در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد امین عندلیبی درباره نمایش آوازه خوان طاس: پژوهشی ژرف و سترگ و نو در تاریخ! (نگاهی به نمایش «آوازه خوان طاس»
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:40:54
پژوهشی ژرف و سترگ و نو در تاریخ!
(نگاهی به نمایش «آوازه خوان طاس» به نویسندگی و بازی «مهدی کوشکی» و کارگردانی «صحرا فتحی»)

محمد امین عندلیبی

نمایش «آوازه خوان طاس» هجویه ای است بر سه چیز: شجره نامه، تاریخ و تاریخ نگاری.
کوشکی بازیگر، داستانش را از بیان این شروع می کند که من پسر فلانی، پسر فلانی و میرود تا خیلی خیلی قبل، و از آدم هایی نام می برد که جعلی اند. یک جور دست انداختن شجره نامه گرایی که در تاریخ ما، به خصوص در زمینه ی پژوهش های زرد (که تبارشناسی جد و آباد یک نفر آدم تاریخی را درمی آورند) ... دیدن ادامه ›› زیاد است .
در ایران خیلی مرسوم است که افراد چون خود هیچ جایگاه خاصی ندارد، پرستیژ اجتماعی اش را از ردیف کردن اینکه جد و آبادم چه کسانی بوده اند، به دست می آورند. و البته بیشتر مواردی هم که می گویند جعلی و خالی بندی است! کاری که کارگردان و نویسنده-بازیگر این اثر انجام داده اند، به سخره گرفتن چنین جریانی است. موقعی داستان بامزه تر می شود که ما در اسلاید هایی که پشت سر بازیگر روی زمین نشان داده می شود، این حضرات جد و آباد رو می بینیم که با طراحی تصاویر بامزه، و از روی چهره ی کوشکی ساخته شده اند و هرکدام اسم و نام و نشانی دارند که بیشتر نشان دهنده ی جایگاه اجتماعی و شغل آن هاست.
در وجه تاریخی، به یاد جمله ی سه کلمه ای «لوئی ژرژ سوآن» می افتیم: «گور پدر تاریخ!» تاریخی که در این نمایش می بینیم، با وجود اینکه پر است از اسامی افراد واقعی (و البته بیشتر غیر واقعی و من درآری!) و همچنین خیلی از وقایع تاریخی را مورد اشاره قرار می دهد، ولی روایتی است نیشدار و طنز و هجوی بر تاریخ که از زاویه دید نویسنده بیان می شود. برای همین آنجایی که می فهمیم روایت تاریخی راوی نمایش جعلی یا خلاف واقع است، نه تنها ناراحت نمی شویم، بلکه موقعیت کمیک پیش می آید و حتا گاهی دوست داریم این جوری به تاریخ نگاه کنیم و اتفاق ها را نه آنطور که واقعن رخ داده، بلکه طوری باور کنیم که راوی می گوید. کوشکی و فتحی، روایت کاملن شخصی خودشان را از تاریخ و بحث بررسی پیشینه ی خانوادگی ارائه داده اند.
و اما تاریخ نگاری! سال هاست که شبح شوم خاله زنک گرایی و نگاه توطئه انگارانه، بر تاریخ نویسی در ایران سایه انداخته. به خصوص در مورد تاریخ معاصر ایران و جهان. متاسفانه کتابخانه ها پر هستند از عناوین چون: زنان فلان پادشاه، نگاهی به پستوخانه ی حرم سرای بهمان سلطان، پیشینه ی خانوادگی شیپورالدوله، شناخت خاندان فلان الملک! نمایش «آوازه خوان طاس» نقدی است آمیخته با شوخی و کنایه، نسبت به این گرایش تاریخ نویسی. گرایشی که به جای بررسی اصل وقایع و زمینه های وقایع تاریخی و تحلیل عملکرد آدم ها، به حاشیه ها می پردازد و بدتر آنکه آن ها را به جای «اصل تاریخی» جا می زند. چه فرقی می کند ممد آقا، پسر اصغر آقا، پسر جعفر آقا و... باشد!
در پایان نمایش، شاهد چرخشی در روایت هستیم، که هم ما را به فکر فرو می برد و هم از فضای کمیک، به شرایطی تلخ و تاثربرانگیز وارد می کند؛ و آن زمانی است که راوی این بار به سراغ جغرافیای شهری می رود و نام خیابان ها و میدان های تهران را می برد. این بار روایتش تاریخ آدم ها و اسامی نیست، تاریخ مکان هایی است که اتفاق هایی دردناک در آن ها اتفاق افتاده و اینقدر تکرار شده، که دیگر ارزش تاریخی هم نداشت که حضرات اساتید به سراغش بروند. در حالی که وضعیت پسری که زیر پل کالج می خوابد، خیلی مهم تر و انسانی تر از کارهای فلان کس در تاریخ است.
نمایش پر است از کلی اسم و عکس، از آدم های واقعی و تخیلی. سرشار است از نقد طنازانه نسبت به این طرفی ها و آن طرفی ها! «تاریخ» و «گذشته ی آدم ها» در این اثر، نه به عنوان چیزی فعال و حتمی، که به شکلی امری قابل تغییر و انفعالی درآمده که در دست نویسنده و هنرمند تئاتر، می تواند به هر شکلی دربیاید.