انتخاب حیوون به جای شخصیتای انسانی کار خلاقانهای، و تا حدودی هم موفق شده حس حیوون بودن به مخاطب بده. یه سری از حرکات بدن و تیکها مشخصن فکرشده بود و نشون از دقت کارگردان و بازیگر برای به نمایش گذاشتن بهتر و واقعیتر اون حیوون میداد. میشه گفت نمایش کمدی بود و شوخیهای نسبتن خوبی هم داشت. ساختار اپیزودیک کار سعی میکرد که تماشاچی رو روی صندلیاش نگه داره.
اما نکات منفی زیادی هم داشت. اولن که چرا حیوون؟ آیا کارگردان واقعن دغدغهی حیواناتی رو داشته که در جنگ آسیب دیدهن؟ آیا واقعن آسیبهای حیوانات در جنگ انقدر برای کارگردان تراژیک بوده که خواسته اونارو انتخاب کنه؟ یا نه خواسته به جای آدم حیوون بذاره تا بگه این اتفاقا مختص ایران یا جنگ ۸ ساله نیست و بلکه جهانشموله؟ خب همهی این تئوریا رو میشه رد کرد. احتمالات اول که منطقی نیست. اگه واقعن همچین دغدغهای داشته، قابلقبوله منتها مقداری دور از ذهنه. اگر هم جهانشمول بودن مد نظرش بوده که خب موفق نشده. چون داستانها همه حول جنگ ایران عراق میگذره و حتا جزئیتر از اون همهی کاراکترها با لهجهی جنوبی صحبت میکنن. پس برای من مخاطب این بیشتر تلاش برای خلاق بودن بود.
اپیزودهای اول و دوم رو پسندیدم. چون به قدرت تحلیل تماشاگر توهین نمیکرد و میذاشت آدم نتیجهگیری کنه. اما مشکلم از اپیزود سوم شروع شد. زمانی که صحنهی ماهیِ قلاببهدهان رو نشون داد. اونم نه یک بار. بلکه دو بار و با آهنگی حماسی و نوری موضعی. این به این معناست که تماشاگر قدرت تشخیص نداره و من کارگردان باید بهش بفهمونم که ماهی قطعن چنین تصمیمی گرفته و همزمان یه باجگیری احساسی هم بکنم. استفادهی بیجا و مکرر از آهنگهای مثلن تاثیرگذار جوری بود که همواره از اجرا قطع میشدم. به نظر من کارگردان نتونسته بود با دیالوگ صرف مخاطب رو تحتتاثیر قرار بده برای همین از آهنگ دستآویز ساخته بود. و از جایی به بعد این چرخه دیگه قابل پیشبینی بود که بر خلاف شوخیهای نسبتن خوب (که لازم به ذکره تکراری شدنشون ناخوشایند بود و باز هم سواستفاده از عکسالعمل
... دیدن ادامه ››
خندهی مخاطب داشت) قراره در نهایت هر اپیزود دیالوگهای تراژیکی گفته بشه، با لحنی محزون و نگاهی غمگین که در خوشبینانهترین حالت، به اشک تماشاگر ختم بشه. این اتفاق نیفتاد که هیچ بلکه تاثیر عکس داشت.
در رابطه با اینکه گفتم اپیزود یک و دو خوب بود چون به شعور مخاطب توهین نکرد باید حرفمو پس بگیرم، چون بعد از تموم شدن اپیزود یک و گذشت دو اپیزود، ناگهان ما شخصیت اپیزود یک رو داریم که در یک نور موضعی مونولوگ میگه و سعی میکنه دیوار چهارم رو بشکنه و با مخاطب حرف بزنه و تعریف کنه که بعد از گرفتن نور و تغییر صحنه چه اتفاقی برای اون شخصیت افتاده. با اینکه بسیار واضح بود. و این دادن اطلاعات کاملن شیوهای روایی داشت که به صورت جملات خبری بیان شد. در نهایت هم نتیجهگیریای امیدوارانه به زندگی کرد که هیچ ارتباطی با خود اپیزود نداشت. بعد هم هر دو مسئول تعویض صحنه کلاهشون رو به احترامش برداشتن و به نمایندگی از تماشاگر یکیشون اون رو در آغوش گرفت. خلاصه انگار که به زور تو نمایش جاش داده بودند.
بعد از همهی اینا باید بگم مهمترین چیز از نظر من این بود که بعد تموم شدن نمایش بازیگرا با چهرههایی گرفته و بیانرژی و به شکلی انگار تحت تاثیر مفاهیم تراژیک نمایش برای رورانس اومدن و جوری بیحسوحال دست زدن که آدم از تشویق کردنش احساس گناه میکرد و انگار وظیفه داشت به جای دست زدن گریه کنه.
در نهایت پیشنهاد نمیکنم این تئاترو ببینین
گزینههای بهتری هم هست