم) بازیگر (مثلا در نمایش های عروسکی...) سالن نمایش (مثلا در نمایش های خیابانی و...) بگذریم، نمایش از دیدگاه این دوستان در تمام اشکال آن نیازمند یک کنش خواهد بود. یک حرکت، یک جمله، یک دیالوگ و یا هر چیزی باید اتفاق بیفتد تا نمایش آغاز شود. نمایشی که بازیگران تمام مدت بی کوچکترین تکانی بر صحنه نشسته اند، هیچگاه آغاز نمی شود. نمایش بر بستر ... دیدن ادامه ›› زمان جاری است و در خلا یا سکون گذر زمان معنا نمی گیرد...
پیشنهادهای مختلفی از سوی دوستان ارایه شد. آیا باید اجازه می دادم که بازیگرانم برای لحظه ای صندلی خود را ترک کنند؟ (آنها بازیگر بدن های هملت و اوفلیا بودند و روایت مرگ خود را بازگو می کردند و در نتیجه این پیشنهاد با کل روایت ناهمگونی داشت) آیا می باید از حرکات ظریفی مانند کشیدن دست بر چهره، تکان دادن جزیی پا، باز و بسته نمودن چشم ها و یا... استفاده کنم؟ آیا این ها به تنهایی به معنای کنش در نمایش (نه حتی کنش دراماتیک) بود؟
من اما باور داشتم که در جریان ویدیوی خود این کنش را داشته ام. داستان نمایش (آنگونه که اشاره شد) روایت هملت و اوفلیا است از آنچه بر سر این شاهزاده دانمارکی می آید. شاهزاده در این برداشت به توطئه هوراشیو، عمو و مادرش را در قتل پدر مقصر می داند و با نادیده انگاشتن نیمه دیگر وجود خود (یعنی اوفلیا) دست به اقدامی خونین می زند. اقدامی که به نابودی خانواده پادشاهی دانمارک و تصرف حکومت به دست پادشاهی نروژ می انجامد. آیا این روایت هیچ کنش دراماتیکی را در خود ندارد؟
پاسخ البته مثبت است اما این کنش از دیدگاه منتقدین نه بر صحنه نمایش بلکه بر بستر ویدیو جریان دارد. از نظر آنان در یک نمایش، کنش باید بر صحنه جاری باشد. کنشی که بر پرده در جریان است نهایتا ما را به یک فیلم یا ویدیو می رساند. چنین دیدگاهی من را بدان سو هدایت می کرد که اثر را نه به عنوان یک اثر نمایشی بلکه به عنوان زیرشاخه ای از هنرهای ویدیویی یا ویدیوآرت معرفی نمایم؛ یک ویدیو تئاتر.
اما این نیز به ظاهر انتظار منتقدین را برآورده نمی کرد. چرا یک اثر ویدیویی باید در یک سالن نمایشی اجرا شود و حتی اگر چنین امکانی وجود دارد، در این ویدیوتئاتر - آنگونه که من آن را نامیده ام – کدام ویژگی تئاتری یا نمایشی را می توان پیدا نمود؟ آیا بهتر نیست که از همان اصطلاح ویدیوآرت در معرفی این برنامه استفاده کنیم؟
من با این نامگذاری چندان مشکلی ندارم. گمان دارم که در روزگار ما معبد هنرها همچون گذشته دیوارهای سخت و مستحکمی ندارد. دیگر ورود به این معبد نیازمند آداب و قواعد تخطی ناپذیری نیست. شاید اصلا دیواری باقی نمانده باشد و بازدیدکننده این معبد بی آنکه بفهمد در کدام معبد به تماشای چگونه اثری نشسته است، از این معبد به آن معبد نقل مکان می کند. دیوارها چنان فروریخته و مرز هنرها چنان در هم شکسته است که در بسیاری مواقع تلاش برای تعریف یک "رسانه" به عنوان یک "رسانه" کاری است سخت بیهوده. فراتر از این مگر دیگر می توان به سادگی مرز یک اثر هنری و یا مثلا یک کنش اجتماعی یا صنعتی را تبیین کرد؟ با این دیدگاه چه اهمیتی دارد که اثر؛ تئاتر، نمایش، ویدیو تئاتر، ویدیو درام، ویدیوپرفورمنس، ویدیوآرت... و یا حتی مثلا سینما نامیده شود؟ من به سادگی هر یک از این نام های جدید را قبول می کنم اما فارغ از این نامگذاری، پیشتر علاقه دارم تا یکبار دیگر این سوال اساسی را به چالش بکشم که آیا حداقل شرط تحقق یک نمایش کنش می باشد؟ به گمان من نه.
من مایلم تا کمینه شکل گیری یک نمایش را حضور بنامم. حضور در مقابل دیگری (یک مخاطب) به گمان من می تواند شرط لازم تحقق یک نمایش باشد. هنگامی که شما در یک صحنه نمایشی به عنوان بیننده نمایش خود را تعریف می کنید، انتظار حضوری را خواهید داشت. حضور یک انسان دیگر، یک بدن، یک نَفَسِ زنده یا حتی عروسکی که جان گرفته است و من آن را به مثابه یک بدن می نامم. این حضور آدابی دارد، بدن حرمتی دارد که باید آن را شنید. باید سکوت کرد، باید گوش فرا داد باید صداهای نفس کشیدن او را شنید و باید با نفس او هماهنگ شد.
