نمیتوانم بگویم اجرای صادق و امیر
یا اجرای صادق و امیر و زهرا و سپهر و غزاله و ساناز و بیتا...
میتوانم بگویم یک سفید منسجم به شدت سرحالم کرد.
اول از هر چیز دست مریزاد برای امیر، زیرا چیزی که بسیار در مورد نوشتههای امیر قابل بررسی است ( که سه تایش را روی صحنه دیدم) خستش در عیان کردن داستان و مهارتش در فضا ساختن است. لبخندها و حسرتهای جذابی را روی صحنه میسازد ولی عجیب بود که در این متن مصرانه میخواست از طریق زوایای پنهان گفتن، قصهی هر کارکتر را کامل کند. که شاید اینهمه هم تلاش نمیخواست، مخصوصا که در نقاطی دیگر مرز خیال و دروغ و خاطرات شخصی محو میشد...
دوم بازیها که هر کدام حدیث مفصلی دارد برای تعریف کردن... ولی بگذارید خیلی دلی، صادق و غزاله را کمی هاشور بزنم و مهمترشان کنم. من با پیش
... دیدن ادامه ››
فرض کاش کارگردان در اثرش بازی نمیکرد کار را دیدم و بنظرم بهترین بازی صادق بود و غزاله که خیلی خیلی دقیق جایش را به عنوان فرزند کوچک در یک خانواده زندگی کردهام و کارش به طرز دلنشینی در نقشش خوب بود.
و اما دربارهی ساختمان فضا همه چیز پر از ایده و کافی بود. بدون کمترین اضافهای برای بیخودی صحنه پر کردن یا بزک دست بازیگر دادن. الحق صادق بسیار با فراموشی عمومی موجود در جامعه ایران آشناست و این فقدان حافظهی شفاف جمعی را به درستی در تن و زبان بازیگرهایش هدایت کرده است.
اما جذابیت سفید به همین خلاصه نمیشد. صادقانه بگویم هنوز ایده از اثر پیشتر بود و بیشتر... کاش در بستر یک فیلم سینمایی هم امتحانش کنند، چون این واحد بودن فضا به روشنی دستشان را بسته بود و گاهی برای یک گفت و گوی دو نفره ساده یا مقدمه چینی کردن برای یک کنش مهم نویسنده و کارگردان شدید به زحمت افتاده بودند.
دور نروم، هرمونوتیکی و مفصل اینجا نمیشود نوشت اما هر چه از جذابیت نقطهی اتصال میل به تصاحب کردن امر واقع شده و تعبیر شخصی از یک رویداد واحد در این اجرا بگویم بازهم جا دارد.
خلاصه که سفید را خواهشا ببینید، نه چون تک و توک صندلیهای خالی مانده سالن حالم را کمی گرفت، چون سفید رفقا لیاقتش توجه است و دیده شدن و مورد بحث قرارگرفتن.