بالای برجکی ایستاده ام و زل زده ام به در خروجی دنیا
فرشته مرگ اگر این در را می بست
گرمای لوله تفنگ ها بیخودی هدر نمی رفت
و من با هم رزمانم جشن پتو می گرفتیم
کاش این بالا بودید و می دیدید، چتربازها
مثل برف می بارند و آب می شوند
و پیاده نظام ها از سرما
تانکهای دشمن را آتش می زنند
سرم را میچرخانم
سربازی با گلوله های برفی
از برجک بالا می آید
بی آنکه جنگی دیده باشد.
پست را تحویل می گیرد!