در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | Fatima_bahrami درباره نمایش در انتظار گودو: امشب یا بهتر بگم دوشنبه دیشب کار و با برادرم دیدیم. به گمونم تقریبا سا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:02:04
امشب یا بهتر بگم دوشنبه دیشب کار و با برادرم دیدیم. به گمونم تقریبا ساعت یازده و نیم بود که تموم شد!
من که خیلی از کار لذت بردم! حالا برعکس داداشم اصلن خوشش نیومد. خب مجبور بودم با همراه برم چون ساعتِ نمایش اصلن مناسب تنها رفتن اونم برای من نبود و از طرف دیگه برادرم از تئاتر کلن خوشش نمیاد و بازم از طرفای دیگه... اولین بارش بود و طبق آشنایی به نمایشنامه و سبک و سیاقش می دونستم از این نمایش خوشش نمیاد و به احتمال صد درصد توی دلش بدجوری قیلی ویلی میره تا کله ی منو بکنه.
اتفاقن وقتی کار تموم شد برگشت گفت شانس آوردن تموم شد وگرنه میخواستم برم اون بالا پیمان معادی و بزنم. :) (با عرض معذرت) :)))
زیاد وارد حاشیه نشم. خیلی کار و دوست داشتم از طراحی صحنه و لباس و گریم گرفته تا نورپردازی و بازی بازیگرا و کارگردانی و...
مشخص بود برای رسیدن به این کار خیلی زحمت کشیدن. روی تک تک حرکاتشون کار کردن. روی تک تک دیالوگ ها و نحوه ی گفتنشون... خیلی خیلی خیلی خیلی کار پرزحمتی بود و هست و من از صمیم قلب بهشون خسته نباشید میگم.
برعکس چیزی که میخواستن یا شاید باید اتفاق میفتاد اصلا احساس خستگی نکردم. دلم نمی خواست تموم بشه. وقتی تموم شد هم ناراحت بودم هم خوشحال... من این انتظار و دوست داشتم. برام مهم نبود چقدر طول میکشه تا هر چقدر که طول میکشید منتظر می موندم.

دیدم یه سری ها خوابشون بُرده بود، مثلا آقایی که ... دیدن ادامه ›› کنارِ برادرم نشسته بود. یا یه سری ها فقط و فقط به خاطر بازیگرِ خاصی اومده بودن و فن حساب می شدن، اصلا نمی دونستن باید بمونن و بعد از تموم شدن پرده اول میخواستن برن که به بعضی هاشون گفتم... سالن هم خالی نشد فوقش یکی دو نفر رفتن!

من با بازی ها مشکلی نداشتم. هر کسی جایی بود که باید باشه. نقشی و داشت که باید داشته باشه. قبل از این برام سوال بود چرا پیمان معادی اونم ولادیمیر؟ ولی حالا به این انتخاب احسنت میگم. همه ی بازیگرا ... همه و همه عالی بودن حتی باران کوچولو... دوستش داشتم... دارم. ای کاش تموم نمیشد. :(




پ.ن: برای اولین بار ردیف 12 بودم! و برای اولین بار به این فکر افتادم که چقدر این ردیف خوبه! کُلی خوشم اومد. هر چند قبل از اینم از ردیف 8 و به بعد و میپسندیدم...

پ.ن: یک عدد زوج مقابل من و برادرم نشسته بودن که از اول تا آخر یا کله ها بهم چسبیده بود و پیچ پیچ می کردن یا با تلفن همراهشون ور می رفتن و بازم پچ پچ می کردن یا سیخ مینشستن و بازم پچ پچ می کردن و می خندیدن.... خیلی اذیتم می کرد! اتفاقا یه جا یکی از دخترا برگشت به دوستش گفت: تو اصلن چیزی از این نمایش فهمیدی؟؟ بیا بریم بابا :دی (ولی بدشانسی نرفتن که منم یه نفس راحت بکشم!)

پ.ن: این متن بیشتر یه نظرِ شخصیِ...
انصافا هم برادرتون حق داشته بنده خدا! :)) برای اولین تجربه تئاتر بسیار سنگینیه و بعید می دونم دیگه به سالن تئاتر برگرده. لذت بردم از اشتراک حس شخصیتون. سپاس
۲۲ بهمن ۱۳۹۲
همینطوره همون شب برگشت گفت دیگه برای تئاتر دیدن رو من یکی حساب نکن!!
ممنون از نظرتون :)
۲۳ بهمن ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید