خسته نباشید. اجرای خوبی بود. ما داشتیم روایتی واقعی از زندگی یک زوج جوان را میشنیدیم که این واقعی بودن و فضای اجرا اقتضا میکرد که کارگردان از به کارگرفتن عناصر صحنهای که اجرا را نمایشی میکنه و یا از استفاده از بازیهای نمایشی پرهیز کنه که به نظرم تا اونجایی که ما وارد فضای ذهنی شخصیتها نمیشدیم این تصمیم خوبی بود. اما جایی که ما وارد فضای ذهنی کاراکتر میشیم دیگه از اون مستندگونگی اجرا فاصله میگیریم و اجازه داریم در اون بخشها دُز نمایشی اجرا را بالا ببریم و یک وقفه یا شکست فضایی را در اجرا به وجود بیاریم که به حفظ ریتم اثر کمک میکنه. از اونجایی که شخصیتها در اجرا خودشون بودن، به نظرم عدم استفاده از زبانی که زبان خود احسان و خاطره نیست یا از زبان اونها دوره، انتخاب خوبی از جانب احسان بود و به همین دلیل خیلی جاها احسان به جای نهیب زدن به مخاطب با استفاده از زبان، از تکرار در متن و اجرا استفاده میکرد تا این تکرار همچون مته یا دارکوب به جان و روح مخاطب بیافته. که این تکرار علاوه بر روایت در جملات شاعرانهای هم بود که در اجرا استفاده میشد. در مورد بازی هم من برعکس بعضی دوستان فکر میکنم این احسان بود که در نسبت با نوع مستندگونهی اجرا کمی بازی اضافه در لحن و ادای جملات، کلمات و استفاده از دستهای خودش داشت نه خاطره.