در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیان: « من معتاد نیستم. شما چطور؟ » که حتی اگر معتاد هم بودم، نه از ساقی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:11:56
« من معتاد نیستم. شما چطور؟ »

که حتی اگر معتاد هم بودم، نه از ساقی ِکمفروش و نه با هر جنس بنجل و نه درازاندن دست دریوزهٔ مختف و نه مچاله در صف و نه از سرما دهان آغشته به کف و نه از گرما نفسهایم همه خف و نه خارج از گنجایش ِ ظرف و نه سنگواره ای بر پله های متلف و نه در دخمه های تنگِ معلف و نه همچون جنازهٔ آن عروس ِمفلس، آش و لاش، نقش بر زمین ِ ذفاف و نه به هر قیمت گزاف و نه در هر بستهٔ بی نشان، از هویت معاف و نه بعد از آن همه نشئگی ِهنری، دنیا دور سرم در طواف و نه آخرش هم نامندم مخاطب عام ِ علاف و گویند: " ای آدم ِ منفی باف و ننگ بر توی بد عفاف و تماشاگر ِ بی کفاف و باقالی ِ بی غلاف و اصلا بیخیالش این بار چطور رسیم به اُلوف و آلاف و پر کردن سالن از داف و فروش با پوستر ِروتوش و بازی ِ گربه با موش و سلبریتی بیکار کوش؟ و پوستیژ به جای موش و چهار تا دیالوگ ماندگار توش و دو تا میزانسن ِ چموش و بجنبانیم سر و گوش و اشارتی به فعل خرگوش و آن جنبش خاموش و فردا شود فراموش و اسم فرهنگ هم روش و ما هم هنرمند باهوش و جامهٔ روشنفکر بر هر قامت معوج پوش."
خیر! نه من معتادم و نه این کوزه گران ِ کوزه‌شکسته به دست، نوشدارویی، مرهمی، اکسیر حیاتی، درمانی، دوایی بر این همه دردِ من و امراض جامعه و وطنم در چنته دارند که اگر این امامزاده شفا می داد اول متولی اش را معالج ... دیدن ادامه ›› گشته بود.
پس اگر از بیست سال پیش در «یک روز خاطره انگیز با دانشمند بزرگ وو» اول مرتبه سلامی گرم گفتیم تا به امروز، نه از برای صناعت رجحانی بر اغیار یا که دوختن زیوری مزور و فخری خفی بر زرین ردای ستبر ِ هویت، نه! بلکه اگر مباهاتی بوده و هست بر ذمهٔ توست تئاتر! تویی که با همهٔ بدعهدی ات همچنان در نگاه ِ من و ما و بر سفرهٔ دلمان میهمان بودی و مفتخر. اما امروز این گره از زلف زانی ات می گشایم و بدرودت می گویم ای تئاتر و متعلقاتش که تو را بس بیمارتر از خویش یافتم، علیل و ترحم برانگیز.
من معتاد نیستم. شما چطور؟
یا حق.
کیان عزیزم رفیق فرهیخته و صاحب قلمم ،واقعیت دردناکی که در وصف اوضاع تاتر نوشتی بسیار حقیقی و هشدار دهنده
و خطرناک است .. ظاهرا قرار است تاتر در انقیاد شهوت سرمایه و میانمایگی و بی مایگی و مناسبات غیر فرهنگی از محتوی و کارکرد و هویت اصلی اش خالی شود.... اما گاه به گاه تاتر های شریف و با اصالت چون مسیح صلیب رنج همرنگ نشدن با جماعت را به دوش می کشند. اما تا به کجا؟...... غمگینترم از حس جدایی و بوی خداحافظی نوشته ات ... کیان جان قرار نیست تاتر جاده جدایی باشد رفیقم
۱۲ آذر ۱۳۹۶
دوست بزرگوارم کیان گرامی سپاس بیکران از دغدغه و دلسوزی رفیقانه اتان که البته جای ارج و احترام دارد از توضیحات شما برهمین مبنا که اندکی به مغالطه هم چاشنی بود ،سپاس بسیار دارم خاطرنشان میکنم البته معیارافراد کاملا درحیطه ی برداشتها و سنجش شخصی ست ونمیتواند شامل رأی کلی از یک منظر مطلق برای یک اثر هنری باشد ... مثالهای ذکرشده هم مسلما از مدیوم های متفاوتی اند یکی برصحنه ی زنده و اثربخشی ِجاودانگی اش و مواجهه ی در لحظه وجمعی بدست می آید و دیگری مکتوب ِفضاسازِانفرادی ست و اتفاقا مشکلاتی که ذکر کردید گریبانگیر هرکدام از آنها به نحو و شرایط خاص خودش هست که بااین وصف نه تنها مثال مع الفارق نمیشود بلکه معیار و بحث شما بر منوال کلیتی بود که موارد زیادی را شامل میشود حتی با تفاوتهایی در ظاهر..گاهی بشخصه حتی بسیار بیش از تاتر ،رنجش را کشیده ام و آزرده شده ام ... اما همچنان عرض میکنم "انتخاب" مقوله ی اصلی تمام گزینش هاست ... کسی میتواند یک دورهمی خانوادگی و دوستانه را انتخاب و از ان لذت ببرد ، دیگری رفتن یه یک رستوران بسیار شیک و گران و خاص و کسی هم ترجیح میدهد تاتر ببیند ...چراکه شاید اصلا دوموقعیت قبلی را نداشته باشد .. بنابراین "انتخاب" افراد براساس شرایط ،نیاز وموقعیت شان متفاوت ... دیدن ادامه ›› ست
بااین حال حق کلام شما برجان ما نشست و میدانم یادآوری و نگاشته اتان محض تلنگری بر روندی ست که مبادا گرد عادت نشسته باشد ..بجان میدانم حسن نیت ِمهرورزانه اتان را که پیشترها برما اشکاربوده وشده است ..جسارت همکلامی دراین باره را به این دلیل که مخاطب پرسش قرار گرفتم بخود دادم ..
امیدوارم دوره ی آشتی تان با تاتر هرچه زودتر فرابرسد تا چه بر آن خاطر مبارک گذرد ...
بااحترام و ارادت
۲۷ آذر ۱۳۹۶
پیشنهاد من نیلوفر اندیشمند، این مباهله که اگر اعتیاد نیست قدرتِ قوای «انتخاب» را با یک یا دو ماه اجتناب از رخ فریبایش به بوته آزمون گذارید.
بانوی عزیز، مشایعت گرم و محبت آمیزتان را پاس می دارم که توشه ای گوارا و گرانبها بود بعد از این بسیاری ِ رنج.
چاشنی مغالطه ای هم اگر ناخواسته چشاندیم و چشیدید به کرامت خویش معذور بدارید که جز آرزوی بهروزی و کامروایی دوستان، در سر و دل نپرورم.
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست، نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
بدرود.
۲۷ آذر ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید