به یاد دارم تا به امروز ، نویسندگی اصغر فرهادی یک پله از کارگردانی اش بالاتر بوده. گرچه در ابتدای فیلم شاهد روند کند داستان هستیم و قصد کارگردان آشنایی با شخصیت ها است. ولی از اواسط داستان تا انتهای فیلم کارگردان ما را مجذوب معمای داستان میکند. به واقع چه کسی مقصر است؟ همه یا هیچ کس.
چقدر این نقش ها به علی مصفا می آید ، به واقع بازیگر بسیارتوانمندی است، و چقدر زیبا ما را با دنیای زندگی فرانوی ها آشنا میکند، با دغدغه هایشان، بدون اینکه نیاز باشد نمایی از برج ایفل بگیرد یا پس کوچه های تاریخی شهر را نشان ما دهد. تنها اصغر فرهادی به دل داستان می رود. زنی که تکلیفش با خودش مشخص نیست، زندگی اش نظم ندارد، درهم است ؛ فرزندان هویت شان را نمی شناسند، مردداستان که برای طلاق آمده باز هم از حامله بودن همسر سابقش و روابطش با آن مرد کمی ناراحت میشود. آدم ها در این داستان در روابط خود آزاد هستند، داشتن حق طبیعی برای زن و مرد یکسان تلقی میشود اما باز هم مشکلات وجود دارد. هنوز احساسات آدمی آن طور که باید و شاید مهم انگاشته نمی شود. درباره فیلم حرف زیاد میشه زد اما سکوت چه بسا بهتر است.