در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | متین درباره نمایش زخمهای وحشتناک زمین بازی: کمى آن طرف تر از تالار وحدت،در انتهاى یک بن بست، سالنى أست که چراغش رو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:04:37
کمى آن طرف تر از تالار وحدت،در انتهاى یک بن بست، سالنى أست که چراغش روشن است و در غیر استانداردترین حالت ممکن، پذیراى اجراى پنج نمایش در این شب ها مى باشد!
اما چه شد که از بین این همه نمایش موجود، #زخم_هاى_وحشتناک_زمین_بازى را انتخاب کردم؟
به عنوان یک تماشاگر علاقمند که حداقل در هر ماه یک نمایش را میبینم، دیگر انتخاب هایم بر إساس نام هنرپیشه ها نیست، همان آیتمى که با نگاهى به فروش تاترهاى سال هاى گذشته، بى تردید تاثیرگذارترین در جلب نظر مخاطب است! دیگر سعى میکنم با نگاهى به نام نویسنده و کارگردان، نقدها و نظرات را بخوانم، تا شاید انتخاب بهترى داشته باشد!
در مورد زخم هاى وحشتناک زمین بازى هم همین روال بود، که البته نه انتخابى بى نقص، اما نمایشنامه ى بدى هم نبود!

«زخم های وحشتناک زمین بازی» یک نمایشنامه عاشقانه است که برش­هایی از ارتباط 30 ساله یک دختر و پسر را از ٨ تا ٣٨ سالگى به تصویر می کشد. نمایش از قطعه هایی تشکیل شده که در مقاطع مختلف سنی، ارتباط دختر( کیلین) و پسر(داگی) را روایت مى کند، عشق نه پیوسته، ولى برقرار!
اما چند کلمه اى در مورد ... دیدن ادامه ›› این اثر؛
-نام اثر بسیار تاثیرگذار بود، اما آن زخم هاى وحشتناک به جز داستان مورد تعرض قرار گرفتن کیلین، عمدتا به سر و دست و پا شکستن و... داگى خلاصه مى شد، که گاهى بیشتر یک شیطنت پسرانه را به تصویر مى کشید
-داستان در سطح باقى مانده بود، و به جاى پرداخت به موضوع اصلى، بیشتر به کل کل هاى دختر پسرى کیلین و داگى میپرداخت
-بازى ها روان و باورپذیر بود، و بدون هیچ اغراقى مخاطب را با خود همراه مى کرد
-صحنه نمایش از دو تخت خواب که گاهى نیمکت مى شدند تشکیل شده بود، ساده و در حد کفایت، أما زمان زیادى از نمایش به تغییر همین دکور ساده براى صحنه هاى مختلف مى گذشت!
-یک ابتکار زیباى این کار، بروشورهاى این کار بود!
بسته ى چسب زخم! گو اینکه زخم هاى وحشتناک زمین بازى با این چسب زخم ها التیام نمى یابد...
-و در آخر اینکه من چقدر از آن حالت مستى مکرر کیلین و سیگار کشیدن هاى مداومش یاد جملات ابتدایى بوف کور افتادم؛ در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد، این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند؛ زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدره است ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید...