نمایش «بیدلیل» تلاشی است برای بهکارگیری طنز سیاه در مواجهه با مسائل اجتماعی، اما این تلاش در عین جسارت، با کاستیهایی جدی روبهروست. ساختار اپیزودیک اثر اگرچه میتواند امکان تنوع روایی فراهم کند، اما در اینجا بیشتر به گسست و پراکندگی انجامیده است؛ مخاطب با مجموعهای از موقعیتهای جداگانه روبهرو میشود که فاقد نخ مرکزی یا تماتیک مشترکاند، و همین مسئله مانع شکلگیری انسجامی درخور یک اثر تئاتری میشود. طنز بهعنوان ابزار اصلی روایت نیز گاه به سطحیترین کارکرد خود تقلیل یافته و بهجای آنکه مخاطب را به تأملی عمیقتر برساند، تنها او را به خندهای گذرا دعوت میکند. این عدم تعادل، شکافی آشکار میان نیت و نتیجه ایجاد کرده است. از سوی دیگر، بازیگریها ناهمگون و ناپایدارند؛ برخی اجراها با دقت و انرژی چشمگیر ارائه میشوند، اما برخی دیگر خام و شعاری باقی میمانند که نشاندهندۀ ضعف در هدایت کارگردانی است. در طراحی صحنه و میزانسن نیز نمایش از جسارت و خلاقیتی که بتواند پیام خود را در سطحی تصویری و ماندگار منتقل کند، محروم است؛ تصاویر و موقعیتها بهندرت از سطح نمادین عبور میکنند و در ذهن مخاطب ماندگار میشوند. با این حال، ارزش کار در آن است که نشان میدهد نسلی از هنرمندان جوان میخواهند تئاتر را از سرگرمی صرف فراتر ببرند و آن را به عرصهای برای نقد اجتماعی بدل کنند. برای ارتقای اثر در مسیر حرفهای و حتی بینالمللی، لازم است اپیزودها حول یک تم مرکزی منسجم شوند، طنز در خدمت عمق پیام قرار گیرد، بازیگریها تحت هدایت دقیقتر یکدست شوند و طراحی بصری با جسارت بیشتری بازآفرینی شود. تنها با چنین اصلاحاتی «بیدلیل» میتواند از اثری صرفاً جسور اما خام، به نمایشی پخته، ماندگار و قابل عرضه در سطح جهانی بدل شود.