در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال soudabeh qaisari29 | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:35:43
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چهار ساعت؟!!!
بله، چهار ساعت زمان نمایش"بر اساس دوشس ملفی" بود که موفق شد چهار ساعت مرا بر صندلی میخکوب کند. در مورد این نمایش خیلی ها نوشته اند که فکر می کنم بهترین توصیف، از آن احمد پورنجاتی عزیز بود.
ولی دو چیز در این نمایش مرا با خود می برد؛ یکی موسیقی زیبای آن که کار معین رضایی راد بود با همراهی صدای تنور کم نظیر رها رضایی راد (این جوانان مرا به آینده ی این دیار امیدوار می کنند.) و دیگری صحنه ای بود که بی اختیار اشکم را سراریز کرد. کدام صحنه از این چهار ساعت؟
در صحنه ای مردی باردار، درد زایمان دارد و فریاد دردش، برخی تماشاگران را به خنده وامی دارد ولی مرا بدجور به گریه انداخت. قابله از راه می رسد و مرد را می چرخاند و می چرخاند تا ببیند چگونه می تواند او را بزایاند و می گوید: آخه بچه را از کجات در بیارم؟ (شلیک خنده تماشاگران).
بالاخره قابله به کمک مجمع دیوانگان و مجنونان، کودک را تکه تکه از شکم دریده شده ی مرد بیرون می کشند و سپس در دایره ی بسته ی مجنونان و تاریکی صحنه، تکه های کودک، به هم وصل می شود و صدای گریه ی کودکی کامل به گوش می رسد و اینجا، درست همون جاییست که گریستم و اشکم بند نمی آمد.
حرکت بر خلاف جریان اجتماع و عرف و طبیعت، حرکتی غیرممکن به نظر می رسد که فاعلش از نظر دیگران، فردیست غیر طبیعی که به جای حمایت، تکه تکه می ... دیدن ادامه ›› شود، خرد می شود، تحقیر می شود ولی ماندن، استقامت و اصرار بر کاری که به زعم فرد حامل درد و مرتکب، کاملا درست و به زعم دیگران کاملا غلط و غیرطبیعی است و عاقبت ماحصلی شیرین خواهد داشت و ناممکن، ممکن می شود و از آن درد، کودکی به دنیا می آید که گریه اش، نوید تولدی نو و آغازی دیگر است.
پ.ن: تا تمام نشده، بشتابید وگرنه نمایشی فکر شده را از دست خواهید داد.
اینکه شما چهار ساعت روی صندلی‌های سالن مستقل تهران میخ‌کوب شدید و همچنان سالم و سرحال در حال نوشتن نظرتون هستید فارغ از خوب یا بد بودن بر اساس دوشس ملفی جای تقدیر و تشکر و امتنان دارد سرکار خانم قیصری!
۰۱ مهر ۱۳۹۵
بیتا نجاتی (tina2677)
این جوانان مرا به آینده ی این دیار امیدوار می کنند
به راستی چنین حسی داشتم پس از تماشای آن
دستمریزاد به بازیگران این اجرا و به نوازندگان
۰۶ مهر ۱۳۹۵
سپاس از یادداشت زیباتون
در مورد مجمع دیوانگان و مرد زاینده بسیار زیبا اشاره کردید، وقتی حاکمان، مست و مجنون از قدرت و با نقاب هایی بر چهره می شوند، جنون و کناره جویی، سرنوشت اهل اندیشه ای است که به تقدیر تاریخ، همین ها هستند که با دست های خالی زایشی نو می کنند و تاریخ حاکمان را رقم می زنند.
۲۵ مهر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام. اگر کسی برای کنسرت اسفند ماه چارتار دو تا بلیت داره، لطفا اطلاع بدهید. سپاس
زهره شاداب این را خواند
سودابه احمدی این را دوست دارد
من دیشب سایت84200 رفتم یه چند تایی مونده بود ولی تو کارتم پول کم بود حالا امروز با خوشحالی رفتم بگیرم دیدم لینکشو برداشتن...یعنی آخر شانس
۱۹ بهمن ۱۳۹۳
سلام
هنوز هم بلیط هست
متاسفانه ما نمیتونیم بریم
برای فردا شب برج میلاد / جشنواره فجر
کنسرت چارتار / ساعت 9
بالکن بخش c / ردیف اول
قیمت خرید:‌45 تومن
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
سلام، من برای کنسرت امشب(3 اسفند - ساعت 21:30) 4تار 2 عدد بلیط دارم که می خوام بفروشم.. اگه کسی مایل هست.. در خدمتم(09123374362)
۰۳ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا عالی بود. چند روز از تماشای نمایش گذشته و من هنوز درگیر موضوع هستم. ایده سکوت مرگبار و چرت زدن تماشاچی و کوبیده شدن در و از جا پریدن تماشاچی عالی بود. کاش از خواب بیدار شویم.
خدا قوت و سپاس که ما را میهمان اجرایی به این خوبی کردید. دلم برای یک نمایش خوب تنگ شده بود. شما ثابت کردید نام ها نیستند که جریان می سازند.
" صدای آهسته برف " را از دست ندهید!
بعد از مدت ها نمایشی بسیار قابل تامل دیدم با موضوعی بکر و زیبا.
تمامی مظاهر زندگی از جمله لمس کردن، عشق، تولد، موسیقی و... باعث "سقوط بهمن" و در نتیجه پایان زندگی است. باوری که در ذهن مردمان نمایش جا خوش کرده است و همگی به سکوتی مرگبار تن می دهند؛ سکوتی که به دوام زندگی تهی از زندگی و مظاهر آن می انجامد.
لمس بی صداست مثل برف که بی صداست ولی لمس که نتیجه نیاز انسانی است به آمیزش و آمیزش به بارداری و بارداری به زایمانی پر درد منجر می شود که " صدا" دارد و صدا باعث شکست سکوت و ریزش " بهمن" می شود. حتی اگر مادر درد را تحمل و در سکوت و سرمای " قبر" زایمان کند، نوزاد صدا دارد؛ صدایی انسانی و معترض که نیازهایش را فریاد خواهد زد و این صدا باید خاموش شود. مصلحت اندیشان و تن دادگان به سکوت ( به ازای زندگی سرد و بی صدا) کودک را قربانی می کنند تا مادر خلقت در درد خود تحلیل رود و مرد زندگی اش در سکوت ادای نواختن ساز و زنده بودن در آورده و بهانه خطر " ریزش بهمن" امکان استقرار و استمرار سکوت و مرگ و پچ پچ را فراهم کند.
سرکار خانم قیصری

با سلام دیشب نمایش را دیدم (شاید هم ندیدم)با کلی عصبانیت اومدم که تلخ بنویسم و بتازم که نقد شما را خوندم و تازه فهمیدم "صدای آهسته برف را از دست ندهید.
ممنونم
۲۰ آبان ۱۳۹۳
سلام خانم قیصری واقعا نظراتتون جالب و بجا بود منهم اصلا حس خوبی بعد از دیدن نمایش نداشتم و فکر میکردم یک موضوع ساده نوشتن نداره اما حالا میبینم همون یک موضوع ساده چقدر حرف واسه گفتن داره ممنون که نظرتون راگذاشتید و ممنون ازاقای رمضانی محترم


۲۱ آبان ۱۳۹۳
فرنوش عباس زاده عزیز
سپاس که خواندی و لطف داری.
۲۳ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید