در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال R.G | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:09:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

وقت جان کندن من بود ،نمی دانستم
تیغ برگردن من بود ،نمی دانستم

 آن چه در حجم پر از درد گلویم پژمرد
آخرین شیون من بود ،نمی دانستم

 تا نمردم بگذارید که فریاد کنم
دوست هم دشمن من بود ،نمی دانستم

 از همان خنده که معنای عطوفت می داد
نیتش کشتن من بود ، نمی دانستم

 آن چه من بارقه عاطفه پنداشتمش
آتش خرمن من بود ، نمی دانستم

 لحظه وصل من و دوست ،خدا می داند
وقت جان کندن من بود ،نمی دانستم

 لیلا کوهی
امید فرجی این را خواند
امیر هوشنگ صدری، سید فرشید جاهد، رها باصفا و کامران این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محبوب من! بعد از تو گیجم، بی‌قرارم، خالی‌ام، منگم
بر داربستی از "چه خواهد شد" "چه خواهم کرد" آونگم

سازی غریبم من که در هر پرده ام، هر زخمه بنوازد
لحن همایون تو می‌آید برون از ضرب و آهنگم

تو جرأت رو کردن خود را به من بخشیده‌ای، ورنه
آیینه‌ای پنهان درون خویشتن از وحشت سنگم

صلح است عشق اما اگر پای تو روزی در میان باشد
با چنگ و با دندان برای حفظ تو با هر که می‌جنگم

خود ... دیدن ادامه ›› را به سویت می‌کشانم گام گام و سنگ سنگ اما
توفان جدا می‌افکند با یک نهیب از تو به فرسنگم

در اشک و در لبخند و سوک و سور، رنگ اصلی‌ام عشق است
من آسمانم در طلوع و در غروب آبی است پیرنگم

از وقت و روز و فصل، عصر و جمعه و پاییز دلتنگند
و بی تو من مانند عصر جمعه‌ی پاییز دلتنگم

حسین_منزوی

خط قرمز ها که شکسته بشه
تازه آدم میفهمه چند چند عقب افتاده!
چقدر به خودش
به دنیاش
و به قلبش ظلم کرده!

هشیار شدن بد نیست..
یعنی اصلا بد نیست.
زانوی غم بغل گرفتن هم نداره!
گریه که اصلا!
یه پوینت مثبته حتی!
چون داری خودتو نجات میدی،

از ... دیدن ادامه ›› اینکه همش حواست باشه تا به چشمش بیای.
از اینکه همیشه سعی کنی بهترین باشی!
از یه امیدواری مسخره!

اره...
الان که دارم فکر میکنم "بی حسی" بهترین حس دنیاست!

پ_کاویانی
امیر هوشنگ صدری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نترس! به زبان بیاور!
بنویس که دلت برایم تنگ شده
این همه سال، این همه ماه، این همه روز
من نوشتم و بى پاسخ ماند
قول میدهم، همین که به زبان بیاورى
قبلِ از تمام شدنِ جمله ات،
پایینِ پنجره ى اتاقت ایستاده ام
باور کن تنهایىِ پنجشنبه ها،
عجیب سخت میگذرد!

#علی_قاضی_نظام
کاوه ت، نوشین پیشوا و امیر هوشنگ صدری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیکِ مرگ آمد شبی شوقِ جهانم را گرفت
تا به خود جنبیدم عزرائیل جانم را گرفت

سرنشین بنز آن دنیا شدم بی گفت و گو
مرگ در پس کوچه ی دنیا ژیانم را گرفت

رد شدم با پای لرزان از پُلِ تنگِ صراط
یک فرشته دستهای ناتوانم را گرفت

خواستم وارد شوم در باغِ زیبای بهشت
حضرت هود آمد و نام و نشانم را گرفت

گفتم آن دنیا خودم مأمور دولت ... دیدن ادامه ›› بوده ام!
اخم کرد و کارتهای سازمانم را گرفت

چونکه دانست آن جهان من گیر میدادم به خلق
گیر داد و حس و حال شادمانم را گرفت

بعد با اکراه ما را هم به داخل راه داد
اشتیاق زایدالوصفی امانم را گرفت

باغ سبزی دیدم و انواع نعمتها ولی
دیدن حور و پری تاب و توانم را گرفت

میگذشت ازدورحوری، گفتم "آی لاو یو، کامان"
دست هابیل آمدومحکم دهانم راگرفت

روبروی حورعینی غنچه شد لبهای من
حضرت لوط از عقب آمد لبانم را گرفت!

سعی کردم تا بنوشم جامی از جوی شراب
حضرت عیسی پرید و استکانم را گرفت

حضرت حوّا به همراه دوغلمانِ بلوند
رد شد و کلا لباسِ پرنیانم راگرفت

داشتم با حرص می لیسیدم از جوی عسل
حضرت داود با انبُر زبانم را گرفت

دیدم استخری پُر از حوری، پریدم توی آب
تا شدم نزدیک آنها کوسه رانم را گرفت

توی یک وان بلورین تخت خوابیدم در آب
نوح بیرونم نمود از آب و وانم را گرفت

یک پری شد میهمانم، بُردمش پشت درخت
بچه خوشگل یوسف آمد میهمانم را گرفت

خواستم وارد شوم در حلقه ی اصحاب کهف
سگ پرید از قسمتِ پا استخوانم را گرفت

پاتوقِ دِنجی برای عشق و حالم یافتم
گشتِ ارشادِ بهشت آمد مکانم را گرفت

یافتم اکسیر عمر جاودان را در بهشت
یک نفر اکسیر عمر جاودانم را گرفت

گفتم آخر ای خدا! این گیر دادنها به ما
لذتِ تفریح در باغِ جنانم را گرفت

پاسخ آمد: این سزای اوست که روی زمین
وقتِ عشق و حال ، حالِ بندگانم را گرفت...!

#شروین_سلیمانی
امیر هوشنگ صدری این را دوست دارد
سپاس از اشتراک عالیتون*
۰۷ تیر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
⁣دنگ..دنگ..

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند پی در پی زنگ.

⁣زهر این فکر که این دم گذر است


می شود نقش به دیوار رگ هستی من...

لحظه ها می گذرد


#سهراب_سپهری
گر چه یادت نمانده اما من
همچنان پای عهدمان هستم
چند سالی گذشته یادت نیست
روز خوبی که دل به تو بستم

رفتی و کهنه شد قراری که
تو شکستی و من بجان دارم
کاش بودی رفیق رفته‌ی من
تا نباشد خیال تو کارم

بعد تو در هوای بی‌عطرت
هر نفس بوی مرگ می‌آید
بی‌تو آرامشی به باغم نیست
پشت هم مرگِ ... دیدن ادامه ›› برگ می‌آید

با امیدی برای دیداری
هر خیابان به چشم می‌پایم
روز و شب گفته‌ام هزاران بار
یا می‌آیی و یا که می‌آیم

خسته‌ام از نبودنت اینجا
خانه‌ام از هوای تو خالی است
شوق دیگر نمانده انگاری
یا اگر هست بی‌تو پوشالی است

هیچ در باورم نبود این روز
که نباشی و من بمانم باز
تاب مویت که میکند شانه
دل ز کی می‌بری به عشوه و ناز

کاش می‌شد دوباره برگردد
روز خوبی که رفته از دستم
کاش می‌آمدی و می‌ماندی
کاش پایت به عشق می‌بستم

چیزی اکنون نمانده از عمرم
بی‌تو دیگر امید فردا نیست
کاش می‌آمدی و می‌دیدم
این همه انتظار رویا نیست

#شهیار_واثقی (شهریور ۱۳۹۳)
شاهین جعفری آخا و رضا تهوری این را خواندند
تیلا بختیاری و امیر هوشنگ صدری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟!
... دیدن ادامه ›› دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرین
باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکرزمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه... ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
نوبادی این را خواند
امید فرجی، نوشین پیشوا و امیر هوشنگ صدری این را دوست دارند
درود و سپاس از همه بزرگواران
۳۱ خرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزی که از تو جدا شم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه ی غمگین
جای پای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبتو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
تو ... دیدن ادامه ›› با خوشحالی و امید
منو تنهایی و حسرت
تو تو باغ پر از گل
من یکی ای تو شهر غربت
روح من همسفر غم
توی شهر غصه پوسید
قلب من همراه قلبت
پاک و غمگنانه کوچید
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
روزی که از تو جدا شم
روز مرگ خنده هامه
روز تنهایی دستام
فصل سرد گریه هامه
توی اون کوچه ی غمگین
جای پای تو مونده
هنوزم اون بید مجنون
عکس قلبتو پوشونده
بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
توی این شهر غریبم
امید فرجی این را خواند
نوبادی و امیر هوشنگ صدری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

