در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال حامد قاموس مقدم | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:30:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
همه چیز این نمایش عالی بود؛ متن، کارگردانی، مدیریت صحنه. بازی‌ها، نورپردازی، طراحی و اجرای صحنه، موزیک و طراحی افکت‌های به‌جا، طراحی لباس و خلاصه همهٔ اجزای بصری و معنوی اثر که لیست آن در بروشور خلاقانه و معماگونهٔ این نمایش وجود دارد. حتی ذهن بیننده را هم درگیر می‌کرد کما اینکه من بعد از گذشت ده روز از تماشای آن، همچنان به آن فکر می‌کنم که قطعاً این پارامتر هم از ویژگی آثار هنری خوب است. نکته‌ای را که هنوز نتوانسته‌ام برای خودم حل کنم این است که «چرا این نمایش را دوست ندارم؟».
‎زناگه دو لشکر بهم بازخورد
‎برآمد هم‌آنگاه گرد نبرد

‎همه یک به دیگر برآمیختند
‎چو رود روان خون همی ریختند

چینش بازیگران در صحنه، برای من یادآور نبردهایی بود که در شاهنامه فردوسی بسیار خوانده‌ایم. سپاه زنان در یک سو و سپاه مردان در مقابل. نبردهای تن به تن که هریک به دیگری یورش می‌برد و زخمی می‌زند و عقب‌نشینی ... دیدن ادامه ›› می‌کند.
در این میانه تنها سامانِ ۳۷ ساله‌ است بلاتکلیف و سرگردان است و جایگاه ثابتی ندارد و خاله حنا، مرکز ثقل صحنه است چون قرار است که تعادل را برقرار کند که معمولاً در میانجی‌گری، ناموفق است.
در ابتدا همگی بر طبل بی‌عاری می‌کوبند و دست افشان و پایکوبان تظاهر به شادی می‌کنند. شاید هم می‌خواهند به بهانهٔ مراسمی که آنها را گرد هم آورده است، شبی را با نقاب زوجهای خوشبخت بگذرانند امّا دیری نمی‌پاید که با تلنگری پیش‌پا افتاده نقابها می‌افتد و شخصیتها، عریان می‌شوند؛ چنان که پیشتر نیز طراحی صحنهٔ ترانسپارنت و شفّاف، مؤید این موضوع بوده است. در طول نمایش متوجه می‌شویم که طراحی صحنه، هوشمندانه، پتهٔ همه را روی آب ریخته است و کسی چیزی برای پنهان کردن ندارد. از آن بیشتر، طراحی میله‌وار و خطی در انتهای صحنه، به بینندهٔ هوشیار این پیام را منتقل می‌کند که همگی این افراد، در زندان زندگی خویش، محبوسند؛ هرچند که این اختیار را دارند که در محدودهٔ محدود زندان خودساخته‌شان، آمد و شد کنند.
پیشتر نوشته بودم که این نمایش، «شریف» است؛ شرافت این نمایش از آنجا نشأت می‌گیرد که با پرهیز از نرفندهای پیچیدهٔ فنی مانند نور و صدا و موزیک و افکت و لباس و هرچیز دیگر که بعضاً به بزک کردن نمایشهای اینچنینی کمک می‌کند، از هر چیز به مقدار کافی بهره می‌برد زیرا قرار است با محتوا درگیر باشیم نه اینکه مجذوب زرق و برق اجرا شویم.
آثار بابک قادری همیشه بیننده را به یاد تابلوهای نقاشی دوره رنسانس، مخصوصاً شام آخر می‌اندازد. البته در راستای به‌روزرسانی ترکیب‌بندی، می‌توان قاب کلی صحنهٔ این نمایش را به نسخهٔ سالوادور دالی از این تابلو نزدیک‌تر دانست. در تابلوی داوینچی، کاراکتر‌ها به شکل خطی در کنار هم هستند و پرسپکتیو، در بکراند ایجاد شده است ولی در نگاه دالی، ترکیب کاراکترها به صورت مثلثی، ایجاد پرسپکتیو کرده‌اند.
بابک قدری همهٔ عناصر را در خدمت متن قرار داده است که در میان، بیش از هرچیز، طراحی صحنه به ما کمک می‌کند که فضای ارتباطات قابل درک باشد. یکی از این نکات، که یک ویژگی بینامتنی را در این نمایش تداعی می‌کند، قرار گرفتن حیاط در جبههٔ مردان و اتاق در جبههٔ زنان است؛ چنان که در واقعیت نیز همیشه مردا برای فرار از چالش‌ها به بیرون از خانه می‌گریزند و زنان، خود را در اتاقی محبوس می‌کنند. اینگونه مدل‌سازی‌ها به واقع‌گرایی اثر بسیار کمک کرده است.
مهمترین عنصر جذاب این نمایش، ریتم آن است. ریتمی که بابک، استادانه از دل متن استخراج کرده است و هوشمندانه در میزانسن کار گنجانده است و بازیگران پرتوان این نمایش، به درستی به آن وفادار بوده‌اند. نتیجهٔ کار چنان که چند تن از تماشاگران تیزبین نمایش به آن اشاره کرده‌اند، اثری ریتمیک شده است و این عنصر حیاتی، از ابتدا دست مخاطب را می‌گیرد و مانند کودکی که سوار بر تاب پارک است، سرشار از لذت می‌کند؛ لذتی که گاه شیرین است و گاهی انگار دل آدم خالی می‌شود.
هدایت ۹ بازیگر روی صحنه، بدون آنکه دیالوگها گم شود یا کسی ماسکه شود و همچنان صحنه دچار بلبشو و شلختگی نباشد، از ویژگی‌های آثار بابک است.
بابک بر توان بازیگرانش اشراف دارد و می‌داند چه نقشی را به عهدهٔ چه کسی بگذارد. بازیگران، هرکدام همهٔ خودشان را روی صحنه می‌گذارند.
مجموعهٔ این مسائلی که در این متن از نظر گذشت ما را مجاب می‌کند که بابک قادری در کارگردانی به یک سبک منحصر به فرد از تولید نمایشهای رئالیستی رسیده است. نمایشهایی با موضوعات به ظاهر ساده که چالش‌های بزرگی را در زندگی روزمره و خانوادگی بسیاری از ما ایجاد می‌کند. در کنار آن، نمایشهایش بدون آنکه شعارش را بدهد به شدت ایرانی است. حتی طراحی صحنهٔ کار نیز نزدیکی‌های فرمی بسیاری با نگارگری اصیل ایرانی دارد که در آن، پرسپکتیو غربی رعایت نشده است و ما درون و بیرون هر جایی را همزمان شاهد هستیم.
حال که سخن به درازا کشید در نوبتی دیگر به بازیگری و بازیگران خواهیم پرداخت.

وقتی به پیشنهاد جناب لهاک مبنی بر سرچ در گوگل جامهٔ عمل پوشاندم، گوگل، سخاوتمندانه این جملات را چونان موهبتی در اختیار من قرار داد؛
«نقد تئاتر ژانری از نقد هنری و عمل نوشتن یا گفتن در مورد هنرهای نمایشنامه یا اپرا است.
تئاتر از نقد نمایشی متمایز است، زیرا دومی تقسیمی از نقد ادبی است در حالی که اولی نقد اجرای تئاتر است. درام‌ها یا نمایشنامه‌ها تا زمانی که در فرم چاپی باقی بمانند، بخشی از ادبیات باقی می‌مانند. به محض اینکه کلمات نوشته شده درام به اجرا در صحنه یا هر عرصه ای مناسب برای تماشای بینندگان تبدیل می‌شوند، بخشی از هنرهای نمایشی می‌شوند؛ بنابراین صنعت ادبی تولید صحنه‌ای را به وجود می‌آورد. به همین ترتیب، نقد یک نمایشنامه مکتوب، ویژگی متفاوتی با نمایش تئاتر دارد.»
بعد از مطالعهٔ یافته‌های گوگلی خود، به یاد آوردم که به جهت خودنمایی به خود و دیگران یادآوری کنم در عنفوان جوانی و خامی، زمانی که از لذت تلمّذ در محضر اساتید معظمی چون دکتر فرشید ابراهیمیان و جناب ناظرزادهٔ کرمانی کبیر و محمد رحمانیان نازنین و امیر دژاکام مهربان و جناب مهرداد رایانی مخصوص و بزرگوارانی چون مرحوم جابر عناصری و چندی دیگر که همگی از بزرگانند و نور چشم هنرهای نمایشی، برخوردار بودم با «فن شعر ارسطو» آشنا شدم که به واقع زبور دنیای نمایش بوده است و است و خواهد بود. و این کتاب، اساس نقد را بنیان گذاشته است تا به امروز.
باری
از این نکته که بگذریم، خواستم تیغ تیز نقد را بکشم ... دیدن ادامه ›› و برای اثبات حقانیت هنر، آن را بر سر کلمات و مفاهیم و بازیگران و اکت‌ها و دیالوگها و هر آنچه امشب بر روی صحنه گذشت فرود آورم و پنبهٔ این نمایش را از بیخ و بن بزنم ولی به یاد آوردم که تولید هنر و پایداری در دنیای آن در اینجایی که قرار بوده هنر نزد ما باشد و بس، بزرگترین هنر مردان و زنانیست که هنر را برای زندگی خود انتخاب می‌کنند.
به یاد آوردم که تمام هنرمندان ما از هر شاخه و رشته‌ای که باشند، گرفتار بی‌هنرانی هستند که قرار است برای چگونگی هنرشان، تصمیم بگیرند و از آن طرف میزهای سنگین و تراش‌خوردهٔ مدیریتشان، پشت دربهای آکوستیک اتاقشان نشسته‌اند و قهوه‌های‌شان را می‌نوشند و هیچیک از هنرمندان، در فنجانشان نمی‌گنجند!!
یادم آمد فریادهای کارگردان‌هایی را که برای به صحنه بردن یک اثر نمایشی در راهروهای مراکز هنرهای نمایشی هر شهر و استان و حتی پایتخت می‌پیچد و به گوش هیچ مدیری نمی‌رسد، زیرا که پیشاپیش بر دربهای اتاقها‌یشان قابلیت حذف نویز مزاحم نصب شده است.
با همهٔ این توضیحات قدری به مضمون این اثر خواهم پرداخت و در نوبتی دیگر به نقد اجرا و عوامل اجرایی نگاهی می‌کنیم.
پرداختن به طبقهٔ متوسط، در همهٔ جوامع جهان، امری مهم و مفید است زیرا طبقهٔ متوسط جامعه، به‌واقع، موتور محرّک جامعه است؛ فرودستان امیدی به آینده ندارند و تنها به ادامهٔ حیات می‌اندیشند؛ فرادستان هم نیازی به آینده ندارند چون هرچه هست و باید باشد را امروز دارند
پس این طبقهٔ متوسط است که می‌کوشد که از دیروز درس بگیرد و امروز برای فردای بهتر، تلاش کند. این تکاپو، سبب‌ساز مسائل بسیاری می‌شود که جناب قادری، انگشت بر یکی از «مگو»ترین آنها گذاشته است؛ موضوعی که در پس پرده‌های حیا و اخلاق و غرور و قضاوت‌ها، پنهان می‌شود و یک تنه، بنیان خانواده را، موریانه‌وار از درون تهی می‌کند از هم می‌پاشد.
بابک قادری همیشه در آثارش، دغدغهٔ خانواده را دارد و پس از کشف معضلی در خانواده به آن می‌اندیشد، دربارهٔ آن بحث می‌کند و چونان محقّقی که مسیر تحقیقات میدانی را برای پژوهش خود برگزیده است، با افراد متعدّدی در آن باره صحبت می‌کند و وقتی متوجه می‌شود که چالش ذهنی او، جنبهٔ عمومی دارد، آن چالش را بر روی صحنه و در برابر دیدگان مخاطبان، مجسّم می‌کند. در عین حال، نه نسخه‌ای می‌پیچد و نه قضاوتی می‌کند و نه توصیه‌ای؛ تنها به طرح موضوع، قناعت می‌کند و البته بذر دغدغهٔ ذهنی‌اش را موذیانه و مخفیانه در اعماق ذهن بیننده می‌کارد؛ امروز نه ولی فردایی که چندان دور نیست، آن بذر، جوانه می‌زند و مخاطب فهیم به فکر می‌افتد. شاید مدتها بعد از دیدن نمایش بابک، بیننده بتواند یکی از کاراکترها را که از نظر مختصات به او نزدیکتر است پیدا کند و به همدلی با آن بپردازد. برای برخی هم، دیدن نمایش‌های بابک قادری، علی‌الخصوص این آخری، نوعی دژاوو است! چه بسیار تماشاگرانی که در حین اجرا با شنیدن یک خط دیالوگ، به همراه خود نگاه معناداری کرده‌اند یا دست پارتنر خود را بر روی دستهٔ صندلی فشرده‌اند. این همان لحظه‌ای است که طبقهٔ متوسط، خودش را در آینهٔ اثر قادری می‌یابد و دیری نخواهد پایید که در آن مورد، تصمیمی بگیرد.
سخن به درازا کشید. در نوبتی دیگر به بررسی اجزای نمایش خواهیم پرداخت.
حامد خان چی بگم
ساعت الان ۱۲:۵۰ دقیقه است از تمرین آمدم توی ماشین نشستم و دارم چند بار این متن رو میخونم نمی‌دونم چرا اما چشمام خیس شدن
نمیدونم چی باید بگم فقط به یه دمت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی گرم بسنده میکنم
چقدر خوشحالم که پیدات کردم چقدر خوشحالم که هم دردیم که میدونی درد کشیدن رو می‌شناسی
و فقط بهت میگم دمتون خیلی خیلی خیلی گرم
نمیتونم بگم امروز بخاطر یک اجرا که هنوز شروع نشده به من و گروهش چی گذشت اما واقعا دلم ... دیدن ادامه ›› میخواد ببینمت و بشینم کنار کلی حرف بزنیم چای بخوریم دستت رو به مهر بفشارم
خستگی و بغض امروز رو ازم گرفتی حداقل تا فردا که برای مجوز دوباره باید برم مرکز لبخند روی لبم گذاشتی
عشق بهت
پنبه دلمو زدی آقا ❤️❤️❤️❤️❤️
محمد لهاک
حامد خان چی بگم ساعت الان ۱۲:۵۰ دقیقه است از تمرین آمدم توی ماشین نشستم و دارم چند بار این متن رو میخونم نمی‌دونم چرا اما چشمام خیس شدن نمیدونم چی باید بگم فقط به یه دمت خیلی خیلی خیلی خیلی ...
زنده باشید😍🤩🤗اگر در ابتدا لحنم تند بود به مهربانی خودتون ببخشید. شما با لحن طنز بخونید. 😅😜
بیصبرانه مشتاق دیدارتون هستم. ❤️❤️❤️❤️❤️
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هنگامی که یک اثر نقاشی یا عکاسی را به قابساز می‌سپاریم تا آن را قاب کند انتظار آن می‌رود که تابلو بیشتر از قاب به چشم بیاید. قاب‌ساز خوب و کاربلد کسی است که این مهم را در نظر داشته باشد که قاب هرچیز نباید بیش از خود اثر خودنمایی کند. درواقع قاب باید در خدمت اثر باشد و آرام و بی‌صدا از جلب توجه خودداری کند.
موسیقی، طراحی صحنه و طراحی لباس در سینما وقتی درست انجام شده است که متوجه حضورشان نباشیم. یعنی تنها در خدمت اثر باشد و به فضاسازی اثر کمک کند. طراحی گریم را هم به این سه مقوله در تئاتر می‌افزاییم. وقتی متوجه گریم نباشیم و کلیت کاراکتر را بپذیریم یعنی نه گریمور و نه بازیگر قصد نداشته‌اند که از متن اثر پیشی بگیرند و با خودنمایی یکه‌تاز صحنه باشند. تنها در این صورت است که هارمونی صحنه حفظ می‌شود و تماشاگر دل به متن نمایش می‌سپارد. بارها تجربهٔ کارهایی را داشته‌ایم که ناخودآگاه دستمان به دنبال ریموت کنترل می‌گشته تا صدای موزیک را در حین دیدن نمایش کم کنیم! اینگونه موارد از بی‌سلیقگی کارگردان است.
یا درمورد گریم پیشتر اصطلاحی معمول بود به نام «گریم تئاتری» که نشان از گریمهای اغراق‌شده داشت. این مشکل با این توجیه پیش می‌آمد که ردیفهای انتهای سالن متوجه گریم نمی‌شوند؛ حال آنکه ردیفهای اول مجبور به تحمل بار سنگین گریم بر چهرهٔ بازیگران بودند که بعضاً تصنعی و باورناپذیر بود.
خانه روشنی با هوشمندی طراح گریم اثر، شبنم روزبهانه در دام چنین مصیبتی نیفتاده است و همین امر سبب شده که کاراکترها برای بیننده‌ای که به تماشای یک اثر امروزی نشسته است، باورپذیرتر باشد.
شهاب شریفی و زهرا گلزاری هم با طراحی صحنه‌ای چشم‌آشنا و لباسهایی که به درستی اغراق نشده است، حال و هوای ... دیدن ادامه ›› نمایش را برای بیننده ایجاد کرده‌اند.
تنها مورد اغراق آمیز و گل‌درشت مربوط به کاراکتر خانم شهناز نوروزی است که با نقش نامادری جوان در نمایش به‌طور کامل مرتبط است.
اینها جزو ویژگی‌های خوب این اثر است که ناخواسته در ناخودآگاه بیننده احساسی صمیمی ایجاد می‌کند و در کل، بیننده با احساسی خوشایند و خاطره‌ای شیرین، تماشاخانه را ترک می‌کند.
ممنون از دقت و ظرافت در نقدو بررسیتون💞❤️
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
شاید انتخاب ژانر کمدی سیاه برای این کار کمی اغراق‌آمیز به نظر آید ولی باتوجه به اینکه رئالیزم روزمره از زندگی خودمان را به تماشا می‌نشینیم، به طریق اولی می‌توان به این نتیجه رسید که زندگی‌های تک‌تک ما زیر سقفهای این شهر دودی کم و بیش تجربهٔ زیستهٔ یک کمدی سیاهِ در جریان است. خانواده‌ای پرجمعیت ولی عقیم که حالا خلاصه شده است به یک وارث نهایی دهه هشتادی که فارغ از ملاحظه‌کاری و محافظه‌کاری‌های نسلهای پیش از خودش، بیش از آنکه فکر کنیم می‌بیند و قضایای اطرافش را در یک جملهٔ کامنت‌وار خلاصه می‌کند. این نسل، میل به دیده شدنش را مخفی نمی‌کند؛ برخلاف پیشینیانش که ریاکارانه طریق زهد پیش گرفته‌اند و هرآنچه عربیست، به غلظت بیان می‌کنند تا آگاهی‌شان از اعتقادات مذهبی را به رخ بکشند و هرجا که کم می‌آورند، به قصد ختم قائله، طلب فاتحه و صلوات می‌کنند و اینگونه لحظه‌ای فراغت فراهم می‌آورند که بتوانند پاسخی برای علاج کژرفتاری‌هایشان بیابند؛ نسل ریاکاری که از پس عقده‌های دوران کودکی و نوجوانی، پرهیزگاری پیشه کرده‌اند حال آنکه با پوشش موجه خود و شعار شریعت مداری، کلاه‌شرعی می‌دوزند و بر سر هر آنچه باب میلشان است میگذارند.
ورثه‌ای که از بزرگ تا کوچکشان و از متشرع تا معتادشان فقط در پی چنگ زدن به میراث خانوادگی هستند در اطراف ما کم نیست. سنتهای پوسیده که اغلب، ریسمانیست برای مرد محورانه بودن و زندگی مردسالارانهٔ یک خانوادهٔ سنتی، همیشه باری بوده است بر دوش زنان و دختران این قبیل خانواده‌ها.
خانه روشنی به قلم نوشین تبریزی و به کارگردانی بابک قادری توسط بازیگرانی چون مرضیهٔ صدرایی، فیروز حیدرزاده، مسلم گلچین، مهناز و شهناز نوروزی، بهداد قادری، مهسا ایرانیان، آیلار نوشهری، عقیل بهرامی، پژمان عبدی و مبینا هادی نمایشی تک پرده‌ایست که بی‌تکلف به مسائلی می‌پردازد که مبتلابه بسیاری از ماست.
بازی‌های روان و بعضاً همراه با بداهه‌گویی بازیگران درخشان این نمایش همچون مرضیه صدرایی و مهسا ایرانیان و فیروز حیدرزاده، مخاطب را طوری با ... دیدن ادامه ›› خود همراه می‌کند که از ابتدا تا انتهای نمایش، گذر زمان احساس نمی‌شود.
قاب‌بندی‌ها و میزانسن نمایش به‌شکلی است که با محوریت مرضیه صدرایی در وسط کادر صحنه، حرکت و تلاطم حضور بازیگران بر روی صحنه مدام درحال تغییر است و این تغییر هم در خدمت متن است و هم در خدمت توازن صحنه. حفظ این توازن در طول اجرا به اندازه‌ای دقیق است که اگر عکسهای تصادفی از صحنه‌ها گرفته شود، ترکیب‌بندی کادر عکس نیز متوازن و گویا خواهد بود.
پیدا کردن و ساختن لحظات طنز در موقعیت فاجعه‌باری همچون فوت یکی از نزدیکان، راه رفتن بر لبهٔ تیغ است زیرا در صورت افراط یا تفریط هر آن بیم آن می‌رود که کار به ورطهٔ لودگی بغلتد با این حال، هوشمندی کارگردان در هدایت بازیگران و کاربلدی تیم بازیگران راه را بر حدوث این نقصان بسته است و درنهایت کار به شکلی مطلوب جمع می‌شود.
با دیدن این اثر می‌توان تفاوت یک کار حرفه‌ای روان را با آثار به اصطلاح فاخر پرهزینه به چشم دید.
حامد قاموس مقدم
سپاس ازحضورتون🙏🌱
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
ممنون از نظرات همگی... خداقوت به گروه همدلمان❤️
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
سپاس از ریز بینی و دقتتون در تحلیل محتوی❤️
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید