چقدر حس خوبی دارد این نمایش. غم و امید و عشق و زندگی و مرگ با زبانی شاعرانه در این نمایش پرداخت شده است. بازی های عالی که واقعا فکر می کردم همه دارن روی صحنه با نقش هاشون زندگی می کنند. پدر که حس دلسوزی مرا تحریک می کرد. آقای قبادی چنان غرق نقش شده که وقتی حرف می زد دلم می خواست کنارشون بودم و بهشون آرامش می دادم. چقدر این پدر دردمند بود. مادر یک جاهایی پردرد و جاهایی مثل یه مادر مهربان و خانم افشار که همیشه روی صحنه خوب هستند. آقای شاه محمدلو روی صحنه خیلی شیرین هستند. من تا به حال نمایشی از ایشان ندیده بودم. چقدر راحت و شیرین بازی می کنند. حسین پورکریمی یه جوان عاشق و سردرگم رو چنان باور پذیر بازی کردند که وقتی کلاه سر گذاشتن و بغض کردن منم دلم گرفت از این عشق ناکام. سروش طاهری چقدر خوب هستند. با این که نقش کوتاهی در چند دقیقه دارند ولی بسیار تاثیر گذار هستند. خانوم آبان هم نقش دختر خانواده را چقدر خوب بازی کردند. یه دختر پراحساس....... چقدر بازیگرها خوب بودند. من زمان را نفهمیدم. فضای شاعرانه نمایش و موسیقی خوب. باید از کار آقای شهرام کرمی از اجرایی پرشور به دور از شوخی های این روزهای تئاتر تشکر کنم. من کارهای گروه تئاتر شایا را دوست دارم ولی این نمایش تاثیر زیادی روی من گذاشت.