یادداشت صالح تسبیحى درباره نمایش "گفت و گوى برجاى ماندگان" در روزنامه اعتماد
http://www.etemaad.ir/Default.aspx?NPN_Id=786&PageNO=16
«گفتوگوی برجای ماندگان» یک هذیان تلخ استخواندار است که لزوما برای «برجای ماندگان» نوشته و کار شده. متن محمد زارعی، با سبک کارگردانی میلاد شجره به خوبی چفت و بست پیدا کرده تا دو گونه انسانی، مخاطب این نمایش باشند؛ دو گونهای که نهتنها در مورد این نمایش بلکه در مورد اخلاق، سبک زندگی و درک هستی و حتی جنگ و کژتابیهای اقتصاد و فراتر از آن، درباره هستیشناسی خیر و شر با هم متفاوت و گاه متضادند. دو گروه و تمام؛ کسانی که نمایش را دوست دارند و کسانی که چندانش نپسندیدهاند.
دیوار است. بینابین وجود ندارد. کسی بین دیوار نیست. آن سو، نیروی برتری در کار است که تلاش میکند اوضاع را کنترل کند. با دوربین گزارش میگیرد و نظم میدهد. اما توانایی مهار نیروی ویرانگر شر را ندارد. نیروی این سو پراکنده است و مهار نشدنی. از اینروست که در به در، دنبال ریشههای این شر میگردد؛
... دیدن ادامه ››
ریشههایی که تمثیل وار به مادهای شیمیایی تشبیه شده و در دستان شبکهای مخوف و مخفی آماده است تا زمین را از درون بپاشاند و همهچیز را تمام کند.
یک طرف، آدمهای آزاد اما سرخورده (که وکیلهای داوطلب نمایندگی شان میکنند) و طرف دیگر بیچیزها هستند که مشتاق عبورند. یک طرف برگزیدگان، دارندگان مجوز (ویزا، اقامت یا چیزی شبیه آن)، آدمهای «بهشت» نشسته و بیخبر و مشغول به زندگی روزمره. طرف دیگر، آدمهای سرگردان ویرانه گرد تلخاتلخ.
این قطعیت تعمدی و دو گروه کردن انسانها با اشارات اساطیری میان خیر و شر، سفید و سیاه، مرد ساکت فرزانه و شیطان شلوغ دلقک وار نشانهگذاری شده است. شر، آن ابلیسک مهیب رقصان که در آغاز توان شرارتش را پنهان کرده؛ موجودی که پشت شکست و مظلومنمایی دسیسه میچیند، مردی که تواناست با سازش موسیقی مرگ بنوازد، به گمان خود نماینده برجایماندگان است و مرد خیر، ظاهرا ناتوان و همدست اوست.
در نیمههای نمایش به نظر میرسد این دو نیرو دنیا را میان خود تقسیم کردهاند. بده، بستان مغشوش میان دو قطب متضاد، باز آمده از اتحاد باستانی اهریمن و اهورامزدا، ابلیس و پروردگار و خوانشی از متون کهن عرفانی فارسی هم هست که در آنها نیروی شر، مکمل نیروی خیر است.
خیر در ظاهر به کمک فردی دیگر محتاج است. اما در زمانی مسخ شده و موازی، ناگهان برمیخیزد و نقشه جهان را تغییر میدهد. اما شر، سرحال و شلوغ، نیروی ویرانگر خود را پشت لودگی مشکوکی پنهان کرده. رضا بهبودی این شر مضحکهپرداز را به خوبی ساخته است. در بازی او، لایههای پنهان شر پنهان شدهاند؛ لایههایی که وقتی ورق بر میگردد، به مرور از هم گشوده میشوند.
میان متن و ما، میان ویرانههای یک زمین سوخته و ما، میان وکیلهای داوطلب و ما، صدها نشانه و ایهام کتاب مقدسی و قابل تاویل کشیده شده که دانستن راجع به تک تک آنها ما را از بیخبری خلسه وار «برگزیدگان» منتقل میکند به همگونی با «برجای ماندگان».
یعنی من و توی مخاطب، مایی که در بیخبری خوشبینانهمان پشت دیوار مشغولیم، اگر به تکتک این نشانهها آگاه شویم، پرتاب خواهیم شد به دنیای سرد برجای ماندگان. باران کوثری در نقش خود، زنی است مطرود، خسته، اما امیدوار؛ شخصیتی الاکلنگ وار در نوسان. آدمی که دست آخر میان بیتوجهی به شر و رهایی، یا خیر بازماندن، دومی را انتخاب میکند و در نجات همنوعانش با نیروی خیر جهان همراه میشود.
اگر بدبین باشیم، گفتوگوی بازماندگان، یکی از هزاران تصویر آینده ابنای بشر است... تصویری که تنها و تنها یک شاهد، آن گوزن اساطیری تکگرد تنهای قعر جنگلها، میتواند به نجاتش گواهی دهد و اگر نه، امیدی نیست که نیست...