من به توصیه یک دوست تئاتری، دور قبلی این نمایش رو دیدم. حقیقتش اونقدری که انتظار داشتم، به دلم ننشست.
بعدا متوجه شدم که دوست توصیهکننده هم از این دور اجرا راضی نبود.
بداهههای آقای ابر برای توصیه به ویدئو نگرفتن از نمایش، تا حدی از اجرا بیرون میزد و تماشاچی رو از حالوهوای نمایش خارج میکرد، بهخصوص تکرارشون.
نمایشنامه هم اقتباس از نازنین داستایفسکی بود، اما نهچندان وفادار.
اما در کل نمایش خوبی بود و بازیها قوی بود.
من رفتم که استاد زنجانپور رو روی صحنه ببینم و پشیمون هم نیستم. به دلیل بیماری ایشون بین اجراها یک وقفه افتاد ولی ایشون پرقدرت برگشتن. آقای قوانلو واقعا توی این سن و سال میتونن پابهپای یک ۳۰ ساله حرفهای اجرا کنن.
شاید تئاتر اونقدری که انتظار داشتم، فوقالعاده نبود، اما بازیهای خیبی خوبی داشت.
یه نمایش ساده و روون، براومده از دل واقعیات پنهان زندگی. بازیگرا خوب تونستن مخاطب رو توی لحظات طنز و درام کار با خودشون همراه کنن. نورپردازی کار هم فکر شده بود و دوست داشتم.
من این تئاتر رو سال قبلش با بازی آقای پاکدل و آقای رهبانی دیدم. بازیها عالی بود؛ مخصوصا آقای پاکدل زیروبم درگیریهای درونی و تصاد بین وظیفه و وجدان، عقل و احساس رو خوب به تصویر درآورده بودن. ایده نظرسنجی از مخاطب هم جالب بود.
اینکه جنسیت کاراکتر اصلی توی دور جدید اجرا عوض شد، ایده
جالبی به نظر میرسه که اگه بازی خوب بوده باشه، میتونه حتی زاویه نگاه مخاطب و معیارها رو عوض کنه.
دلیل اصلی من برای دیدن این تئاتر، علاقه بیشازحدم به رمان برادران کارامازوف و کلا داستایفسکی بود، اما چقدر خوشحال شدم که به تماشای این نمایش نشستم.
چقدر حرفهای، چقدر همهچیز بهجا.
نمایش تا حد زیادی به متن وفادار بود، اما جرح و تعدیلهایی روی بعضی کاراکترها انجام شده بود تا زهر متن کمی گرفته بشه که بهنظرم برای اینکه یه نمایش ۷ ساعته به مرز خستهکننده بودن سوق داده نشه، بهجا بود.
طراحی حرکات عالی بود و استفاده از ویدئوهای پشتصحنه روی کار نشسته بود.
بازی بازیگرا خیلی خوب بود، بهخصوص میلاد شجره و حامد رسولی فوقالعاده بودن.
خوشحالم که این تئاتر رو دیدم. این تئاتر خیلی به بداههگویی وابسته بود و خب سعید چنگیزیان هم که استاد مدیریت لحظات بداههست. یه جاهایی نمیفهمیدی که دیالوگ، هماهنگشده بود یا تصمیم بازیگر برای بداههگویی؛ که خب بهنظرم نقطهقوتش هم همین بود. چون خود روند نمایشنامه هم همچین لحظاتی رو داشت که کاراکترهای شجره و سنگری گیج میشدن از اینکه کاراکتر چنگیزیان داره نمایشنامه براشون تعریف میکنه یا افکار و اعمال واقعی خودشه.