در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهسا نادری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:56:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این نمایش تلفیقی از چند اقتباس است که با مفهوم فراکوشی مرکزیت پیدا می کند. اقتباسی آزاد از نمایشنامه هملت و حتی تلفیقی از نگاره، رنگ و لعاب و اثرات مخدر و آشفتگی از فیلم مرثیه ای برای یک رویا است.
آقای رمضانیدر جایگاه نویسنده و کارگردان این اثر، با هوشمندی خاصی بازیگران را در یک قالب درست قرار می دهد و هرکس به نوبه خویش نمایش را متاثر از بازی و روایت احساسی خود بر می انگیزاند. واقعیت تلخ زوال و فراموشی ، پذیرش فناپذیری انسان در عصر مدرن می باشد. اینک ما به تماشای یک "بود" نشسته ایم که ذره ذره شاهد "نیستی" او می شویم. بازی های جذاب ، دکور، موسیقی و اساس محتوای داستان، آدرنالین تماشگر را برای دیدن این اثر هنری بالا می برد.
امیراسحاق میرشیرتری این را خواند
مهدی رضایی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میشه گفت یه اجرای خیلی معمولی با متن معمولی، شخصیت پردازی ها برای دو نقش فرعی ب درستی پرداخته نشده بود، قصه ابتدا نداشت پیوند بین افراد خیلی مشخص نبود. صحنه های حشو هم داشت. بنظرم یکم نپخته بود و البته در سطح اجراهای سالن قشقایی نبود
اگر قرار باشد به بررسی و تحلیل هجوم بپردازیم ، باید گفت هرکسی برداشت منحصر به خود را دارد.
از نکات حایز اهمیت و خلاقانه این فیلم ، آن بود زمان و ماکن ثابت است ولی نقش ها عوض میشود و هر بار دوربین از نگاه نقش دیگری داستان را واکاوی میکند. نکته مهم روانشاختی فیلم این بود که هیچ کس خوب یا بد نبود ، همه شخصیت ها خاکستری بودند ، همه جنایت کردن ، ولی جنایتی که منطقی بنظر می آیدف هیچ کس مجرم و گناهکار نیست بلکه ناشی از سرشت آنها دارد.سرتاسر فیلم پر از دیلوگ ها، تصاویر و رنگ هایی که به معنای اعتراض از وضعیت اسف بار اجتماعی است. حتی فضای غبار گرفته ورزشگاه، تاریکی و اشاره به حصار های دور این ورزشگاه. آزادی رنگ می بازد و رهایی در غالب تاریکی معنا پیدا میکند. داستان هیچ قهرمانی هم نداردو همه فقط به آنطرف حصار فکر میکنند که شاید زندگی بهتری برایشان رغم بخود . اما با گذشت زمان، زمانی که دیر شده، دیگر آنطرف حصار با اینطرف حصار تفاوتی ندارد. فیلم سرشار از نماد است ، نمادهایی که در خالکوبی تک تک دوستان سامان باید دید. شخصیت منحصر به فرد داستان نه سامان است نه نگار، بلکه علی است که به خاطر عشق دست به جنایتی هولناک میشود. اهمیتی ندارد که سامان مرده یا هنوز زنده است، مهم اینست که نگار آمده.....
محمدرضا دانش این را خواند
حسین ایرجی و لئو این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگرچه مضمون و محتوای فیلم تقریبا مشابه نمونه های دیگر بود ، اما ابتدا و انتهای تقریبا تکان دهنده فیلم را دوست داشتم. نقش مادر ، نقطه عطف فیلم بود که برای ببرقراری عدالت تلاش می کند. بازی باورپذیر علی مصفا و مهناز افشار ، موجب می شد تا فضای سرد داستان و کش دادن های فیلنامه تحمل پذیر بشه. اما نمی تونیم بگوییم که این گونه اتفاقات برای همه افراد می افتد و به هیچ عنوان نمی توانیم بگوییم که همه مادرها در قرارگیری در چنین نقشی واکنش های یکسان و مثبت انجام می دهند. به طور طبع مادر یک فرزندش را از دست داده و نمی خواهد فرزند دیگرش را با دستان خودش بالای چوبه دار ببرد. البته فیلم انتقاد ظریفی هم به قانون قضایی کشور دارد که چرا زن یک مقتول حقی در مجازات قاتل همسرش ندارد و این دقیقا نقض حقوق شهروندی است. نمونه این قوانین اشتباه زیاد است ، به عنوان مثال اگر مردی دختر خود را بکشد تا مادامی که دختر مجرد باشد ، به دلیل استفاده از قانون ولی دم ،مقتول از هر مجازاتی مبرا می شود. من افکار عمومی را به اعمال خشونت سوق نمی دهم اما به برخورداری از حقوق طبیعی افراد و حقوق شهروندی و اجتماعی برای برقراری عدالت تاکید می کنم.
