در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد حیاتی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:17:20
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

نگاهی به تئاتر پس از نمایش نوشته برایان فریل ، ترجمه و کارگردانی دکتر محمد حیاتی"ما همه نوازنده های دوره گردی هستیم که با جعبه های خالی از ساز زندگی میکنیم ! "

سید صادق فاضلی

این روزها همه برای تئاتر در حال جنگیم ، اما از دیدن یک تئاتر خوب غافل مانده ایم ! دو سه سال پیش در حین تحقیقاتم در مورد آنتوان چخوف با نام نویسنده ای ایرلندی آشنا شدم که "سه خواهر" اثر بزرگ چخوف را یک بار دیگر نوشته و از آنجایی که لقب چخوف ایرلند را به او داده اند بیشتر مشتاق خواندن آثارش شدم . و این بار به لطف ترجمه و البته به لطف کارگردانی هنرمند باسواد ، دوست داشتنی و بی حاشیه ی شهرمان دکتر محمد حیاتی " پس از نمایش" را دیدم . گرچه "پس از نمایش" سعی میکند اثری مستقل و مجزا باشد اما البته و صد البته آشنایی با چخوف و آثار مهمش در دیدن و فهم بیشتراین ... دیدن ادامه ›› نمایش بسیار موثر است . قبل از شروع نمایش با دکتر حیاتی و دوست عزیزم وحید فقیهی گپ میزدیم و در بین گفتگو شنیدم که کسانی در مورد کُندی ریتم این نمایش انتقاداتی داشته اند ! این تئاتر را به مدت 80 دقیقه دیدم و آنقدر مجذوب تمام عناصر این تئاتر شدم که به هیچ وجه متوجه گذشت زمان نشدم و پس از اتمام اثر به دوستانم گفتم : به آنهایی که از ریتم این نمایش انتقاد کرده اند بگویید که شما ریتم را نمی شناسید !دو شخصیت از دو نمایشنامه چخوف ( آندره از سه خواهر ) و ( سونیا از دایی وانیا ) در کافه ای روسی که همه چیزش یا سیاه است و یا سفید ، زیر سایه ی قاب معروفی از معمار سوسیالیسم روسیه ( ولادیمیر لنین ) با هم دیدار میکنند . از غمها و از شادی ها میگویند و از عشق های فنا شده ، غافل از آنکه همین دو شخصیتِ تنها ، در حال وابستگی به یکدیگر و در حال فرار از عشق های شکست خورده ی قدیمی و پناه آوردن به یکدیگرند . . . هر دو مثل تمام شخصیت های چخوف در نوستالژی های خود غوطه ورند ، ودکا می نوشند و به هم دروغ میگویند .عمده ی آثار چخوف ( که بیش از هفتصد نوشته از او به جای مانده است ) در مورد معناباختگی اشرافیت در آغاز قرن بیستم است و برخلاف شلوغی ظاهری و تجمع نمایشی کاراکترها ، به وضوح میتوان تنهایی آدمها و غرق شدن در امیال و آرزوهای دست نیافته را مشاهده کرد . بسیاری از منتقدین چخوف و حتی دوستان نزدیک چخوف از جمله استانیسلاوسکی او را حراف و بی عاطفه می دانستند . اما برایان فریل در ( پس از نمایش ) اوج احساس شخصیت های مهم دایی وانیا و سه خواهر را به نمایش می گذارد و نمایش این احساسات را کارگردان و البته بازیگران تشدید میکنند آنقدر که اشک های بی صدایی را در گوشه گوشه های پلاتوی کوچک استاد لاریان شاهد میشوی خانواده پروزروف و سه خواهر ( ماشا ، اولگا و ایرینا ) و همچنین برادرشان آندره از وضع موجود ناراحت و ناراضی اند همانگونه که سونیا از پدر و از دایی خود که زندگی او و تمام خانواده را فدای امیال شخصی خود کرده اند ناراضیست . آیا محیط انسان را به نابودی میکشاند یا خود انسان باعث بدبختی خویش است !؟ آیا شرایط باعث مرگ انسانیت میشود یا انسان شرایط را به هم میزند !؟ اینها سئوالاتی هستند که با دیدن این تئاتر زیبا ، در ذهن مخاطب نقش می بندند. بازی درخشان وحید فقیهی غیر قابل انکار است. بازهم از او بازی متفاوتی میبینیم و یقین میکنیم که اگر بازیگر تکنیک را بشناسد هیچگاه تکرار نمیشود. مهسا بیات را با ملودرامهای ایرانی و موج کارهای اجتماعی انتقادی سالهای اخیر میشناختم اما در این نمایش مشخص شد که بازیگر بسیار توانمندی است و میتواند خیلی فراتر از کارهای گذشته دیده شود . ( البته این حرف در انکار کارهای گذشته ی ایشان نیست ( اما او میتواند بیش از گذشته بدرخشد. لحظات کوتاه حضور هیچکاکی محمد حیاتی هم در نوع خود جذاب بود ) منهای یکی از میزانسن هایی که برای خودش طراحی کرده بود ( مولتی میدیا وظیفه ی خود را به خوبی ایفا میکند و تصاویر پرده نه کم و نه زیاد بلکه به مقدار لزوم استفاده شده اند. انتخاب موسیقی بسیار خوب و چیدمان لحظات پخش موسیقی ها هم درست و به جا بود . محمد حیاتی از آن جمله هنرمندانی است که استانش قدر او را آنگونه که باید نمی شناسد، برخی آدمها باید از خوزستان بروند تا بعد از رفتن حسرتشان را بخوریم . ما لذت می بریم از اینکه بگوئیم ناصر تقوایی هم استانی ماست ، امیر نادری از ماست، کیانوش عیاری هم محله ای ما بود . تا محمد حیاتی اینجاست به سختی پروانه ی نمایش میگیرد اما همین که از ما دور شد آن وقت پزش را میدهیم. زیاده نگویم که ملال نشود، پس از نمایش را حتما ببینید که پشیمان نمی شوید . ما همه نوازنده های دوره گردی هستیم که با جعبه های خالی از ساز زندگی میکنیم ! "