در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | تانیا درباره نمایش مانش: «مانش»... تئاتری که فک می‌کردم خیلی خیلی بیشتر درگیرم کنه؛ اما اینکه ن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:19:40
تانیا (taniaaa)
درباره نمایش مانش i
«مانش»... تئاتری که فک می‌کردم خیلی خیلی بیشتر درگیرم کنه؛ اما اینکه نمایشی با چنین موضوعی که از دغدغه‌های همیشگی منه ازم گریه نگیره خودش از عجایب روزگاره! درنهایت به یک «دوسش داشتم» ساده و «خوب شد که دیدمش» اکتفا می‌کنم و بی اونکه مدت‌ها روانمو درگیر کنه عبور می‌کنم ازش.

بعد از «مکبث» (آقای کوزه‌گر) فک می‌کردم که تمام طراحی و اجرای نورها سوتفاهمی بیش نیس تا امشب. حقیقتاً نور چقد خوب بود، چقد خلاقانه، چقد دوست‌داشتنی، چقد حرفه‌ای و چقد درخدمت اثر و محتوا.

در کنار نور، موسیقی خوب و تأثیرگذار از نقاط خیلی قوت اجرا بود؛ اگرچه طبق مشاهدات مِیدانی خودم حس می‌کنم بار اصلی مسئولیت تنظیمات صدا روی دوش یک نفر بود و من هر از گاهی بهشون نگاه می‌کردم و می‌خواستم کشف کنم میکروفون جلوی دهانشون برای چه کاریه و آیا آوایی ازشون برمی‌خیزه که آخرم متوجه نشدم برخیزید یا نه🤦‍♀️

طراحی لباس با توجه به ملیت افرادْ مناسب بود و بیش از همه، هویت کُردیِ به اجبار دستخوشِ تغییرشده‌ی دختر که از دل این طراحی فریاد زده می‌شد ... دیدن ادامه ›› رو دوس داشتم.

طراحی صحنه هم فقط شامل همون نورپردازی جذاب و چند المان ساده‌ی دیگه بود و البته مِهی که گاهی وهم، گاهی تفکر و گاهی حتی موج دریا رو به ذهن متبادر می‌کرد و درهرمورد به خوبی درخدمت روایت قرار گرفت (چشماتونو به این اسپویل ریز ببندید لطفاً: صحنه‌ی غرق شدن دختر چه شاهکاری بود!)

بازی بازیگران خوب بود؛ اما شاید از همگی انتظار ملموسیت و انتقال حس بیشتری داشتم. شایدم چون مدام حواسم پیِ بازی نور و صدا می‌رف ارتباطم با بازی‌ بازیگران اون‌طور که باید برقرار و حفظ نمی‌شد.
بازی «خدیم» کمی اغراق‌آمیز و فریادآلود و خشک به‌نظرم رسید؛ اگرچه حقیقتاً آقای درخشانی فراتر از انتظارم ظاهر شدن. تئاتریستِ خوبین‌ها! (اختراع کلمات موج می‌زنه!)
بازی «لاویا» در ابتدا کمی سنگین و دور بود؛ اما به مرور بهتر و راحت‌تر شد. فک کنم تو اجراهای آخر دیگه به اوج خودشون برسن! درکل اینکه باید چنان غم و رنج زنانه‌ی عمیقی رو از خطه‌ی خاورمیانه منتقل می‌کردن کارشون رو خیلی سخت کرده بود و‌ کاش از دل ماجرای ایشون، حرف‌های بیشتری از زنانگی نسل ما و «از رنجی که می‌بریم» بیرون می‌اومد.
بازی «سیلان» اما از نظر من بهترین بود. مظهر غم یک پدر زجرکشیده‌ی همیشه منتظرِ مسافر که که حتی خودشم می‌دونه مقصدی نداره و پاگیر یک مکان شده تا شاید روزی... و من، هربار که می‌گفتن «آسمار» چه غریبانه می‌شنیدم «ری‌را» و دلم پرمی‌کشید پیش اونایی که باید می‌بودن، اما چه مظلومانه و بی‌گناه رفتن یا بهتره بگم برده شدن!
به‌قول «تامی شلبی» در سوگ برادرش:
It’s like with Grace. They’re just gone. Just *** gone!

در مورد متن، با اینکه روایتِ ۳ داستان غیرخطیِ به‌غایت دغدغه‌مند و نقاط عطفشون باهم بود برای من کشش لازم رو تا انتها حفظ نکرد و روم به دیوار ۵-۱۰ دیقه‌ی آخر دوس داشتم نمایش هرچه زودتر تموم شه. حتی اگه بخوام با خودم صادق باشم باید بگم که با اینکه اجرا اصلاً ریتم کندی نداشت، اما حتی دقایقی بعد از شروع هم تو گویی یه چیزایی، یه قلاب‌هایی، یه جذابیت‌هایی، یه انسجامی کم بود و کم ماند.
نفهمیدنِ اینکه دقیقاً چی باعث شد که منِ دنبال‌کننده‌ی جدی مسائل این‌چنینی با این متنْ احساس نزدیکی و همدلی کافی نکنم و تو اجرا غرق نشم داره بدجور اذیتم می‌کنه! حتی متنش از متن «بچه» هم دورتر بود برام. چرا واقعاً؟!؟

الانم حس می‌کنم باید دانای‌کل‌وار بگم که کاش هیچ انسانی از روی شکم‌سیری و دلایل سطحی، آگاهانه راه پناهندگی رو در پیش نگیره و جایگاه مُسَلم کسانی رو که حقیقتاً مستحق استفاده از این شانسِ رهایین و حقشونه که از بودجه‌های بین‌المللی برای زندگی و نفس کشیدنِ عادی استفاده کنن ندزده.
اگرچه درنهایت از نظر من در این برهه‌ی زمانی-مکانیِ غریب، همه‌ی ما درختانی هستیم در کمپ کاله...
چه خوب که اومدین و نوشتین ، جویای احوال تون بودم ..
اگر فرصتی دست بده سعی میکنم اواخر دوره اجرا برم هرچند که یکی از موانع اصلی شهرزاد بودنشه !
به هر حال خوش برگشتین
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
شاهین ه
بنده خدا اینقدر وهم تولید کرد بعد تو میگی چیزی برخیزید یا نه؟! 🤦 بیا عقب بشین از این به بعد، از ردیف دو چجوری ندیدی؟! 🤔
ا؟ پس حتماً برخلاف نوشته‌م غرق در نمایش بودم خودم خبر نداشتم😂
(ضمناً هشتگِ نه به حسودی به ردیفِ جلو نشستگان😬)
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
تا حدود زیادی با نظرتون موافقم با جمله آخرتون به شدت موافقم که :
"در این برهه‌ی زمانی-مکانیِ غریب، همه‌ی ما درختانی هستیم در کمپ کاله..."
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید