نسلها چگونه سرخورده، منزوی و تنها میشوند و چگونه محدودیتها، جبرهای تاریخی و جغرافیایی زنجیرهای از افراد سرکوب شده یک جامعه را تشکیل میدهد؟ همه چیز از مدرسه شروع میشود، از یک نظام آموزشی فشل، از کارکنان ناآگاه یک مدرسه، از دیوارهایی که هر چه رنگ سفید به آن میزنند، طرحهای قبلیاش پاک نمیشود و از جامعهای که پول و تجارت را بر آموزش و تعلیم و تعلم مقدم کرده است.
«مدرسه» در «بیتابستان» تصویر یک جامعه بحران زده است. حیاط مدرسه، نمایی از روابط انسانی جامعه و خانوادهها را به ما نشان میدهد که هر کدام درگیر بحرانی هستند. پایههای لرزان خانوادهها را نشان میدهد، از بحران روابط سخن میگوید و بغضهای فروخفتهای که نسل به نسل دست به دست میشود را نشان میدهد. از روابط پشت پرده در مدارس حرف میزند. از نگاه ایدئولوژیکی که بر نظام آموزشی سایه انداخته تا حکمرانی پول بر روابط کارکنان. معلمهایی که با کارشان بیگانه شدهاند و بچههایی که با محدودیت و جداسازی شبیه به یک انسان کامل رشد نمیکنند.
نمایش در همان اولین صحنه پتک سنگین شعارزدگی را بر سر مخاطبش میکوبد. سالهای زیادی از شعارهای روی در و دیوار گذشته و حالا پول تعیین کنندهترین عامل است. ناظم با یکی از اولیا سر دریافت شهریه بحث میکند، نقاش با ناظم سر خرید رنگ و دستمزد بحث دارد و ناظم با متولیان آموزشی سر فروختن مدرسه و ساختن یک مجتمع تجاری در جدال است. در تمام روابط میان افراد صحبتی از پول است. همه جا حتی در شخصیترین حوزه افراد ردی از پول و مشکلات مادی به چشم میخورد. به قول ناظم سالهای زیادی از گفتن شعارهای روی در و دیوار گذشته و حالا پول حرف اول را میزند ...
متن کامل در
https://goo.gl/opjR9o