دوستان عزیز نمایش قهوه خانه دست روزگار گاهی بر خلاف میل آدمها در جهتی پیش میره که بر مدار سرنوشت گریزی از آن نیست این چند وقت که با هم بودیم واقعا از همتون یاد گرفتم و کیف کردم اما بخااطر شرایط ادامه کار ممکن نیست چون مجبور به پذیرش واقعیت و ناگزیر به ادامه ی فرایند درمان بیماری ام اگر میتوانستم تا توان در بدن داشتم در خدمت بودم اما ماییم و غمو ناچاری چه کنم که بدن یاری نکرد و باجبر زمانه نمیتوان جنگید روی همرو میبوسم آرزوی درخشش دارم برای تک تک تون و ممنون م از کارگردانهای کار بخصوص ایلیا یکتای عزیزم که اگر عمری باقی بود شاید در اولین کار مستقلش با هم کار کردیم ممنون که این مدت منو تحمل کردین یا حق 🌹
صائب تبریزی میگه
سنگ راه است غم قافله و فکر رفیق
فرد و تنها همه جا تاخته میباید رفت
گیرم ای دوست قمار از همه عالم بردی
دست آخر همه را باخته میباید رفت
و یاد این قطعه :
سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش
دل بیعشق، میگردد خراب آهسته آهسته
دلی نگذاشت در من وعدههای پوچ او صائب
شکست این کشتی از موج سراب آهسته آهسته