«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
یک عاشقانه ی دهشتناک. روایتی از اسارت همیشگی انسان در زندان عشق و رنج و مرگ.
روی صحنه بردن نمایشی با مضامینی از تئاتر شقاوت، کار بسیار دشواری است. کاری که بسیاری از انجام آن بیم دارند و اساساً به سمت آن نمی روند. تعدد حضور بازیگران و پیچیدگی های اجرا در بیان مفاهیم نیز بر این دشواری می افزاید. برای من که اجرای دور اول این نمایش را نیز دیده بودم، اجرای این دور از منظر بازیگری، بازیگران به مثابه چرخ دنده های یک سیستم دائماً در حال کار با ابعاد و اشکال گوناگون ، که هر کدام به درستی در جای خود و به بهترین شکل ممکن در حال کار کردن بودند. هماهنگی بین آنها در حفظ ریتم و خط سیر داستان مثال زدنی بود. حلقه ی مفقوده ای که در دور اول اجرا ها کاملا به چشم می آمد. وسواس کارگردان ( که در عین حال در بازیگری او نیز مشهود است ) در هدایت بازیگران، حتی در حالت های فرم، بدن و میمیک، از برگ برنده های این اجراست. تنها نکته ای که در مقایسه ی بین دو دور اجراها به چشم من می آمد، موضوع دکور است. برای من دکور دور اول اجراها باور پذیرتر و تاثیر گذار تر می نمود. در مجموع این اثر شایسته ی توجه و تعمق است.
با آرزوی موفقیت های روز افزون برای گروه اجرائی
چه بسیارند نمایش های ارزشمندی که بسیاری از آن بی خبر هستند. قربانگاه یکی از همین نمایش هاست. یک اتفاق تلخ، در یک فضای غیر معمول، پرده از نیت ها و پیچیدگی های روابط انسان ها کنار می زند. بازی ها روان و تا حد قابل قبولی باورپذیر است. ایده های کارگردانی هر چند ممکن است در آثار دیگر نیز دیده شده باشد اما به تاثیرگذاری فضا کمک کرده و در خدمت اثر بود. تنها نکته ای که هنوز ذهن من را درگیر کرده و پاسخی نیز برای آن نیافتم، چرائی استفاده از ویدئو پروژکتور و آن نمای داخل آسایشگاه بود. 2 خطر در استفاده از این تکنیک وجود دارد. اول آنکه همانطور که دیشب رخ داد قطع شدن ارتباط باعث سردرگمی تماشاگر شد و دوم اینکه در بعضی از صحنه ها همزمانی اجرا و دیدن تصاویر از روی پرده باعث از دست رفتن تمرکز تماشاگر در پیگیری اتفاق اصلی در حال وقوع می شد. احساس می کنم که حذف شدن ویدئو پروژکتور، تاثیری در شیوه ی اجرا نخواهد داشت و باعث می شود تماشاگر حداکثر تمرکز خود را روی اجرا بگذارد. چرا که جنس این نمایش از آن دست نمایش هایی است که تماشاگر را قدم به قدم تا انتها و فصل نتیجه گیری پیش خواهد برد.
به امید موفقیت های روز افزون
با سلام
مساله اصلی ضعف داستان پردازی است. یک اتفاق باعث می شود شخصیت های داستان کمی (فقط کمی) برای بیننده نمایش شناخته شوند اما هیچکدام از پس حل مساله ای که نویسنده طرح کرده است بر نمی آیند. در انتهای نمایش همان اتفاقی می افتد که می توانست خیلی ساده در ابتدای نمایش و به سادگی بیافتد. یعنی تلفن زدن به بهداری سربازخانه و تمام. هیچکدام از موانعی که نویسنده می خواهد سر راه شخصیت ها بگذارد تا یک اتفاق (مرگ ناگهانی یکی از سربازها) به روال معمول و عادی چنین رخ دادهایی (تماس با بهداری) دچار نگردد ، بر طرف نمی شود. همه چیز همانگونه که از اول قرار بود رخ دهد ، رخ می دهد و ما بجز یک سری کشمکش که خیلی قانع کننده هم نیستند هیچ چیز دیگری نمی بینیم. البته شخصا از صحنه پردازی و بازی خوب اکثر بازیگران لذت بردم.
با سلام
مساله اصلی ضعف داستان پردازی است. یک اتفاق باعث می شود شخصیت های داستان کمی (فقط کمی) برای بیننده نمایش شناخته شوند اما هیچکدام از پس حل مساله ای که نویسنده طرح کرده است بر نمی آیند. ...
درود. من هم با شما هم نظرم. بازی های خوب تا حدودی ضعف نمایشنامه و عدم وجود گره های داستانی و شخصیت پردازی را پوشش داد. اما در نهایت قدرت نتیجه گیری را از مخاطب می گیرد و او را با انبوهی از پرسش ها رها می کند.
خود را به ضیافت نور و رنگ و رقص دعوت کنید.
اجرای بتهوون اثر جواد مولانیای عزیز و دوست داشتنی، تنها یک نمایش نیست. یک ارکستر با شکوه در قالب یک اثر نمایشی درباره ی زندگی یکی از نوابغ موسیقی جهان است. ارزش کار جواد مولانیا که پس از نمایش های " از او خبری نیست " و " سی و یک رویا " که اتفاقاً هر دوی آنها با استقبال مخاطبان همراه بود، در بهره گیری از بازیگران جوان و مستعد در کنار بزرگان هنر تئاتر مانند لیلی رشیدی و مسعود میرطاهری است. جواد مولانیا نشان داده است که توانایی درگیر کردن تمامی حواس مخاطب خود را دارد و آثارش تا حد ممکن همواره توانسته است که مخاطب خود را راضی از سالن خارج کند.
برای تمامی عوامل گروه آرزوی موفقیت های روز افزون دارم.
نخست آنکه قبل از تماشای اثر و با شنیدن نام نمایش، می توان تا حدودی حدس زد که با چه جنسی از نمایش روبرو خواهیم بود. به محض ورود و جایگاه بازیگران در دو طرف صحنه و فاصله ی بین آنها و آن پرده ی چین خورده ی نمایش که تصویری از صورت کارکتر زن در آن پیداست، این حدس به یقین نزدیکتر می شود. داستانی از مواجهه انسان امروز با اختلالات ذهنی و روانی. در این فضا همراه نگه داشتن تماشاگر با اثر کار بسیار سخت و دشواری است به خصوص که جنس دیالوگ ها و اصرار کارگردان به نشان دادن این فاصله که گویی هیچ کدام از طرفین تلاشی برای نزدیک شدن به هم نیز ندارند، به سختی آن افزوده است. اما رعایت برخی نکات از طرف بازیگران مانند حفظ ریتم و تمپو ، خط سیر درست منحنی احساسی بازیگر و خارج نشدن از فضای حسی بازی ، عدم اغراق و بزرگ نمایی در بازی و ... باعث شد در نهایت شاهد یک اجرای درست باشیم و از تماشای آن لذت ببریم.
داستانی به قدمت تاریخ انسان.
روایتی از تقابل نیکی ها و پلیدی ها با استفاده از ابزار بدن، فرم و حرکت. جایی که انتقال مفاهیم از دایره ی کلام بیرون است و صد البته که کاری است سخت و دشوار. اما گروه به خوبی و با تلاش فراوان از عهده ی این مهم بر آمده است.
اما از شروع کار، ورود و تردد تماشاگران گاهی ارتباط حاضرین با اثر را قطع می کرد و ای کاش این مجال فراهم می شد که تمام تمرکز بیننده روی اجرا باشد.
در مجموع شاهد اجرایی شریف و دغدغه مند بودم و امیدوارم مسیر روشنی در برابر گروه قرار داشته باشد.
این کار حاصل زحمات یکسال و نیم یک گروه عاشق تئاتره. یه کارگردان کاربلد و تئاتر بلد با سابقه حرفه ای که عاشقانه با بازیگر هاش کار میکنه.
نتیجه اش هم کاری شده که تماشاگر رو راضی از سالن خارج می کنه و نظرات مثبت و دلگرم کننده ای داشته.
نمایش ساختن حکایت عمق تنهایی انسان است. جایی که انسان برای فرار از تنهایی می تواند خالق زیباترین یا زشت ترین اثر خود در جهان هستی باشد و این قدرت تنهایی است که می تواند انسان را تبدیل به یک نابغه و یا تبدیل به یک جنایتکار کند.
بعد از 2 بار سابقه همکاری به عنوان بازیگر با مصطفی ذره پرور و ارژنگ طالبی نژاد می تونم تا حدود زیادی ادعا کنم که جهان این دو عزیز رو میشناسم. از نزدیک شاهد تلاش، وسواس و زحماتی که برای خلق یک اثر نمایشی می کشن بودم و بعد از دیدن ساختن بسیار خوشحال شدم که فرصت داشتم جهان این دو دوست را از بیرون ببینم.
علاوه بر محتوا و تفکری که بر متن نمایش حاکمه، باید به بازی های خوب تمام بازیگران این اثر هم اشاره کنم. به عنوان یک بازیگر به این نتیجه رسیدم که اهمیت دادن به بدن برای یک بازیگر ار نان شب واجب تره.
به امید موفقیت ها و درخشش بیشتر
نمایش هجده. شاید برای مخاطبی که قصد تماشای این اثر را دارد،در ابتدا فکر کردن به نام این نمایش کمکی به تصور محتوای آن نکند. اما پس از تماشای آن می توانی با گوشت و پوست خود آنرا درک کنی. بهتره خیلی درباره داستان صحبتی نکنم تا بیننده های بعدی این نمایش فرصت غرق شدن در فضای تلخ و شیرین این اثر رو از دست ندن. به روی صحنه بردن نمایشنامه های دارای روابط گسترده خانوادگی و تقابل یک خانواده با اجتماع و اثرات رفتارهای اجتماعی، به دلیل اینکه مخاطب ایرانی با ساختار و فضای حاکم بر جامعه ی خودش تا حدود زیادی آشناست کار بسیار سخت و زمانبریه و مسعود ترابی جوان تا حدود زیادی تونسته با تکیه بر تجربه و توانایی بازیگران خوب این اثر، نمایش درخور و ارزشمندی رو تولید کنه. به همه ی عوامل این کار خسته نباشید میگم و براشون آرزوی موفقیت میکنم و همه شما رو توصیه میکنم به دیدن این نمایش...
در ضمن یک توصیه دوستانه به عوامل اجرایی کار. 2 تا اتفاق در طول زمان اجرا باعث می شد که تمرکز تماشاگران بهم بخوره و مطمئن هستم که این مسئله روی بازی بازیگران چند برابر تاثیر داره. اول حضور کودکان در سالن اجرا بود و دومی صداتر شاتر دوربین عکاسی که در طول اجرا در حال عکس برداری بودن. فکر میکنم برطرف شدن این مسائل لذت تماشای این نمایش رو دو چندان میکنه. سپاس
من در شب اول اجرای این نمایش حضور داشتم. آغاز پر هیجان اجرا من رو روی صندلی میخکوب کرد و کنجکاوی ام برای دیدن بقیه این اثر به اوج رسید. حرکت ها و جنب و جوش بازیگران در تمام فضای سالن و از کنار صندلی تماشاگران و افکت های صوتی و طراحی نور در همان ابتدای نمایش فضای تاثیرگذاری ایجاد کرد. اما مهم تر از تمام این مسائل خواسته ی کارگردان در ابراز باور و عقیده اش در قالب این اثر بود که به عقیده بنده در لابلای تمام هیجان ناشی از تماشای حرکات بازیگران با آن گریم های خاص و دوست داشتنی، قابل لمس و فهم بود. به همه علاقه مندان به تئاتر و خصوصاً علاقه مندان به بازیگری و همه مردمی که به دنبال فرصتی برای تماشای حقیقت زندگی این روزهای ما در چهارچوب فضای نمایشی هستند پیشنهاد موکد میکنم که فرصت لذت بردن از تماشای این اثر گران بها رو از دست ندهند....