فیلمی در حد یک باور به طلوع آفتاب در روشنایی روز سفارشی ساخته شده است تا بازگوی تاریخی عوام فریب باشد و آنچه را که میخواهد به ذهن مخاطب القا کند. واکاوی تاریخی که به درستی صورت نگرفته و یا نخواسته اند به درستی صورت بگیرد. بیانی اغراق آمیز که از لذت دیدن این فیلم می کاهد. من در تمام مدت این فیلم به حماقت کارگردان فکر میکردم که برای کسب مادیات از وزارت های بالا ، تا چه حد منفور بودن را به جان خریده است. در سالن سینما فقط میخواستم فیلم تمام شود تا نفسی تازه کنم ، تقریبا تمامی حضار شروع به خندیدن و مسخره کردن میکردند.
علیرضا آذری راد و محمد لهاک این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علیرغم انتظاری که از کارگردان داشتم ، شاهد فیلنامه خوبی نبودم، مضمون داستان کمی غیرواقعی بود، شخصیت پردازی حسین (حامد بهداد) به درستی شکل نگرفته بود. اگر مردانی در جامعه هستند که دلباخته زنان بزرگتر خودشان میشوند، به شدت دچار مشکلات شخصیتی و روحی ای هستند که گاها ریشه در نوجوانی یا کودکی آنها دارد. فیلم میتوانست مضمون روانکانه داشته باشد و در دنیای ذهنی شخصیت هایی مثل "حسین" و "امیر" واکاوی کند ، تا ذهن مخاطب را به چالش بکشد. فیلم میتوانست تحلیلی باشد اما در همان روال قصه گویی خود گرفتار آمد. تا نیمه های ابتدایی ، فیلم قابل تامل تر بود اما در نقطه انتهایی که میتوانست تمامی ضعف های فیلم را بپوشاند و نقطه طلایی فیلم باشد، با از میان برداشتن حسین و بعد زیبا، به نوعی کارگردان از بار مسئولیت شانه خالی کرد. تا پاسخگوی هیچ چیز نباشد.شاید اگر بازی خوب بازیگرانش و موسیقی فیلم نبود، چنگی به دل نمی زد.
به هرحال متاسفانه ما ضربه اصلی را از فیلم نامه میخوریم، کمتر فیلمی را میشود شناخت که همچون اصغر فرهادی، رضا درمیشیان و ... ، که تعداد انگشت شمار و اندکی هستند، تحلیلی و عمقی بنویسیند...
سحر سیف الهی و Positron این را خواندند
رضا تهوری و امیراسحاق میرشیرتری این را دوست دارند
بنظر من هیچ لزومی نداره همه ی فیلم ها تحلیلی و روانکاوی باشن !
مطمینن هر فردی هم که عاشق سن بالاتر از خودش میشه حتما مشکلات روانی نداشته
در ضمن بعلت از دست دادن مادر و رفتار سخت گیرانه خواهر حسین ( گوهر خیراندیش) و دوری از خواهر مهربان ترش (شقایق فراهانی) به نوعی میشه توجیه کرد این عشق رو !
۱۰ آبان ۱۳۹۵
به عنوان روانشناس میگم که هر رفتار نامتعارفی الزاما ریشه در مشکلات روحی و روانی نیست اما باهاتون در مورد خالی کردن بار مسیولیت کارگردان موافقم
۱۵ آبان ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاه در گذار اندیشه های نمناک
در پسِ نگاهی به ژرفایی خیره گشته ایم
گاه در اندوه پیچَک های تشنه
به لای روبی جویبارهای کهنه بِنشسته ایم
گاه در تلاطم امواج دریای طوفان خیز
به رنجِ بی فریاد ماهیانی گریسته ایم
گاه از آواز عاشقانه چکاوک ها
حسرت به تنهایی و دل بی زبان خویش برده ایم
گاه به تمامیت خواسته صیادی برای تصاحب
آه افسوس از آرزوهای بی تحقق کشیده ایم
گاه از این ملالت های به جبر و روزگار بی اختیار
چنگ به هر راهِ بی راه و بی فرجامی انداخته ایم

چکاوک
گفتم ای دل نروی / خار شوی،زار شوی
بر سر آن دار شوی / بی بر و بی بار شوی
نکند دام نهد / خام شوی، رام شوی
نپری جَلد شوی / بی پر و بی بال شوی
نکند جام دهد / کام دهد از لب خود وام دهد
در برت ساز زند رقص کند / کافر و بی عار شوی
نکند مست شوی / فارغ از این هست شوی
بعد آن کور شوی / کر شوی شاعر و بیمار شوی
نکند دل نکنی دل بکند / بهر تو دل دل نکند
برود در بر یار دگری / صبح که بیدار شوی

امید یاسین
خیلی زیبا و عالی شرح واگویه عاشقان نزار
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
با سلام
شعر از مولانا هست لطفا تصحیح کنید
۱۷ مهر ۱۴۰۲
باسلام خدمت دوستان این شعر جز ۱۳۳ شعر منصوب به مولا هست مال مولانا نیست اگر میشه جز گروه تحقیقاتی شعر های منصب به مولانا نگاهی کنید متوجه می شوید
۲۰ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از زمانی که فیلم آغاز شد ، تنها تصاویر مجهولی را می دیدم و پرسش های زیادی در ذهنم نقش می بست. فیلمی بدون دیالوگ و یا حتی موسیقی اثرگذار ، اما به شکل عجیبی زیبا بود، هر لحظه که میگذشت ، اثر هنری کارگردان بیشتر موجب حیرت من میشد. حتی همان مخاطبان کم هم، از خوردن دست برداشته و محو تصاویر بودند.
اتفاق در یک روستای دورافتاده رخ می دهد، تنها با دو بازیگر که حتی دیالگ بسیار کمی بین آن دو تبادل میشود.. اما حسی را که بازیگران به مخاطب منتقل میکنند مثال زدنی است.. تا آنجا که کارگردان حتی از نگاه اسب و نگرانی سگ وفادار هم برای القای بیشتر حس به بیننده مدد میگیرد.
تلاش بی وقفه مردی برای رفتن و در نهایت تلاش برای ماندن، عجب پارادوکس عجیبی و زیباییی داشت. به خوبی از المان های قومی و محلی کمک گرفته بود. به تصویر کشیدن مراسم و هلهله های بومیان نیز به زیبایی فیلم کمک میکرد.
وقتی فیلم تمام شد ، همانگونه بر روی صندلی میخکوب شده بودم، چقدر زیبا زجر کشیدن یک انسان در حال احتضار را نشان داد. حال عجیبی داشتم، به شدت با ایاز همراه شده بودم ولی او دیگر رفته بود با زخم های به جا مانده بر تن و روحش ، حال منِ مخاطب بار زخم های روحش را به دوش میکشیدم.
پیشنهاد میکنم حتما عزیزان تیوالی این اثر را ببینند.
فیلمی که در جشنواره میخواستم ببینم و نشد ...
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
کاش ابتدا می نوشتید :خطر لو رفتن..
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
آقای نیما نیک

نگران نباشید ارزش دیدن این فیلم به قدری بالاست که حتی اگر شما تمامی موضوع فیلم را بدانید باز هم دیدن آن جذابیت فوق العاده ای دارد. راستش را بخواهید اهمیت و پررنگ بودن فیلم نامه باعث درخشش فیلم نشده ، بلکه لایه های درونی بازی ها و حس ها و مفاهیمی که کارگردان با استفاده از نماد ها و المان ها سعی در القای آن به بیننده دارد ، این فیلم را حایز اهمیت کرده است.
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سبک فیلم "ماهی و گربهگ به نوعی نوگرا بود و ن دیالوگ های درونی شخصیت ها و پرداختن به داستان های خیالی شان را دوست داشتم.
میتوانست فیلم بهتری از آب در بیاید اما به عنوان فیلم هنر و تجربه کار خوب و جدیدی بود.
این زوایای دید را بسیار دوست داشتم گرچه در لحاظاتی بنظرم می امد هم با چرخش زمانی مواجه هستیم و هم چرخش مکانی.
اگر کارگردان میتوانست تمامی نقش ها و حضور آنها را در ان جنگل به نوعی بهم ربط دهد خیلی بهتر بود، مثلا همان دختر که یک چشمش ابی بود میتوانست ریاکشن هایی انجام بدهد یا نشان دهد چیزهایی میبیند.
در کل خوب بود.
احسان توکلی و امیر مسعود این را خواندند
ع.ع.سامانی و شاهین این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امکان لو رفتن داستان......

بازهم فرهادی و همان سبک و سیاق پایان باز و دهها سوال در ذهن مخاطب به جا میگذارد، پیرمرد مرد؟ آیا تجاوز صورت گرفت؟ کارت عابر بانک چی شد؟
در این فیلم نکات و مسائل مهم اجتماعی که در بستر غالب ذهنی سنتی ایجاد میشود ، بازگو میشود .... عقده های جنسی که از دوران کودکی آغاز میشود و از همان سنین نوجوانی میتوان پیامد آن را در فیلم دید.
در این فیلم با سه فضاو سه طبقه فکری مواجه هستیم:
مدرسه : طبقه فرهنگی و در حال توسعه
تئاتر: طبقه ... دیدن ادامه ›› روشنفکران
خانه و همسایه ها : طبقه سنتی
کاملا شاهد بازخوردهای مسائل اجتماعی هستیم که همه طبقات جامعه را تحت تاثیر خودش قرار میدهد. از نکات حایز اهمیت فیلم فرهادی حفظ خط سیر داستان است، آغاز و روند داستان بسیار گیراست، به خصوص آنکه ابهاماتی در طول داستان چاشنی کار میشود.
از نکات مهم دیگر شخصیت پردازی های دقیق و حساب شده فرهادی است، او به خوبی واقف به معظلات اجتماعی است ، راهکار ارایه نمی دهد ولی به درون مایه های چگونگی ایجاد این معظلات در لفافه پاسخ میدهد و تحلیل نهایی را بر عهده مخاطب میگذارد.
به خوبی از نماد های ابتدایی فیلم در مدرسه و تئاتر در پیشبرد مفاهیم اصلی قصه سود میبرد. به زیبایی هرچه تمامتر تبعات این معظلات را در قشر کودک، نوجوان،جوان و میانسال نشان میدهد.
تماشاگر با شاهکاری سینمایی روبه روست اما تشخیص این شاهکار بستگی به شناخت کافی از جامعه شناسی، روانشناسی و هم آشنایی به مفهوم فیلم گاو علی حاتمی و مرگ فروشنده آرتور میلر بستگی دارد تا لایه های پنهان داستان را بشناسد.
ما با مرگ تدریجی انسانیت و اخلاق رو به رو هستیم ، ما با اعمال زشت از سر اجبار روبه رو هستیم. ما با جامعه ای سنتی مواجه هستیم که لازمه برون رفت از آن ساختار شکنی است. تا انجا که عماد به نوعی نماد قشر روشنفکر و فرهنگی جامعه تلقی میشود چنان در سیل عظیمی از امواج تأسی گرفته از افکارات و گفتارهای اقشار سنتی همسایگان (غالب جامعه) گرفتار می آید که از شکایت و ارجاع معضل به مراکز قانونی امتناع کرده و خود در صدد برقراری عدالت بر می آید ، اما عدالتی که برپایه بی عدالتی و نابرابری استوار است. کارگردان چنان ماهرانه جای ظالم و مظلوم را عوض میکند که در برخی سکانس ها مخاطب با پیرمرد(ظالم اولیه) همزاد پنداری میکنه.
ترانه به خوبی از عهده نقش یک زن منفعل اجتماعی برمی آید ، بهترین دیالوگ در فیلم مربوط به صحنه بازخواست کردن شهاب از پیرمرد داستان است که قربانی (ترانه) خواستار عفو دارد، میگوید بگذار بره عماد، ولش کن، اما عماد میگوید: تو دخالت نکن. و این اصغر فرهادی به زیبایی نقش منفعل زنان را در جامعه نشان میدهد، قربانی می بخشد اما شوهر قربانی نظرش ارجح تر است.لایه های تفکر سنتی بر مرد روشنفکر غالب میشود.
آدمهای قصه دیگر آن ادمهای سابق نیستند چقدر به نقش شان در مرگ فروشنده شباهت دارند و عماد که به مرور از انسانیت فاصله گرفته و "گاو" بودن را تجربه میکند.
در کل فیلمی بسیار ارزشمند از استاد فرهادی را شاهد بودیم با بازی درخشان شهاب حسینی و ترانه علیدوستی. جوایز به کام شان.
پایان فیلم باز نبود، فیلم به طور کامل حرفش رو به مخاطب میزنه، سوالاتی که پیش میاد در واقع برآمده از ذهنیات ما نسبت به خود ماست...
دوست دارید پیرمرد زنده بمونه تا سیلی عماد توجیه بشه...دوست دارید بمیره شاید فکر میکنید حقشه...تجاوز به طور کامل یا غیر اون چه اهمیتی داره...نتیجه و اثر عمل مهم هست« از بین رفتن آرامش رعنا، از هم گسیختگی روانی و زندگی شخصیش مهمه، حالا چه تجاوزی صورت گرفته شده باشه یا سعی ای نا موفق بر این کار

یعنی اگه کارت عابر بانک پیدا میشد یا میرفتند درخواست المثنی میدادند مشکلتون با فیلم حل میشد؟؟؟
۱۸ شهریور ۱۳۹۵
موافق ها که نمیتونن مثل ما حرف بزنن، حوصلشون سر میره...D:
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
درست می فرمایید، من که دلم برای دیدن مجدد فیلم پر میکشد.......
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم در یک کلام جزیی از شاهکارهای سینمای ایران است.
به یاد دارم تا به امروز ، نویسندگی اصغر فرهادی یک پله از کارگردانی اش بالاتر بوده. گرچه در ابتدای فیلم شاهد روند کند داستان هستیم و قصد کارگردان آشنایی با شخصیت ها است. ولی از اواسط داستان تا انتهای فیلم کارگردان ما را مجذوب معمای داستان میکند. به واقع چه کسی مقصر است؟ همه یا هیچ کس.
چقدر این نقش ها به علی مصفا می آید ، به واقع بازیگر بسیارتوانمندی است، و چقدر زیبا ما را با دنیای زندگی فرانوی ها آشنا میکند، با دغدغه هایشان، بدون اینکه نیاز باشد نمایی از برج ایفل بگیرد یا پس کوچه های تاریخی شهر را نشان ما دهد. تنها اصغر فرهادی به دل داستان می رود. زنی که تکلیفش با خودش مشخص نیست، زندگی اش نظم ندارد، درهم است ؛ فرزندان هویت شان را نمی شناسند، مردداستان که برای طلاق آمده باز هم از حامله بودن همسر سابقش و روابطش با آن مرد کمی ناراحت میشود. آدم ها در این داستان در روابط خود آزاد هستند، داشتن حق طبیعی برای زن و مرد یکسان تلقی میشود اما باز هم مشکلات وجود دارد. هنوز احساسات آدمی آن طور که باید و شاید مهم انگاشته نمی شود. درباره فیلم حرف زیاد میشه زد اما سکوت چه بسا بهتر است.
قبل از اکران عمومی فیلم "من"، بسیار کنجکاو بودم تا به زعم نظر بسیاری از دوستان ، بازی متفاوت لیلا حاتمی و نقش آفرینی خیره کننده بهنوش بختیاری را که کاندید نقش مکمل شده بود ببینم. با توجه به نام مشاور کارگردان ، فکر میکردم که قرار است فیلم خوبی ببینم. ولی فیلم نبود، شاید قصه هم نبود، نه آغازی داشت و نه زمینه ای ساخته پرداخته شده بود، عجیب که ما با این زن بزهکار همزاد پنداری میکنیم، چقدر زن دوست داشتنی ای است، اصلا شبیه بزهکارها نیست. انتخاب لیلا برای این نقش انتخاب بسیار اشتباهی بود، لیلا نمی تواند با چهره معصومی که دارد بد باشد، داد بزند، فحش دهد، شخصیت آذر برای لیلا اصلا شخصیت نبود، به زحمت میتوان گفت تیپ بود. کاگردان میخواهد بگوید آذر هم از موش و گربه بازی خسته است، نوعی جنون دارد... ولی وقتی شخصیت پردازی صورت نگرفته چطور میتوان او را تحلیل کرد. بازی خاصی نه از بهنوش بختیاری مشاهده میشد و نه حتی از مانی حقیقی با آن همه استعدادش. امیر جدیدی خوب بود. اما این کار را میتوان با بازیگرهای سطح متوسط نیز به انجام رساند،. به عبارت بهتر محدودیت فیلمنامه در خلق شاهکار بازیگران توامندی مثل مانی حقیقی، امیر جدید و حتی لیلا حاتی نوعی ظلم به فیلم و به آنهاست.
شخصیت بزهکار و تیپ نقش بران کوثری را در فیلم لانتوری با این فیلم و نقش آذر مقایسه کنید، چقدر تفاوت.......
وقتی قرار است در مورد بزهکاری فیلمی ساخته شود ابتدا باید به لایه های درونی آن قشر نفوذ کرد ، چه نگاهی دارند، چه زندگانی دارند، چگونه راه میروند،چگونه غذا می خورند ، تیک عصبی دارند یا خیر و حتی تا عمق نگاهشان باید پیش رفت تا مخاطب به جمع بندی درستی برسد که چه میشود که یک نفر در جامعه امدادگر میشود و یک نفر در جامعه ... دیدن ادامه ›› بزهکار.
روایت داستان برای نوجوانان زیر 15 سال مناسب تر بنظر میرسید، چون داستانی فانتزی گونه داشت.
در کل نمی توانم بگم فیلم را دوست نداشتمف خب اگر قرار باشد با فیلم های فاجعه بار دیگر مقایسه کنم ، میگویم خوب بود و دوستش داشتم.امیدوارم آقای بیرقی در اثرهای بعدی خود بیشتر متمرکز شوند.
لانتوری از زبان درمیشیان حرف های زیادی برای گفتن دارد، با دوربینی در دست به دل جامعه ای خشن و تباه میرود و در عمق سیاهی پرسه میزند. دقایق ابتدایی فیلم و گفت و گویی هایی از زبان دکتر و جامعه شناس،حقوق دان و به اصطلاح فرد عامی ،مخاطب را کمی گیج میکند و پس از آن در روند داستان تلخ شما را همراه میکند.به گونه ای که شما با چهره های نه خاکستری بلکه سیاه داستان همزاد پنداری می کنید و در پایان فیلم شما خشمگین از برداشت خود می شوید.
داستان عاشقانه ای که در بستر شهر تهران روی می دهد، بازگوی یک عاشقانه شیرین نیست، بیانگر یک جدایی تلخ هم نیست ، مانند هیچ یک از داستان های نوشته شده در کتاب ها نیست ، بلکه به تصویر کشیدن داستانی است مشابه با داستانی که برای آمنه بهرامی در ابتدای دهه 80 روی داد.
برخلاف عده زیادی که معتقدند این فیلم سرشار از شعار زدگی است ، اما من میگویم فاقد شعارزدگی است فقط نمی خواهیم بپذیرم و در آغوش بکشیم حقایق تلخ جامعه خود را.
کسانی هم که میپندارند که این بخشش پایان کار امری محال است و کارگردان سعی در خود نمایی داشته، اما من می گویم اگر سری به روزنامه ها بزنید وقایع دهه ابتدایی هشتاد را کمی مرور کنید متوجه میشوید این داستان به نوعی برگرفته از حقیقت است. البته درمیشیان چاره ای جز طرحی از یک داستان واقعی نداشته، تا بتواند به خط قرمز ها وارد شود.
بعضی معتقد بودن که چرا کارگردان اصرار دارد بگوید که پاشا مرد خوبی بوده و به بچه ها کمک میکرده و چرا بعد از زدن اولین چاقو به گریه افتاده، ... دیدن ادامه ›› پارادوکس فاحشی در شخصیت پاشا موج میزند. اولا اینکه کارگردان میخواهد بگوید تمامی جانی ها و ،دزدان،و قاتلان این شهر بزرگ ، میتوانند انسان های خوبی باشند اما شرایط حاکم بر اجتماع و نادیده گرفتن ها و سرخوردگی ها موجب این بیراهه ها میشود و دوم اینکه کارگردان به نوعی سعی بر دوقطبی نشان دادن پاشا را دارد تا انجا که د ر زندان با نمایش دو پاشا و شخصیت های منفی و مثبت بر این بیماری صحه گذاشته است.
صدابرداری و شخصیت پردازی های این فیلم بسیار عالی بود. همچنین بازیگران به خوبی از عهده نقش برآمده اند.
ووقتی این همه نظرات منفی رو خوندم کلا از دیدن فیلم منصرف شدم.
البته پس از مشاهده فیلم طعم شیرین خیال، امید خودم رو کلا از آقای تبریزی از دست دادم، نمیدونم این کارگردانان کهنه کار به چه سمت و سویی دارن پیش میرن. امیدوارم در سال بعد شاهد فیلم بهتری از ایشان باشیم.
شادی بهرامی، حسین و امیر مسعود این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هیچ وقت نمیشه از کارهای آقای میرکریمی رضایت 90% درصدی داشت، فیلم دختر جز ضعیف ترین کارهای میرکریمی محسوب میشود، داستانی را فقط گفته، صرفا بیان کرده، اما نمیداند میخواهد به کجا برسد و چه پیامی را نقل کند، آیا بستر فیلم در نکوهش یک جامعه متعصب منوط بر پدر سالاری رخ می دهد، و یا صرفا در ستایش یک پدر دیکتاتور!!!! شخصیت اصلانی از ابتدای فیلم به عنوان مردی معتصب شناخته میشود اما از اواسط فیلم تبدیل به پدری فوق روشنفکر و احساساتی بدل میشود.
ابتدای کار و گفت و گوی دختران در کافه بسیار باورپذیر بود، میشد فیلم را حتی تا زدن سیلی پدر به دختر تحمل کرد، گرچه واکنش مردی معتصب ورای یک سیلی زدن ساده است.و خانواده دوست ستاره و واکنش های آنان بسیار باورناپذیر است و هیچ خانواده ای حاضر به قبول شب مانی دختری در چنین اوضاع و احوالی نیستند، نمیدانم چرا میرکریمی اصرار دارد بگویید : "همه چیز آروم است و در نهایت همه ما خوشحالیم و همه ما انسانهای شریفی هستیم"
خروج به یکباره ستاره آن هم در آن مقطع سنی که دارد غیرقابل قبول است و اگر او به شدت از پدر واهمه دارد محال است دست به چنین حرکتی بزند.شخصیت عمه و قصه اش لنگ در هوا می ماند، مشکلش با همسرش و جدایی آنان اصلا ساخته و پرداخته نمی شود. از وسط فیلم به بعد شخصیت و کنش های پدر به طرز اعجاب آوری خنده دار میشود. پدری به شدت معتصب در برابر فرار دخترش و مراجعه به کلانتری بسیار خونسرد می شود از اواسط فیلم شخصیت ستاره بی جهت حذف و شخصیت عمه جایش را میگیرد.
اصولا پرداختن به واقعیات تلخ جامعه خط قرمز هایی دارد که تنها از عهده کارگردانان جسور بر می آید و نه آقای میرکریمی که یکی به نعل میزند و ده تا به میخ و آخرش را نمی داند چطور باید ... دیدن ادامه ›› تمام کند.
اگر واقع بینانه و از دیدگاه روانشناسی به اصل ماجرا نگاه کنید متوجه میشوید که اغلب دخترانی که حاصل خانواده های متعصب،متحجر و مذهبی افراطی هستند بیشتر از سایرین در جست و جوی آزادی بی قید و شرط هستند و برای کسب چنینن آزادی ای ممکن است بارها و بارها دروغ بگویند و بدلیل نبود درشان در جامعه و عدم درک درست از شرایط فعلی و ناسالم بیشتر در دام افراد فاسد گرفتار می آیند.
اگر آنجا ستاره از همان ابتدای فیلم از پیش پدر می گریخت و اسیر گرگ های جامعه میشد و در نهایت ..... بسیار فیلم بهتری از آب در می آمد و بهترین نکته اخلاقی برای جامعه ای بسته در بر داشت و بهترین پیامد برای دخترانی که به امیدی از خانه می گریزند. البته شرایط سنی شخصیت دختر باید بین 14 تا18 سال تعریف میشد.
دوست گرانقدرم, سپاس از شما بابت این نگاشته خوب.
با شما به شدت هم رای هستم.
نکته ای که برای من به شخصه قابل تامل بود و جای سوال داشت این بود که هدف از ساخت چنین فیلمی با این مضمون چیست؟
اگر هدف نکوهش رفتار پدر است و فرض را بر تعصب یا پدرسالاری بگیریم, از نگاه بنده قطعا منتفی است, چرا که حقیقتا چنین برداشتی نداشتم و ریزبینی پدر کاملا بجا و درخور شرایط دختر و ناشی از نگرانی ... دیدن ادامه ›› پدر بود.
در خصوص سرنوشت عمه داستان, من حقیقتا در ابهام ماندم که چرا به رفتار پدر (برادرش) معترض بود؟
اگر در گذشته سختگیری مبنی بر مخالفت ازدواج خواهر با همسر کنونی داشته, آیا شواهد فیلم در زمان حالِ زندگی عمه موید مخالفت بجای برادر نبوده؟ اگر بوده دلیل اعتراض عمه چه بود؟؟؟!!!
و به همین منوال حرفها و ابهامات دیگر.....
سپاس از شما بابت اینکه مجالی برای طرح نظرات فراهم کردید دوست عزیز...
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دوست عزیز تیوالی
پرند جان

متاسفانه مدت های مدیدی است که به سالن سینما میرویم و به امید دیدن یک فیلم خوب و یا شنیدن و همراهی دغدغه های ذهنی کارگردان پای صندلی سالن مینشینیم، اما گویا کارگردانان زیادی بی دغدغه قصه ای را روایت میکنند، ضعف فیلمنامه بیش از هر معیار دیگری نمودار میشود. شخصیت پردازی ها خوب شکل نمیگیرد و گویی کارگردان هیچ دغدغه ای برای ابراز ندارد، صرفا عده ای دور هم جمع میشوند فیلمی را میسازن و نمایش می دهند، و این وسط شعور مخاطب به یغما میرود.
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
خواستم نقدی راجع به این فیلم بنویسیم که نقد شما رو خوندم. بنده هم با نظر شما موافقم. ضمن اینکه نیمه دوم فیلم از نظر من واقعا کسل کننده و حتی در مورد شخصیت عمه و تغییر شخصیت پدر، گنگ عمل کرده بود.
ممنون از نقدتون :)
۲۷ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ساخت همچین فیلمی برای شهاب حسینی کمی زودهنگام بود. درسته که شهاب حسینی در طول فیلم خودش و دغدغه های ذهنی اش رو بازی میکنه، و در بستر داستان مفاهیم فلسفی و عرفانی وجود داره. درسته که داستان نقطه آغاز و پایان داره، درسته که حرفهای زیادی برای گفتن داره، درسته که یک ذهن از هم گسیخته را به تصویر میکشد، اما نکته مهم نحوه بیان همه دغدغه ها است.
متاسفانه شهاب بیش از حد اصرار داره که به هر جنس و نوعی از مخاطب ، مفاهیم و نمادها را بفهمونه. برای همین اجرای کارش خوب از آب درنمی آید. اساس فیلم اصلا برای مخاطبین عامی که در جستجوی فیلمی برای گذران اوقات خود هستند ساخته نشده، حضور کودکان برای تماشای فیلم اساسا بی معنی است|، حتی برای قشر نوجوان هم توصیه نمی شود چرا که این قشر نمی تواند دیدگاهی معناگرا داشته باشد.
فیلم از جاهایی به بعد برای خودنمایی کارگردان برای ایجاد تمی فلسفی گونه به یغما می رود.
اجرای هاب در 38 نقش متفاوت تعریف نمی شود، حتی 38 تیپ هم وجود ندارد، صرفا تغییر گریم اتفاق می افتد و ظاهر کار حفظ میشود.نمایش تعدادی از شخصیت ها و یا تعادی از دیالوگ ها غیرضروری بود.
به هرحال آقای شهاب حسینی اگرچه بازیگر بسیار توانمند سینمای ایران محسوب میشود، اما کارگردانی هم نیازمند تخصص و مهارت های ویژه ای است که هر کس از عهده آن بر نمی آید.
کلام آخر: اگر شهاب حسینی این فیلم را در بخش هنر و تجربه اکران میکرد شاید در آماج این همه نقد قرار نمی گرفت.
و چه حیف از مخاطب .و چه حیف از شهاب حسینی.....
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی وقتها در سالن های انتظار سینما مینشینم و فکر میکنم که سینمای ایران داره به سمت و سویی میره.....
انتظار ما از دیدن یک فیلم فقط به همین چند جمله ساده ختم میشه: " عام پسند بودف یکم خندیدیم، سرگرم کننده بود و.... "
واقعا سطح توقع ما انقدر افت کرده!
وقتی نگاهی به فیلم های دهه هفتاد میکنم ، میبینم ان زمان کارگردان ها دغدغه ای داشتند برای ساختن فیلم، برای بازگویی ناگفته ها برای آگاهی. بیضایی ده سال طول میکشه فیلم سگ کشی رو میسازه ، علی حاتمی شاهکار مادر و ..... میسازه، مجیدی میره تو دل فقر جامعه و بدختی، کیارستمی میره در اوج فلسفه انسانی ، کیمیایی در دهه هفتاد و اوایل هشتاد، فیلم های بهتری میساخت. حداقل اگر قرار بود از مشکلات نسلی صحبت کنند، نسل سوخته رو خوب به تصویر میکشیدند. فرمان آرا تلیث سه گانه مرگ رو به زیبایی هرچه تمام تر به تصویر میکشه، قبادی یه مستند میسازه از دل خواننده های زیرزمینیف مخملباف وطن دوست برای همیشه میره، در نهایت چه کسی میماند.چه کسی حاضره واقعا فیلم بسازه؟
دلمون رو خوش کردیم به کیایی و عطاران؟؟؟؟؟ من در حسرت دیدن یک فیل خوب هستم.ولی نمیبینم.پناه میارم به تئاتر ،شاید جانی تازه بمن بخشد. خسته ام از این فیلم های بدون محتوا، فاقد فرم و قصه پردازی و بدون هیچ گونه پند اخلاقی و روایتی رئال
محمد شفائی و پرند محمدی این را خواندند
زینب.ج، سعید آهون منش، حسین و ع.ع.سامانی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش " تریو بدون هارمونی" دربرگیرنده سه شخصیت خاکستری است که هرکدام در طول بیست سال دوستی گرچه به یکدیگر دروغ نگفته اند، اما حقایق زیادی را پنهان کرده اند.
"دن" شخصیت کارگردانی است که نمیتواند شخص متعهد و پایبندی باشد، قوانینی را منعقد میکند درحالیکه خودش بدان پای بند نیست.
"اتان" هم در آستانه نزدیک شدن به مرگ سعی دارد تا هر رازی که در پس پرده نهان بوده است، بازگوید و تمامی جسارت خویش را به خرج دهد تا به آخرین رویایش یعنی بودن با "کی" تحقق بخشد.
شخصیت منحصربفرد و شاید اثرگذار داستان، در قالب نقش " کی" قرار دارد. زنی که میتواند با تدبیر خویش مانع گسستن پیوند دوستی چندین ساله شود، درحالیکه با رویا پردازیش و برانگخیتن نوعی حسادت "دن" ، همه چیز را خراب میکند.
ما با داستانی سروکار داریم، که میخواهد پیام " همیشه پای یک زن در میان است" را بدهد و بخوبی از عهده آن برآمده.
موفقیت کار بدان جهت است که گرچه با داستانی غیرواقعی که زاییده تخیل یک نویسنده جوان است، روبه روهستیم، اما با شخصیت های واقعی سروکار داریم که آنان را در دنیای واقعی ، نزدیک به خود میبینیم. شاید ما یکی از انها هستیم.
خودخواهی محض در بطن داستان موج میزند. خودخواهی ادمی که برای رسیدن به امیال ... دیدن ادامه ›› خود ، همه چیز را تحت الشعاع قرار میدهد ، حتی دوستی و همکاری بیست ساله را.
ضربه آخر را "دن" وارد میکند وقتی میبیند که معشوقه قدیمی اش که دیگر چندان علاقه ای به او ندارد ، قرار است معشوقه تنها دوستش شود، حسادت در درون او رخنه میکند و حتی ، سعی دارد تا با عیان کردن رازی قدیمی و متعاقد کردن جمع مبنی بر اینکه دوران عاشقی زیبایی با "کی" داشتن، رقیب را از میدان به در کند. رقیب و شاید تنها دوستش ، که تمامی رویاهایش بر باد رفته است زودتر از مرگ طبیعی در درون خود میمیرد.
و ما شاید هر روز شاهد این مرگ های زود به هنگام باشیم......
سلام، یک پیشنهاد دوستانه دارم و اون هم اینکه لطفا اول نوشته تون بنویسین که داستان رو لو میده تا کسایی که هموز نمایشو ندیدن نخوننش. ممنون.
۰۲ تیر ۱۳۹۵
حق با شماست،

اما دوست عزیز خیلی وقتها شده به تماشای نمایش نامه ای میشینیم که قبلا خوندیمش و میدونیم چه اتفاقاتی قراره بیافته و حتی مفهوم نمایش رو هم میدونیم، وی تمام اینها موجب نمیشه اجرای نمایش رو از دست بدیم.
۰۵ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید