می لغــــــــــــزد نگاه خسته " من " بر نگاه خیره " تو "
و آشـــــــــــوبی از
عشقی نهفته ، خواهشی مبهم ، قصه های ناگفته ،
رازهای پنهان ، خنده های سرد
بر پا میشــــــــود .
و میـــــــــــــــــــــروی به دور دستها .
چه دشوارست باور تلخ نبودنت .
" تازه وارد درویش "
از: خودش