در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا روزبه درباره نمایش موسیقی-نمایش ترانه‌های محلی: نمیدونم در مورد این نمایش چی بگم ... الان که دارم این چند خط رو مینو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:24:52
نمیدونم در مورد این نمایش چی بگم ...
الان که دارم این چند خط رو مینویسم صدای علی زند وکیلی عزیز فضا رو پر کرده و به حال و هوای اجرای دیشب برگردونده ؛ تو بودی چلستونِ خونه ی من
تو بودی تکیه گاه شونه ی من
تو بودی جون پناهِ روز سختُم
تو خورشیدی به تاریکیِ بختُم
رفیقُم دین و ایمونُم تو بودی
به روز مردنُم جونُم تو بودی
دیگه جایی برای مُندنُم نیست
دیگه نایی برای خُندنُم نیست
تو بودی رونق کاشونه ی من
تو بودی نازنین ناردونه ی من
هوای خونه م باهاره
وقتی ... دیدن ادامه ›› تو باشی جونُم
دلُم از عشقِت جون میگیره
وقتی تویی مهربونُم
هوای خونه م عزیزُم عطرِ نفسهاتِ داره
هوای خونه م چه سرده
اگه! نباشی پیشُم..
دل خونه م کوچه گرده
اگه ! نباشی پیشُم
ناردونم ناردونم تویی عزیزِ خونه م
ناردونم ناردونم تویی گل راجونه م

گاهی احساس آدم نسبت به چیزی به قدری قویه که نمیتونه از بعد منطق تحلیل بهش نگاه کنه ؛ برای من صحبت در مورد ترانه های محلی همین حسو داره .

اجرا ها واقعا عالی بودن‌‌؛ انقدر همه رو دوست داشتم که نمیتونم از یکیشون به صورت شاخص یاد کنم.

موسیقی ... آی موسیقی ... چقدر قشنگ گفت هق هق! ... نمیدونم شاید من زیادی نازک دلم که در تمام طول اجرا احساس میکردم یکی داره قلبمو فشار میده ... آخر نمایشم مجبور شدم عینک بزنم که کسی سرخی چشمامو نبینه .... چقدر ترانه ها خوب و متناسب انتخاب شده بودن و چقدر عالی اجرا شدن ؛ با اینکه معنیشون رو نمیفهمیدی ولی توی عمق وجودت حسشون میکردی ...

چه احساسات نابی که با ترانه های قدیمی حس کردیم ، چه انسانهای آشنا و در عین حال تک افتاده ای که هم راهشون شدیم ( شاید حتی خودمون جایی زمانی یک از اونها بوده باشیم ) : آدمهایی که در مسیر زندگی عشقشون از دست دادن یا روزگار اونها رو به زور گرفته ولی با گذشت سالها آتش عشقشون هر از گاهی زبونه میکشه و خاکسترشون میکنه ، زخمی که هیچ مرهمی برای اون نیست حتی وصال چرا که عاشق سالهاست هستی خودشو فراموش کرده و خودی نمیشناسه...
دیگری که تعصبات کورکورانه و جبهه گیری های بی منطق زندگیشو به نفس نفس انداخته و همیشه با وجود احساس گناه با خودش فکر میکنه که کاش حماقت آدمی رو پایانی بود تا هر کس فارغ ار نژاد رنگ قبیله و ... میتونست راهشو انتخاب کنه .
اساتید بزرگ و بی جایگزینی که در جای جای میهن به سختی روزگار میگذرونن و بااینکه روحمون با هنرشون آشناست ولی حتی اسمهاشون رو هم نشنیدیم . ( با خودمون رو راست باشیم ؛ تا قبل دیدن این نمایش یا دیدن فیلم قطعه ناتمام کدممون با اساتید و نوازنده های موسیقی خراسانی و جنوبی به طور کلی ، آشنا بودیم !؟ گرچه لابد میگید دلیلی نداره با این همه مشغله و درگیری روزانه اونها رو بشناسیم ! نمیدونم شاید حق با شماست ...

ترانه های محلی باعث شد مشکلات و حتی فجایعی رو که شاید هر از گاهی مطلبی در موردش در دنیای مجازی یا نشریات میخوندیمو متاسف میشدیم بیشتر و بهتر حس کنیم : مسئله ختنه کردن زنان در جنوب کشور ، خود سوزی زنان در جنوب غرب کشور مخصوصا ایلام که حتی شنیدن آمارش لرزه به تن آدم میندازه ، مسئله ازدواج با خردسالان که متاسفانه مربوط به نقطه ای خاص از کشور نمیشه و اگر تو همین پایتخت پر زرق و برق و بی در پیکر هم بگردید نمونه های اون رو پیدا میکنید... موجوداتی پست تر از حیوون که هر نوع پلشتی تن میدن ... بچه هایی که از روی فقر به عنوان ابزار قاچاق استفاده میشن چه در مرزهای غربی چه در مرزهای شرقی و تنها چیزی که مهم نیست حق حیاتشونه ...

موسیقی و تنظیم فردین خلعتبری عزیز بی نقص بود و صدای خواننده ها گیرا در اون حد که اگر همراهشون میشدی حس میکردی که روی زمین نیستی . ( دلم می خواد به اون قطعه دف زنی و آهنگ کوردی که بازیگر نقش بانوی ایلامی با اون صورت نیمه سوخته و صدای زیبا و گوش نوازشون اجرا کردن جداگانه اشاره کنم که مدهش کننده بود. ) دستهای محمدرضا درویشی عزیز رو میبوسم که عمر خودشون رو صرف جمع آوری آوا های مهجور و فراموش شده سزرمین جاودانیمون ایران کردن.

برسیم به آخر نمایش که محمد رحمانیان عزیز چه به جا بندر کنگ - یه بندر کمتر مورد توجه قرار گرفته و سودازده - و موسیقی غنی اون منطقه رو برای حسن خطام اجرا در نظر گرفته بود : تک گویی زیبا و پر احساس اشکان خطیببی خطاب به همسرش که وصیتش رو واگویه میکرد با ترکیب هاله نور دورش که بهش وجهه ملکوتی میداد و موسیقی تلفیقی بی نظیری که با نی انبون شروع شد و به یک آوای فرامرزی و روحانی تبدیل شد که هرکس از هر نژاد و زبانی میشندیش فارغ از تمامی اختلافات و تفاوتها درکش میکرد ... اعتراف میکنم این قسمت رو درست ندیدم چون چشمهام پر از اشک بود.

محمد رحمانیان چه زیبا و ظریف نسبت عزیزانی مثل استاد بیضایی ، ناصر تقوایی ، علی ژکان، داریوش مهرجویی ، یدالله صمدی ، مازیار میری و ... ادای احترام کرده بود که این هم نشان از منش والای ایشون هست.

جناب رحمانیان در مقابل شما و گروهتون سر تعظیم فرود میارم.

از دوستان عزیز بابت روده درازیم عذر میخوام.

ممنون روزبه ی عزیز که همه ی آنچه که پس از دیدن این نمایش زیبا می خواستم بنویسم و به نکات مختلفش اشاره ای داشته باشم ، در دلنوشته شما یافتم . سپاس
و حال من هم همین گونه بود . هم لبخند زدم و هم گریستم .

ممنون از جناب رحمانیان عزیز و تمام گروه اجرایی و خسته نباشید .
۱۰ مرداد ۱۳۹۳
سرکار خانم نجاتی عزیز سلام و روزتون بخیر.

من از شما بابت ریزبینی و نکته سنجیتون ممنونم.

اصلاح شد.
۱۲ مرداد ۱۳۹۳
بیتا نجاتی (tina2677)
خواهش می کنم.
۱۲ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید