غریب آشنا
بعد از افتادن تجربه تماشای خوبی بود، کار بالاتر از سه قرار میگرفت البته به دلایلی در تیوال همان ۳ را درج کردم که در ادامه توضیحش را خواهم داد.
طراحی صحنه و لباس و نور به گمانم کاملا در خدمت اجرا بود، البته که خیلی نکته متهورانه ای نداشت گروه بازیگران همگی خوب بودند و تقریبا یک بازی همسان را ارائه کردند، خب شاید یکی دو نفر از آنها برجسته تر بودند اما در نهایت همگی در خدمت اجرا بودند.
من متن رو دوست داشتم و برایم مفهوم غریبگی را تداعی میکرد که مختصری برداشتم را توضیح خواهم داد، اما نمایش به شدت مشکل میزانسن داشت و به طور مثال ردیف ۱ صندلی های ۱۴، ۱۵، یا ۱۶ اصلا دید مناسبی داشتند احتمالا ردیف ۲ و ۳ درهمین شماره صندلی ها هم چنین مشکلی داشته باشند، ما در صحنه میز غذا خوری دو بازیگر ماسکه داشتیم که در نهایت در اعتبار و لذت نهایی من تاثیر
... دیدن ادامه ››
گذار بود.
حقیقتا برای من خیلی بحث مسخ شدگی و مدیا و .... محلی از اعراب نداشت، مفهومی که من را درگیر کرد عنصر غریبگی بود و به شدت آن را دوست داشتم. غریبه نه آواره است و نه ساکن در یک مکان. او ترکیبی از این دو حالت است.او هم نیست هم هست.هم می رود هم می ماند. همین جاست در کنار ما. اما انگار در کنار ما نیست. او آواره بالقوه است. اما به رفتن هم کاملاً مختار نیست. او جزیی از گروه است. اما خصوصیات اواز گروه ناشی نشده است. به تعبیر دریدایی حضور غایب است اما بهترین سندیت این غریبه همان زیملی بودن آن است.
هر رابطه آدمی مبتنی است بر همین نزدیکی و دوری. اما این رابطه در غریبه تبلور پیدا می کند. گویی در او متجسد یا متجلی می شود.غریبه بودن یک رابطه ایجابی است .کسانی که ما اصلاً هیچ ارتباطی با آنها نداریم نمی توانند برای ما غریبه باشند. صفت خاص غریبه تحرک و بی مکانی است و این حالت درروابط او هم مشاهده می شود. رابطه او با اعضای گروهی که واردش می شود اتفاقی است نه ارگانیک." او نمی تواند از طریق پیوندهای تثبیت شده خویشاوندی یا از طریق محل زندگی یا از طریق شغل با کسی پیوند ارگانیک برقرار کند".
غریبه بی طرف است. دارای صفت عینیت است. جابندار نیست. چنین نگرشی به معنی عدم مشارکت نیست. او ترکیبی از بی تفاوتی و تعهد است.
اما چیزی که بیش از همه غریبه را معنا میدهد عنصر آزادی آن است، غریبه میتواند همه رازها را بشنود و در تصمیم دیگران تاثیر گذار باشد، شما یک رابطه حتی دو نفره را در نظر بگیرید که برخی یا یک طرف برای شخص سوم و غریبه دردلی میکند، او به آن وزن میدهد و وی را دارای اعتبار میکند، گاهی غریبه فرار میکند و وارد ماجرا نمیشود و گاهی به شکلی اعمال نفوذ میکند. به قول وسترمارک و بریبفُلت،
بیگانگان یا همان بیگانه از یک طرف به عنوان دشمن تعریف شوند و از سوی دیگر به عنوان برادران قبیله ای یا خدایانی در لباس مبدل.
از یک سمت این بی طرفی را می توان آزادی تعریف کرد.فهم و ادراک غریبه بر اثر اطلاعات ناشی از وابستگی به منافع گروهی و خانوادگی و شخصی و سنت و غیره مخدوش نمی شود.
این حالت غریبه را بسیار آسیب پذیر می سازد. او ممکن است به بلاگردان گروهی تبدیل شود که آماج حمله است. زیرا هیچ کس جز غریبه نیست که بتوان راحت تر از هر کس دیگر متهم اش کرد به فقدان تعهد و وابستگی و پیوند. اما از طرفی دیگر غریبه دارای قدرت و اعمال نفوذ میشود و می تواند تاثیر گذار باشد،غریبه هویت ها را بازسازی میکند، شخصیت ها را برساخت میکند، سرمایه را از نو میآفریند و گاهی صرفا با اعمال نظر، گاهی با لابی گری گاهی با پس زدن دیگران با توجه به ضعف آنها و شکل دهی امور جدید.
به هر عنوان با یک نگرش جامعه شناسانه، کانسپت بیگانه عنوانی عریض و طویل است که گستره ی پدیده هایی از آغاز ورود به روابط اجتماعی جدید تا جذب تازه واردها و از تأثیرات بیگانه بر ساختار اجتماعی و فرهنگی گروه میزبان تا فرآیندهای اجتماعی – روان شناختی سازنده ی نقش بیگانه در گروه را در بر می گیرد، و اینکه این مفهوم خرد تعبیر گردد و یا کلی به عهده خواننده یا تماشاگر است که به گمانم هر دو تفسیر بدون اشکال است.
به هرروی از دیدن نمایش خرسند بودم و خوشحالم که اجرای مولوی سالیان پیش که برایم از دست رفته بود را با پایانی متهورانه تر مشاهده کردم.
گروه اجرا مانا و پر اجرا باشید.
⭐⭐⭐