ایفل نه فقط یک نمایش، بلکه تصویری روشن از زندگی نسل ما ؛ نسلی که همیشه میان رفتن و ماندن گیر کرده.
این دو روایت کنار هم، واقعیتی آشنا را به تصویر کشید؛ واقعیتی که بسیاری از ما تجربهاش کردهایم یا از نزدیک لمس کردهایم. ایفل فقط داستان دو زن نبود، بلکه آینهای از زخمهای نسلی بود که هر انتخابش بهایی سنگین دارد
ایفل نمایشی بود که نه تنها قدرت بازیگری را نشان میداد، بلکه بازتابی از تجربههای نسل امروز ؛ نسلی که میان رفتن و ماندن، عشق و فاصله، غربت و دلخوشی در نوسان است.
بازیگران با حضور پرقدرت و طبیعی خود، تمام صحنه را زنده کردند. حرکات و نگاههای دقیقشان و طراحی لباس دقیق مواجهه با غربت و سختیها را به شکل ملموس و انسانی منتقل میکرد و همزمان با جزئیات کوچک ارتباط عاطفی عمیقی با تماشاگر برقرار شد؛ طوری که مخاطب همراه با شخصیتها احساساتشان را تجربه میکرد.
ترکیب این اجرا در کنار طراحی ساده صحنه و هماهنگی نور و صدا، تجربهای عمیق و فراموشنشدنی خلق کرده است. و نه فقط یک داستان، بلکه نمایش قدرت هنر بازیگری و تاثیر آن بر تماشاگر بود
در این نمایش جایی برای حضور دیوار چهارم نیست، چرا که هر مرز و فاصلهای که غربت و دوری میسازد، با بازی و حضور زنده بازیگران در هم میشکند و تماشاگر مستقیم در تجربهی احساسات شخصیتها شریک میشود.مثل:بهم میاد؟رها میشه نری...؟