مثل موسیقی آرامی که خوابت می کند
عشق می آید به آسانی خرابت می کند

هرچه می گویی که بگذر دوری از او بهتر است
فال حافظ باز با شعری مجابت می کند

می شکستی کاش با حرفی سکوتم را که گاه
خواهش یک شیشه را سنگی اجابت می کند

خمره خمره دردها را می گذارم زیر خاک
دل! نترس این خمره ها روزی شرابت می کند

زندگی بی عشق یا مردن به جرم عاشقی؟
قبر گاهی در دل تاریخ قابت می کند

#مرتضی_جهانگیری
از کتاب: #سر_به_سر

گَهی بالا
گَهی پایین
گَهی از عرش آویزان
گَهی هم بازیِ گلهای قالی ،
سمت تاکستان
گَهی هم رنگ آبی ها
گَهی قرمز به تن داره
گَهی از راست میراند
گَهی از چپ می میرد
عجب دنیای رنگینی
که مرد زندگی از زن
و زن از عالمی بد تر
اگر از با ... دیدن ادامه ›› خدا بودن
هراس از گندمی کمتر
وسیب کرم خورده ،
گردنش از داس ،خوش، خمتر
نباشد
نمی ماند بهار زندگی
در کوچ یک باور
عجب بالا و پایین داره دنیا
در غم آخر


امین انصاری

تو مرا آزردی
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خیالت راحت ؛
میروم از قلبت
میشوم دورترین خاطره در شبهایت.
تو به من میخندی و به خود میگویی
باز می آید و میسوزد از این عشق
ولی ؛برنمی گردم؛ نه
میروم آنجا؛که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
بی طمع نشنیده ام از خاص و عام
من سلامی ای برادر والسلام
مولوی

تهمت

یک دوست که نه هزار دشمن دارد

صد تهمت ناروا به گردن دارد

از نیش و کنایه های مردم قلبی

از سنگ نه بلکه خرده آهن دارد

تاریک شده است پیش چشمش دنیا

هر چند نگاه نیک و روشن دارد

از بافته ... دیدن ادامه ›› های تلخ مردم چندیست

یک عالمه التهاب بر تن دارد

آنقدر دلش گرفته از دنیا که

نه درد و دلی برای گفتن دارد

نه در دل آتشین این عالم سرخ

حس و رمقی برای ماندن دارد

زنا کاری در بهشت

یکی بودش زن بدکرداری
که میکردزندگی درروزگاری
وهمسایه اش یک زن مهربان
که درآن زمان بودازصالحان
چوروزی زکوهی فروریخت سنگ
که هردو برفتنددرکام مرگ
وخوابش بدیدروزی آن کدخدا
که آن صالح است درعذاب خدا
وخوابش دگر باردیداینچنین
که بدکاره ... دیدن ادامه ›› هست دربهشت برین
وگفتا به خوداینچنین کدخدا
سبب چیست زین حکمتت ای خدا
به آتش درانداختی صالحان
بهشتت بود بحر بدکاره گان
ازاین پس شوم جزو بدکاره گان
که آنان برند لذت جاودان
چنین بودشوریده رنگ کدخدا
به ناگه بخوابیدبه اذن خدا
به خوابش بدیدشخص بدکاره را
که بیمارافتاده درزین سرا
وچون باد زد بر در خانه اش
چنین گفت صالح دراندیشه اش
خدایا باز یک مرد گنه کار
برفت در خانه ی شخص زناکار
وتا صبحش بزد آن باد صدبار
و باز چیزی بگفتا نیک کردار
به یک شب چنان کردآن باخدا
به همسایه زد تهمت ناروا
گناهش زن مهربان پاک ساخت
بهشتی زبحرش دراین خاک ساخت
دراین لحظه بیدارشد کدخدا
وترسیده بود او ز خشم خدا
وگفتا چنین کدخدا بر غلام
بزن بر در خانه ام این کلام
مزن بر کسی تهمت ناروا
نمانی برون از عذاب خدا
امید فرجی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
حافظ
بی‌خوابی‌ام را
یک شب در آغوش تو چاره می‌کنم!
عشق من
بی‌تابی‌ام را چه کنم ...؟

"عباس معروفی"

وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین 

 کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها

شهریار
...:
ﻫﺮﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺶ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﯾﮏ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻬﺶ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺶ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻨﺪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
ﻫﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍیستاده
ﺍﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ
ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺩﯼ نیست ....

عباس_ معروفی
عباس معروفی عزیز، رمان نویسی بی نظیر با تصویرسازی های عالی و باور پذیر ...
داستان هایی که به لحاظ تاریخی و زمان به ما دور هستند ولی دربرگیرنده دردی از تمام دوران هاست...
سرشون سلامت
۲۶ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

چشمانت جنگل
آغوشت دریا
شانه هایت کوهستان
و دست هایت جاده هایی که مرا به تو می رساند
تو مجموعه ای از جاذبه های گردشگری جهان
و من کسی که از کودکی میخواست جهانگرد بشود!

مانگ_میرزایی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید