«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
در قلب این نمایش، پرسشهایی اساسی دربارهٔ آزادی، اسارت و عدالت نهفته است. اثری که با ظرافت، مرز بین قربانی و قاتل را نشان میدهد. اما شگفتی واقعی در این بود که بیشتر بازیگران - علیرغم اولین تجربه تئاترشان - حرفهای و یکدست ظاهر شدند که گویی سالهاست با صحنه انس دارند. در پس این اجرای تأثیرگذار، نگاه ژرف و دستان پرتوان محمدرضا عطاییفر به چشم میآید که هم در مقام نویسنده و هم کارگردان، اثری چندلایه و ماندگار آفرید.
علی حیدری با بازی آتشین خود، موجودی متناقض آفرید. هم ترسناک، هم ترسخورده؛ هم انتقامجو، هم قربانی. او موفق شد در پس چهره خشن شخصیتش، انسانی آسیب دیده را نشان دهد که بی عدالتیها، هستیاش را به تباهی کشانده.
در این نمایش پرتنش که همچون آیینهای در برابر جامعه امروز قرار میگیرد، بازی درخشان بهامین یارمحمدی در نقش خواهر روحانی، قلب تپنده اثر بود. او با حرکاتی حساب شده و نگاههایی که گویای هزاران کلمه بود، اسارت درونی شخصیتش را چنان طبیعی به تصویر کشید که گویی شاهد زندانی شدن تدریجی یک روح هستیم. لحظۀ اوج بازی او آنگاه که کپسول اکسیژن (این نماد ظریف از محدودیت و قید بند تحمیلی) را به زمین میگذارد و با صدایی لرزان اما امیدوار، شعر فروغ فرخزاد را زمزمه میکند. بیتردید یکی از صحنههای نابی است که مدتها در حافظه بصری تماشاگر میماند.
چون سنگها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی