صلح در مقام دیگری..
شاید «دیگری» در نوشتههایم موتیف شود.. این نامگذاریها از دغدغه و در کنار آن مطالعات شخصی من برمیخیزد.. درنگ بر دیگری و هر آنچه در پیوند با این مفهوم قرار گیرد.. و هرچه پیشتر میروم بیشتر درمییابم از فرایند شناختی جذب و انطباق تا عینیترین کنشورزیهای بشر در زیستش، نوسانیست میان خود و دیگری.. ولی پیش از ورود به سخنم دربارهی این مستند، بگویم پس از دیدن فیلم راننده و روباه حال عجیبی دارم.. تلاشم بر این است که این حال عجیب را در بیان برداشتم از فیلم دخیل نکنم؛ هرچند طبیعیست بخشی از این حال مدیون حس القاگر خود فیلم باشد که صمیمیتی شگرف را در خود نمایان ساختهاست..
آغازیترین صحنهی پس از تیتراژ آغازین، که مخاطب در این فیلم با آن روبهرو میشود، شاید دیگرانهترین صحنهای باشد که هر یک از ما در ذهنیترین ساحت زندگیمان با آن دستوپنجه نرم کردهایم.. یادآور این است که زمانهایی خسته یا طردشدهی اجتماع، دیوانهخواندهشده یا خودپذیرندهی دیوانگی شدهایم.. زمانهایی که هم باخودیم و هم بیخود.. ولی در هر حال جدا از دیگران.. در مواجهه با این صحنهی آغازین، گمان نخست این خواهدبود که با دیگریای از گروه دیوانگان روبهرو میشویم و در نتیجه شخصیت اصلی، راویای خواهدبود اعتمادناپذیر.. ولی از همان نخستین جملههایی که از زبان شخصیت فیلم میشنویم، درمییابیم که او در میان دیگران هم دیگریست و تلاش دارد بسیار صمیمی و امن، شناختی از دیگریای دیگر به ما دهد.. از خشونتی تاکنونرامنشده.. و این خشونت را نه در حیوانی وحشی و به حیلهگری شهره، که در انسانها و برخوردهای وی با طبیعت سراغ دارد.. هر ۴ فیلمی که از شخصیت فیلمساز (سوژهی این اثر) میبینیم، گویای همین
... دیدن ادامه ››
نکته و تلاش است و فیلمی که با کنشگریها یا بیکنشیهای این شخصیت هم در جایگاه فیلمی مستند پیش رویمان قرار داده شدهاست، پیروِ همین گامِ اوست..
در جایی از فیلم، محمود از خاطرات گزندهی کودکیاش با مادرش میگوید و از آرامشی که در همزیستی با حیوانات جستهاست.. در جایی دیگر نیز، از غریزهی مادری میگوید.. همانکه در فیلمش هم نشان دادهاست.. مرغی که با روباه مقابله میکند تا تخمهاش را از خطر در امان دارد.. همان غریزهای که گویی در مادر خودش چهره فرونشاندهبودهست.. در نگاه من ولی، این آرامش از صلح درونی محمود برمیخیزد.. صلحی درونی که به صلح با جهان بیرون از خود هم رسیدهست.. صلحی که برای دیگران، دیگری شدهست..
در این فیلم هرچند جلوهگریهای ویژهی سینمایی و خودنمایانگریهای سازندهی اثر را نمیبینیم، ولی لحظهای نمیتوان از روایت مستندگون فیلم رها و غافل شد.. کارگردان هر آنچه میخواسته انجام دهد، در پشت دوربین به پایان رساندهاست و به مخاطب اجازه میدهد بینشانی از حضور او، تنها نظارهگر بیمداخلهجوی لحظههایی از زیست محمود کیانی فلاورجانی باشد.. همین گریز از مداخله، حس صمیمیتجویی را از شخصیت به فیلم و به مخاطب بهتر انتقال دادهاست..
شاید زیباترین تدبیر آرش لاهیجی در تدوین صحنهی آغازین و پایانی فیلم است.. سنگ قبر روباه در دل صحرا با حضور احترامگزار دوستدارش و در نهایت روباه تازهیافتهی دوست در کنار این سنگ قبر..
پس از دیدن این فیلم، خود را دوست یافتم.. با نگاه محمود و دوستان بازیگرش!