«گاوسرنوشت» نمایشی است که با جسارت، دو جهان کاملاً متفاوت را کنار هم قرار داده: فضای پستمدرن و روانکاوانهی ویسنییک، و عرفان نمادین و شاعرانهی
... دیدن ادامه ››
عطار. این تلفیق در سطح ایده جذاب به نظر میرسد، اما در اجرا با چالشهایی مواجه شده که مانع از شکلگیری یک تجربهٔ منسجم و تأثیرگذار شدهاند.
در متن اصلی ویسنییک، زن نه شب در خانهی مرد میماند—نه شبی که هرکدام مرحلهای از تحول درونی شخصیتهاست. در «گاوسرنوشت»، این ساختار به هفت شب تقلیل یافته، بدون آنکه دلیل دراماتیک یا روایی مشخصی برای این تغییر ارائه شود.
از طرفی، با کاهش تعداد شبها، تمپوی اجرا بهطور محسوسی بالا رفته؛ صحنهها با ریتمی تندتر پیش میروند که گاهی فرصت تأمل و درونیسازی را از مخاطب میگیرد. این شتاب، بهویژه در لحظاتی که نیاز به مکث و تنش روانی دارند، باعث سطحی شدن تجربهٔ تماشاگر میشود.
بازیگران عمدتاً بر دیالوگمحوری تکیه دارند، اما الگوی حرکتی مشخصی در اجرا دیده نمیشود. جایگیریها بیشتر بر اساس قاببندی موقعیتهاست تا منطق درونی حرکت یا تحول شخصیت. این موضوع باعث میشود برخی صحنهها از نظر بصری ایستا و فاقد پویایی باشند و ارتباط فیزیکی با فضای ذهنی نمایش ضعیف شود.
طراحی صحنه در ابتدا با ظرافت و تناسب خوبی همراه است. عناصر بصری بهدرستی در خدمت فضای ذهنی و سوررئال نمایش قرار گرفتهاند. اما از نقطهای به بعد، دچار زیادهروی میشود—چه در حجم عناصر، چه در نمادپردازی. این افراط، تمرکز مخاطب را از روایت اصلی منحرف میکند و گاهی بهجای تعمیق معنا، باعث شلوغی و پراکندگی میشود.
نورپردازی در این اجرا قابل قبول و حرفهای است. تغییرات نوری بهدرستی با ریتم صحنهها هماهنگ شدهاند و در انتقال حس و فضای درونی شخصیتها مؤثر عمل میکنند. هرچند در برخی لحظات میتوانست با جسارت بیشتری به خلق تضادهای احساسی بپردازد، اما در مجموع یکی از نقاط متعادل اجراست.
الهام از منطقالطیر عطار بیشتر در حد چند قطعه شعر پراکنده و بیجای باقی مانده است. این اشعار نه در ساختار روایی ادغام شدهاند، نه در تحول شخصیتها نقش دارند. بهجای آنکه سفر عرفانی عطار با سفر درونی مرد در پانداها پیوند بخورد، صرفاً بهعنوان تزئیناتی سطحی استفاده شدهاند که نه به عمق میافزایند، نه به انسجام.
در کل، «گاوسرنوشت» نمایشی است با ایدهای بلندپروازانه، اما در اجرا دچار ناهماهنگیهایی شده که مانع از تحقق کامل ظرفیتهای آن میشود. تغییر ساختار زمانی، افزایش تمپو، نبود الگوی حرکتی مشخص، و استفاده سطحی از منطقالطیر، از جمله عواملی هستند که اجرای نهایی را از انسجام و عمق لازم دور کردهاند؛ و اجرایی که در ایده میتوانست فاخر باشد، به اجرایی ناقص بدل شده است. سطح بازی بازیگران، طراحی صحنه، طراحی نور و انتخاب موسیقی از نقاط قوت اجرا هستند، اما کافی نیستند تا ضعفهای ساختاری را جبران کنند.
در انتها، با همهی این نقدها، نمیتوان از تلاش و انرژی گروه چشمپوشی کرد. اجرای چنین متنی، با این حجم از جزئیات و تلفیق دو جهان متفاوت، بیشک کار سادهای نبوده و زحمتی قابل احترام از سوی تمامی عوامل اجرا در پس آن بوده است. همین جسارت در انتخاب و تلاش برای تجربهای تازه، ارزشمند است ــ حتی اگر نتیجه به انسجام کامل نرسیده باشد.