شما به احترام این حضور انسانی گونه ای دیگر رفتار خواهید کرد که مثلا در یک گالری نقاشی. جنس مواجهه شما در سالن نمایش با هنگامی که دارید یک فیلم را به تماشا می نشینید، به دیدن یک نمایشگاه نقاشی یا مجسمه سازی می روید، به یک قطعه موسیقی از رادیو گوش می دهید و... متفاوت خواهد بود.
من می خواهم حتی کمی تندروانه تر نکته دیگری را بازگو و به شما یادآوری کنم آنگاهی که در مقابل یک جنازه ایستاده اید نیز آدابی را رعایت می نمایید. آدابی که به حرمت بدن و روحی که اکنون در کنار ما حاضر نیست بر خود روا می دارید. این حضور به تنهایی چنان مهم است که نمایش را از بسیاری دیگر از هنرها متمایز می کند...
بیاییم بیندیشیم که چه چیزی اثر "هنرمند دوباره زاده می شود" مارینا آبراموویچ را شایسته توجه قرار می دهد؟ چه چیزی این اثر را به عنوان یک اثر پرفورمتیو به ما می باوراند؟ آیا چیزی جز حضور؟ حضور پیکر انسانی در صندلی مقابل شما. حضوری که به آرامی شما را می نگرد و به صدای شما، به سکوتتان و به حضورتان احترام می گذارد. کاری که شما نیز متقابلا با او می نمایید.
نمایش اینگونه زاده می شود.

مجتبی مهدی زاده این را خواند
شاهرخ قدوسی و ذوق زده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ویدیوتئاتر دقیقا چه مفهومی دارد؟ نسبت آن با ویدیو آرت و نسبتش با هنرهای نمایشی چیست؟ آیا صرف استفاده از ویدیو در یک اثر نمایشی با ویدیوتئاتر روبرو هستیم؟ آیا در ویدیوتئاتر این ویدیو است که در خدمت تئاتر است یا برعکس؟
پاسخ به این پرسش ها نیازمند ارایه یک تصویر اولیه از هنر ویدیویی و روند گسترش آن است. بسیاری از ما ویدیو را فرزند یا جانشین سینما می پنداریم. به نظر می رسد ویدیو صرفا ابزاری است که تولید سینمایی را تسهیل کرده است. یک تکنولوژی در خدمت سینماگران. اگر چه این یکی از کارکردهای ویدیو است اما هنگامی که ما در خصوص ویدیوآرت سخن می گوییم منظورمان نمی تواند کارکردهای یک ابزار فناورانه باشد. هنر عکاسی به مفهوم گرفتن عکس خانوادگی نیست اگر چه مهمترین کارکرد عکاسی همین گروه از عکس ها باشد. ویدیو نیز می تواند به جای نگاتیو استفاده شود یا در یک مهمانی خانوادگی مورد استفاده قرار گیرد ولی حتی اگر این ویدیوها بسیار خوب ساخته باشند و یا اگر فیلمی که به صورت دیجیتال ضبط شده برنده نخل طلای کن نیز باشد، ما درباره هنر ویدیو سخن نگفته ایم.
برخی تعاریف دیگر نیز ویدیوآرت را گونه ای از سینمای تجربی و گاه حتی آوانگاردتر از این سینما می شناسد و ویدیو را ابزاری به مراتب ارزانتر در دست سینماگران آوانگارد و تجربی برای انجام تجربه های هنریشان می داند.
علی بخشی در مقاله ای که در شماره 66 نشریه تندیس منتشر شده است، از این دیدگاه نیز سخن می گوید "ویدئو آرت قواعد سینما حتی سینمای تجربی را نیز به رسمیت نمی‌شناسد. چرا که ممکن است آشکارا فاقد روایت، دیالوگ و طرح باشد. در دایره تنگ برنامه سازی‌های تلویزیونی هم نمی‌گنجد. هر چند از رسانه تلویزیون امکانات ایستگاه‌های تلویزیونی و حتی جعبه تلویزیون به مثابه یک حجم استفاده می‌کند."
اگر چه این تعریف درست است اما بازگوی تنها یکی از گرایش ... دیدن ادامه ›› های ویدیوآرت است. گرایش به تجربه در زبان خود رسانه. تجربه در فرم زبانی، تجربه در فرم روایی و همه آنچه که می توان به عنوان تجربیات درون زبانی شناختش. در اینجا ویدیوآرت به سینمای تجربی و آوانگارد نزدیک می شود در عین آنکه امکان می یابد زمینه های جدیدی را نیز برای تجربه کردن بیازماید. مثلا استفاده از ترفندها که در سینمای تجربی عمدتا وابسته به لابراتوار بود، در اینجا به سادگی در دسترس ویدیوآرتیست قرار می گیرد. مجموعه ای از افکت های از پیش تعریف شده و یا نیازمند به طراحی و ساخت.
بخش دیگری از این تجربه ها ماحصل خاستگاه اصلی ویدیو می شود؛ تلویزیون. ویدیوآرت در این گرایش بیش از آنکه بازتاباننده سنت های روایی و بصری سینما باشد، وام گیرنده از سنت های تلویزیونی می شود. قراردادهایی که خود به تازگی در بستر تلویزیون و ارتباط خاصش با مخاطب شکل گرفته بود، به ناگاه و بسان یک سنت در خدمت ویدیوآرتیست در می آید.
سومین عامل تفکیک این دو مقوله (یعنی فیلم تجربی و این گرایش ویدیوآرت) را نیز می توان در مکان عرضه این دو هنر جستجو کرد. در کتاب گرایش های معاصر در هنرهای بصری چنین آمده است " ام جون پایک نیز از ۱۹۵۹ تلویزیون را به یکی از عناصر اصلی آثارش تبدیل کرد، او و یکی از دوستان مهندسش ماه‌ها وقت صرف کردند تا نخستین نمایشگاه هنر تلویزیون را در گالری پارناس در وپرتال آلمان در ۱۹۶۳ ترتیب دهند. نمایشگاه از ۱۳ دستگاه تلویزیون تشکیل شده بود که تصویر عمدا ً‌از شکل افتاده‌ای را پخش می‌کردند. شیوه کار در حقیقت دستکاری تصاویر تلویزیون از طریق تغییر مدارهای الکتریکی دستگاه‌ها بود"
اگر سینما برای نخستین بار در یک کافه به معرض دید عموم گذاشته شد و پس از آن نخست جا خود را در تالارهای نمایش و به سرعت در سالن های ویژه خود بازیافت، ویدیوآرت از همان ابتدا در گالری ها و موزه ها دیده شد و همین ویژگی آن را تبدیل به یک هنر بصری نمود.
این گرایش همچنان پابرجا و قوی است؛ یعنی فهم ویدیوآرت نه به عنوان یک هنر روایی بلکه به عنوان هنری بصری. این مساله ظاهرا با آنچه ما از ویدیوآرت می فهمیم و می شناسیم، تفاوت های عمده دارد. درک ویدیوآرت به عنوان جانشین فیلم های تجربی ما را بدان رهنمون می سازد که آن را فیلم های بسیار آوانگارد و عمدتا غیرقابل درک فهم کنیم حال آنکه در یک گالری هدف می تواند مثلا لذت بردن از زیبایی های بصری و یا فهم نشانه های تصویری و درک فلسفه این اتفاق ویژه باشد.
اینگونه در بستر گالری ها و موزه ها بود که ویدیوآرت رشد پیدا کرد و شکل های جدیدی را نیز آزمود. یکی از مهمترین این اشکال ویدیو اینستالیشن بود. با ویدیو اینستالیشن بود که ویدیوآرت به این شجاعت دست پیدا کرد که مرزهای هنرها را در نوردد و از امکانات زبانی سایر هنرها (مثلا در اینجا هنر چیدمان) بهره ببرد.
ویدیوآرت اکنون دیگر می خواست خود را از دایره گالری ها نیز رهایی بخشد و با سایر هنرها نیز پیوند یابد. به سرعت از امکانات هنر تعاملی بهره برد و هنر تعاملی را نیز رشد داد. حتی معماری نیز از نظر ویدیوآرتیست دور نماند. در ویدیومپینگ تلفیق معماری و نور و ویدیو هنر جدیدی را خلق می کند...
اگر در هنر تعاملی ویدیو به بدن انسان زنده نیز واکنش نشان می دهد، در آنصورت این بدن می تواند اندام بازیگر نیز باشد. اکنون ویدیو با تئاتر در می آمیزد و ویدیوآرت را پدید می آورد...
ارایه تعریفی مشخص برای ویدیو تئاتر یا ویدیوآرت بسیار دشوار و یا شاید ناممکن باشد. مرز این هنرها هنوز در حال گسترش پیدا کردن است. (اگر اصولا بتوان به چنین مرزی قایل بود) هر هنرمندی با تجربه هنری خود در زمینه هنرهای نو می تواند مرزهای جدیدی را بر روی این هنرها بگشاید و افق های نوینی را در پیش چشم ما ظاهر سازد. اما در هر تصویری که از ویدیوتئاتر داشته باشیم باید بخاطر داشته باشیم که ویدیوتئاتر و یا ویدیوآرت هنرهایی مستقل هستند. ویدیوتئاتر تلفیق ویدیو و تئاتر نیست به خدمت گرفته شدن ویدیو در تئاتر نیست، ویدیوتئاتر هنری جدید است که در حال یافتن زبان ویژه خود هست. قضاوت ویدیوتئاتر با ملاک های تئاتر و یا نمایش، همان میزان اشتباه است که قضاوت ویدیوآرت با ملاک های فیلم و سینما.
مجتبی مهدی زاده و شاهرخ قدوسی این را خواندند
فرهاد محیط این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید