در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پریا | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 20:40:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمیدونم توقع بیش از حد من بود یا از کمبود نمایش، بهرحال دیدن این نمایشو به بقیه پیشنهاد نمیکنم. تنها نکته مثبتش برای من دکور خوب و شخصیت پردازی راسکلنیکف بود. متاسفانه رو مابقی شخصیت ها به خوبی کار نشده بود. خیلی رو فلسفه اصلی داستان متمرکز نبود. صرفا یسری دیالوگ بود ازین فکر نه تحلیل. یسری قسمت ها واقعا اضافی بود و تورو از اون فکر پشت داستان دور میکرد (مخصوصا فضای خشن تو بعضی جاها). راسکلنیکف دردش اصلاح جامعه به روش خودش بود (چیزی که من درک کردم از خوندن داستان). دردش فقر بود. رنج بود. رنج مردم سن پترزبورگ که اونارو تبدیل کرد بود به آدمای دیگه ...
باهاتون موافقم اصلن عمق داستان داستایوفسکی در نیومده بود. بیشتر لوکس و قشنگ بود
۲۶ تیر ۱۳۹۸
موافقم خیلی جاها دیالوگها تکراری بود رنج بشر را خیلی زیاد تکرار کردند اینکه داستایفسکی مانند اشعه ایکس در وجود انسان میرود و روان و روح انسان را برهنه و عریان به تصویر میکشد من اصلا و ابدا در این نمایش ندیدم نمیدانم چرا دوستان از بازی اغراق امیز بابک حمیدیان اینقدر تعریف کردند
۲۷ تیر ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام. ببخشید امکان تعویض بلیط برای روز دیگر هست؟ برای بنده مشکلی پیش آمده که نمیتوانم در روز جمعه به نمایش بروم. لطفا راهنمایی بفرمایید.
با پشتیبانی تیوال تماس بگیرید حتماً کمکتون می کنن

با نشانی support@tiwall.com یا شماره‌ی ۶۶۸۷۱۸۹۷
۲۵ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امشب به تماشای این نمایش نشستم. بنظرم نمایش ضعیفی بود. هیچ اَکت خاصی نداشت و پر بود از دیالوگ. بیشتر میشد گفت نمایش نامه خوانی بود تا تئاتر! داستان به شکل خسته کننده ای فقط از زبان سه بازیگر نقل میشد و نصف همان چند مورد حرکت فیزیکی که از بازیگرا به چشم میخورد اضافه و بی مورد بود. مثل تکه تکه کردن ماهی یا تلاش دکتر رایس برای گرفتن ماهی از آکواریوم و پرتاب آن به وسط صحنه. تجسم خیلی از چیزها به عهده خود بیننده بود و جلوی چشمان بیننده تنها میزی بود که سه بازیگر پشت آن نشسته اند و اتفاقات داستان را نقل میکنند. یکسری از این اتفاقات که مربوط به زندگی شخصی دکتر رایس (داستان همسرش ) بود عملا ربطی به داستان نقش اول نمایش (مالی) نداشت و فقط زمان نمایش را کش میداد. نکته دیگه ای که برای من واقعا غیر منطقی بود آن صحنه ی باز کردن پانسمان چشمان مالی بود. دکتر رایس از مالی می پرسد که آیا چیزی میبیند یا نه و مالی نور های قرمز و زرد میبیند و همان لحظه که داستان را نقل میکند می گوید که نور قرمز رنگی چشمانش را میزند و همان لجظه پروژکتوری با نور قرمز در بالای سن روشن میشود . در حالی که فردی که از اول زندگی خود نابینا بوده نمی داند رنگ قرمز چه رنگیست و نمیتواند با دیدن نور، رنگ آن را تشخیص دهد!!! در کل دیدن این نمایش را پیشنهاد نمیکنم...