در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | بابک پرهام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:53:37
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایشی متفاوت برای خود من، در اجراهای قبلی قصه‌گویی برایم اولویت بوده است ولی اینبار از قصه‌گویی پرهیز شده است. امیدوارم در این تجربه نظرات دوستان مانند همیشه راهنمایمان باشد.
واقعا نمایش متفاوت و خوبی بود
۱۷ ساعت پیش
بابک پرهام (babakparham)
رضا یوسفیان
واقعا نمایش متفاوت و خوبی بود
سلام دوست عزیز
به‌گمانم با نمایش دیگری اشتباه گرفته‌اید و اشتباهی برای ما یادداشت دلگرم کننده گذاشته‌اید، چون اولین اجرای ما تقریبا ۵/۳۰ پس ازاظهار لطف شما خواهد بود
امیدوارم فرصت کنید و تشریف بیاورید و نمایش ما را هم ببینید
۱۴ ساعت پیش
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استفاده از گونه‌های مختلف نمایش عروسکی به همراهی موسیقی نمایش را جذاب کرده بود، بازیگران و عروسک‌گردانان مسلط و پرتلاش بودند.
پی‌رنگ نمایش حول بحران آب بود که موضوعی دغدغه‌مند و حیاتی است، اما متن نمایشنامه کلاژی بود که در نقاطی به هم متصل می‌شد و از یک ساختار روایی منسجم بهره‌مند نبود.
نمایشی بی‌ادعا و ساده
بارقه‌هایی از خلاقیت در نمایش دیده می‌شد ولی نه آنگونه که مخاطب را شگفت زده کند
فلسفیدن تئاتری
به عقیده من بکت یکی از مهمترین فیلسوفان است، گمان می‌کنم جایی مراد فرهادپور هم چنین نظری داشته است، اجرای آثار بکت نیازمند تسلط بر فلسفه و روانشناسی است. به همین دلیل بیشتر اجراهای آثار بکت فقط اجرای مو به موی متن است و هیچ عمقیدر خود اجرا به وسیله کارگردان ایجاد نمی‌شود.
اما اجرای شاهین چگینی نشان از درک صحیح و عمیق کارگردان از بکت است، فلسفه بکت در نورپردازی، آکسان‌گذاری،طراحی صحنه و طراحی لباس مشهود است.
خلاقیت کارگردان امری خارج از دانش فلسفی او نبود و این موضوع بر زیبایی شناسی‌اش نیز تاثیر‌گذار بوده است.
به این معنا که با هنرمندی فیلسوف مواجه هستیم، اثر به همان اندازه که فکرشده و فلسفی است به همان اندازه هنرمندانه است.
بازی بازیگران جوان بیشتر از حد انتظار بود.
در کل نمایشی کاملا ابزورد، فلسفی، لاکانی و تمرین شده بود. در این روزها که بیشتر اجراها به سمت سرگرمی می‌روند، نمایش دیگری شبیه خودش، در سالنی کوچک و با کمترین امکانات به شدت کار جدی می‌کند، برای تماشاگران حرفه‌ای پیشنهاد می‌شود
زبان امر مغالطه‌‌گر
مشتبا داداش صیغه‌ای حسین آدیداس را سه یا چهار سال پیش خواندم و همان زمان گمان کردم که اجرای این متن بسیار سخت خواهد بود، بازی‌های زبانی کهبد تاراج که به‌گونه‌ای امضای او در نمایشنامه‌نویسی تلقی می‌شود در این نمایش بیش از باقی آثارش نمود کرده است، از واج آرایی حروف مختلف تا بحر طویل و لفظ بازی زبان پایین‌شهر، همه چیز پر و پیمان است، متن اجازه نمی‌دهد مخاطب حواس‌پرت شود که اگر لحظه‌ای تمرکز لازم بر متن از دست برود کل نمایش از دست رفته است. ۵۰ دقیقه نفس‌گیر، پیوسته بازی زبانی و بمباران اطلاعات. اما ایده اجرایی که نگاه مینیمال مجید رحمتی را نشان می‌دهد، یک تخت غسالخانه تبدیل به ابزاری می‌شود که تمام مدت نمایش فضا‌سازی می‌کند.
طراحی نور تحسین آمیز است و شاید کمتر برخورد کرده‌ایم به اینکه نور در خدمت کار باشد و خودنمایی نکند و تحسین برانگیز هم باشد.
و بازی درخشان هر دو بازیگر، به ویژه حمیدرضا محمدی که استفاده از بدن را در ساخت کارکتر به خوبی به کار برده بود.
به هر صورت این نمایش از لحاظ زبانی و روایی پیچیده است و اگر به تماشا می‌روید باتمرکز بالا بروید، مطالعه متن چاپ شده هم برای درک بهتر نمایش پیشنهاد می‌شو‌د.
کهبد تاراج (kahbodtaraj)
بابک جان
فدای مهرت
♥️🫡
ممنون که برامون نوشتید

خیلی خیلی ممنونم
بابک پرهام (babakparham)
کهبد تاراج
بابک جان فدای مهرت ♥️🫡 ممنون که برامون نوشتید خیلی خیلی ممنونم
ارادتمندم
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تنانگی در تنگنای حضور متعهد
نمایش زنان آوینیون را باید به دو بخش اصلی تقسیم کرد، اضطراب حضور برای عدم حضور و اضطراب حضور اجتماعی.
بازیگر، خانم ... دیدن ادامه ›› بقایی، اضطرابی را متحمل می‌شود که نه به دلیل حضور کارگردان، خانم نیک اندیش، است ، بلکه به دلیل عدم حضور او در جایگاه بازیگر است، بقایی که نمایش را به عنوان وسیله‌ای جهت مهاجرت و خروج از ایران می‌بیند، تمام خودش را برای نقش نمی‌گذارد و جهان دوگانه ریاکارانه به بازیگر مرد- امیر جوشقانی- تسری پیدا می‌کند. این اضطراب تا جایی پیش می‌رود که امر تنانه ناپدید شده و زبان آشکار می‌شود، با حضور زبان اضطراب رسوایی جایگزین اضطراب ریاکارانه می‌شود و امر دوگانه از بین می‌رود. در اینجا بازیگر به بدن خودش باز می‌گردد و امر تنانه در نهایت اعتلا میابد و ژویسانس شکل می‌گیرد.
در جایگاه مقابل کارگردان- فرنوش نیک اندیش- دغدغه اجتماعی دارد، خواستش بر تطبیق مکبث بر جریان‌های اجتماعی ایران است، تغییر جایگاه ظاهری مرد و زن (مکبث و لیدی) و بدل شدن به زن یاغی در فرم بدنی در بدن خود کارگردان از همین روست و آنچه در پایان به مسئولین جشنواره آوینیون می‌گوید که در واقع مانند آن است که در برابر سازمانی جهانی ایستاده است و می‌گوید ما همین هستیم و تمام ما این است.
انتخاب مکبث به عنوان یک اثر ریاکارانه جهت استفاده در متاتاتر زنان آوینیون و مراسم زار در یک اثر شکسپیری از زیرکی و دانایی حسن معینی است، اینکه حسن معینی در واکنش نسبت به جامعه برای تولید یک اثر متعهد زنان آوینیون را در بازآفرینی اثر پیشین استفاده کرده است از حساسیت او نسبت به پیرامونش خبر می‌دهد.
نمایش زنان آوینیون نمایشی است که از دیدگاه اجتماعی و هنری قابل تأمل و مهم است.
سپاس سپاس
ممنونم جناب پرهام
چه اندیشمندانه
خوشحالیم و خداروشکر میکنیم
که در این وانفسا
کلمه متعهد در مورد ما به کار رفت🙏🙏🙏🙏🤍
شکر و سپاس
رضا بهکام (reza.behkam)
سپاس از نقد و نظر حضرتعالی 💟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بابک پرهام (babakparham)
درباره نمایش امان i
تنفر از خود
امان روایت افرادی است که از چهره خودشان شرم دارند، نه آنکه این شرم از درون آنها باشد، شرمی که جامعه مردسالار بر زنها تحمیل می‌کند، متن روایت پنج زن است که چهره‌شان را پنهان می‌کنند و شرم بر ما باد که چنین نقاب بر چهره کشیدن‌ها گاهی خیلی هم از ما دور نیست، زنان و دخترانی که دور و نزدیک می‌شناسیم و به دلیل فضای سو‌استفاده‌گر مردسالارانه جامعه مجبور به سکوت یاانزوا شده‌اند و ما منفعل و بی‌کنش به سرایت آن تن داده‌ایم و گاهی زن و مرد از آبروی ریخته کسی سیراب می‌شویم.
طراحی صحنه و قاب‌های درخشان ،کارگردانی هوشمندانه، در کنار بازی‌های پرقدرت و تمرین شده بازیگران و متن استخوان‌دار، امان را نمایشی تماشایی کرده‌ است.
با گذر از تعصب‌ها می‌توان از این نمایش لذت برد و حتی شاید تلنگری باشد بر آنچه مصلحت اندیشانه به آن بی‌تفاوت بوده‌ام یا شاید منفعت‌طلبانه مصادره به مطلوب کرده‌ام.
به پیروی از آقای فدایی: این نظر شخصی من است و مممکن است شما نظر متفاوتی داشته باشید.
در انتظار انتها
نمایش از عدم درک متن توسط کارگردان و انتخاب غلط بازیگران رنج می‌برد و مخاطب را رنج می‌دهد، کارگردان هیچ قراردادی را چه در ساخت جهان نمایش و چه در استفاده از نور با مخاطبش رعایت نمی‌کند، هر چه را که مقرر می‌کند به راحتی زیر پا می‌گذارد و این باعث سردرگمی مخاطب می‌شود، استفاده از یک بازیگر برای سه شخصیت زن، جهان برساخته واقع‌گرای نمایش را به سمت فضایی سوررئالیستی پیش می‌برد که شاید در نگاه اول با توجه به هزینه دکور و امکان ورود و خروج شخصیت از میان صحنه می‌توانست فریب دهنده باشد ولی با پیشرفت روایت ، نشان از عدم درک متن توسط کارگردان می‌دهد.
مرسده افشار و علی پیمان متاسفانه هیچ یک از لحظات را خلق نکرده بودند، ایست‌های غلط ، لحن‌های غلط و خلق سطحی شخصیت‌ها باعث می‌شد که بارها از تمرکز بر کار خارج شوم.
به طور کلی نمایش در اندازه یک نمایش حرفه‌ای نبود.
ممنون از حضور و نظر شما هنرمند محترم.
میتوانم شما را به مطالعه متن اثر ارجاع دهم و صد البته باعث شرمساری من است که مورد پسند شما واقع نشد.
دلمون تنگ شده بود واسه جمله معروف امیرمسعود جان فدایی
بابک پرهام
سلام جناب سیدی زاده عزیز به روی چشم، حتما مطالعه می‌کنم و به شرط حیات در نزدیکترین زمان با هم گفتگو خواهیم کرد،
باعث افتخار بنده است 🙏
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نترس بنده خدا
ما اینجاییم
قیامت نزدیکه
مهم اینه که حقیقت رو کی میگه و چجوری میگه
چگونه می‌توان یک متن سانتیمانتال را به درام تبدیل کرد؟
۱- ایده کارگردانی
۲- بازیگر
و سعید برجعلی در این زمینه موفق بود، نمایشنامه‌ای سانتیمانتال با موضوعی ضعیف و دیالوگ‌هایی که بیشترشان نه در تعمیم شخصیت نقشی دارد و نه در پیشبرد داستان، باتلاقی است که بازیگران در آن غرق می‌شوند، کارگردان هوشمندانه با وارد کردن دیالوگ‌هایی که مربوط به زمانه حال است مخاطب را با داستان همراه می‌کند، نمایشنامه مانند نمایشنامه خماری از همین نویسنده از تکنیک روایی استفاده می‌کند ولی اینبار حتی نقطه اوج و فرود هم در جای درست طراحی نشده است. گره اول یعنی گفتن موضوع بیماری توسط مهرداد اصلا گره محسوب نمی‌شود ، چون باید به هر حال بگوید و بیش از دو سوم نمایش ذوی این گره است درحالی که مخاطب به خوبی می‌داند که این گره چگونه باز می‌شودو گره دوم یعنی انتخاب پوریا گره اصلی است که در یک سوم پایانی ایجاد می‌شود و دیر است برای اینکه مخاطب درگیر درام شود، صحنه شمال و خواهر کاملا اضافی است ود روند داستان هیچ تاثیری ندارد ومخاطب شخصیت خواهر را به راحتی از حافظه‌اش پاک می‌کند و همچنین باران را، شخصیت غایبی که دلیل شیدایی راوی است ولی آنچنان بی‌رنگ و تهی است که اگر نامش در عنوان نمایش نبود به سختی به یاد می‌آمد.
طراحی صحنه برای همراهی تماشاگر و فضا سازی به همراه موسیقی مناسب در این نمایش می‌تواند قسمتی از بار نمایشنامه ضعیف را بردوش بگیرد.
اما ابزار ... دیدن ادامه ›› دوم برای نجات یک نمایش از چنگال متن بد، بازیگر است، همه بازیگران این نمایش و به ویژه وحید منتظری با تسلط و تکنیک‌ها و تجربه بازیگری‌شان می‌توانند شخصیت‌های سطحی و مقوایی نمایشنامه را بعد بدهند، خرده کنش‌ها، ایست‌هایی که در بدن ایجاد میشود، سکوت‌ها و آکسان‌گذاری‌ها همه هوشمندانه در راستای ساخت شخصیت‌ها به کار رفته‌اند و نمایش را از تبدیل شدن به فیلم هندی نجات داده‌اند. راحتی وحید منتظری روی صحنه و حجم سازی همه بازیگران روی صحنه برهنه، می‌تواند برای هنرجویان بازیگری مانند کلاس درس باشد.
این نمایش به دلیل ایده کارگردانی و هنر بازیگری باید دیده شود .
بابک پرهام (babakparham)
درباره نمایش لندهور i
هذیان هوشیار
لندهور نمایشی است که در ظاهر مانند بقیه نمایش‌هاست، شاید فقط کمی گیج کننده باشد ولی لندهور متفاوت‌ترین اثر کهبد تاراج در نگارش است و به قوت بازی امیر عدل‌پرور و لبخند بدیعی و البته کارگردانی آقای اسکندری، بر روی صحنه زنده شد. کهبد تاراج لفظ بازی و واج‌آرایی را به خوبی بلد است، شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی را هم خوب می‌شناسد ولی لندهور متنی است که در آن از این‌ها گذر کرده است. کاری که پیش از این در مشتبا داداش صیغه‌ای حسین آدیداس هم به نوعی دیگر امتحان کرد.
هذیان نویسی!
یکی از سخت‌ترین اتودها در کلاس‌های بازیگری بازی کردن نقش مست است، چرا که فرد مست در واقعیت تمام تلاشش را می‌کند که معلوم نشود که مست است و بازیگر باید نقش مستی را بازی کند که تلاش می‌کند مست به نظر نرسد، حالا زمانی که نویسنده قصد دارد متنی را بنویسد از ذهن فردی که دچار هذیان استفاده از هروئین است باید چه‌ کند؟
شروع نمایش با موسیقی درهم و برهم و پرش‌های عجیب و غریب به مخاطب می‌گوید هر آنچه می‌بینید و می‌شنوید زاییده ذهن مغشوش شخصیت نمایش است، پس از همان پیش‌درآمد معلوم می‌شود که متن قصه گریز است و نباید به دنبال خط داستانی باشیم. اینجاست که مثال اتود فرد مست برایم تداعی شد، کهبد تاراج قصه‌گو ، ... دیدن ادامه ›› قصه نمی‌گوید . کاری که حتی در مشتبا داداش صیغه‌ای هم نتوانست از آن فرار کند و تمام پریشان‌گویی به قصه ختم شد ولی در لندهور پریشان‌گویی در یک حلقه حلزونی، شکل می‌گیرد و مخاطب را در هزارتوی افکار مغشوش شخصیت داستان به چالش می‌کشد.
طراحی صحنه شامل توالتی که کلاه می‌شود و سنگ‌قبری که دفتر املا می‌شود تا پرده‌ها و آیینه‌ای که شیشه است تا صندلی‌های سینما همگی معنای نشانه شناسی دارند که در جایی اگر مجالی بود خواهم گفت و شخصیت دختر که آنیمای مرد است و خود اوست و چقدر خوب از نور و آیینه و تکرار برای ساخت این فضا استفاده بهینه شده بود.
لندهور نمایشی است که باید از جنبه‌های روانشناختی مورد بررسی قرار بگیرد و همینطور به عنوان معدود آثار سالم و دقیق در سبک جریان سیال‌ذهن باید با نمونه‌های دیگر مانند شازده احتجاب مقایسه شود. اینکه نویسنده هذیان گویی را از سطح سیال ذهن تا سطح پریشان گویی نوسان بدهد و هر لحظه خودش آنچنان بر متن مسلط باشد و مرعوب آن نشود که رشته اصلی و نمادشناسانه‌اش از دست نرود هنری است که کهبد تاراج به آن دست پیدا کرده است.
همانطور که گفتم بازی هنرمندانه امیر عدل‌پرور با ظرافت‌های بسیار و لبخند بدیعی با ساخت کارکتر صحیح توانست چنین متن پیچیده‌ای را به نمایش درآورد. طراحی نور متشخص و در خدمت اثر رضا خضرایی هم در فهم نمایش بسیار حائز اهمیت است.
گریم و طراحی صحنه هم در خور ستایش است به دلیل ظرافت‌های بسیارش.
و باز هم اثری قابل تحسین در تماشاخانه انتظامی.
کهبد تاراج (kahbodtaraj)
متشکرم بابک جان
لطفت پاینده
امیدوارم لایق باشم
🤝🙏🏻❤️
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
درود بر شما آقای پرهام
ممنون که لندهور رو انقدر درست شرح دادید.
مخلص 🤍🎭
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
بابک پرهام (babakparham)
محمدرضا اسکندری
درود بر شما آقای پرهام ممنون که لندهور رو انقدر درست شرح دادید. مخلص 🤍🎭
ارادتمندم جناب اسکندری، درخشان باشید
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبر
درباره نمایش شکافتن کام ماهی i
جای آثار رئالیستی با توجه به طبقه متوسط در ادبیات نمایشی ما خالی است | عکس گفت‌وگو با بابک پرهام، نویسنده «شکافتن کام ماهی»جای آثار رئالیستی با توجه به طبقه متوسط در ادبیات نمایشی ما خالی است
بابک پرهام، نویسنده نمایشنامه «شکافتن کام ماهی» می‌گوید ادبیات نمایشی ما به نمایش‌هایی رئالیستی با توجه به طبقه متوسط جامعه کمتر پرداخته و این در حالی است که عمده مخاطبان تئاتر از طبقه متوسط هستند. نگار امیری: بابک پرهام، نویسنده، منتقد و کارگردان تئاتر است که نمایشنامه «شکافتن کام ماهی» به قلم او با کارگردانی سمن قناد از ۱۸ بهمن در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه است. اجرای این نمایشنامه برای اولین بار، بهانه‌ای شد تا با این نویسنده به گفت‌وگو بپردازیم. درباره داستان نمایش «شکافتن کام ماهی» بگویید. «شکافتن کام ماهی» ...
دیدن ادامه ››

بابک پرهام، نویسنده نمایشنامه «شکافتن کام ماهی» می‌گوید ادبیات نمایشی ما به نمایش‌هایی رئالیستی با توجه به طبقه متوسط جامعه کمتر پرداخته و این در حالی است که عمده مخاطبان تئاتر از طبقه متوسط هستند.

نگار امیری: بابک پرهام، نویسنده، منتقد و کارگردان تئاتر است که نمایشنامه «شکافتن کام ماهی» به قلم او با کارگردانی سمن قناد از ۱۸ بهمن در کارگاه نمایش تئاتر شهر روی صحنه است.

اجرای این نمایشنامه برای اولین بار، بهانه‌ای شد تا با این نویسنده به گفت‌وگو بپردازیم.

درباره داستان نمایش «شکافتن کام ماهی» بگویید.

«شکافتن کام ماهی» داستان یک زندگی فروپاشیده است، زندگی که همه چیز در آن تبدیل شده است به آسیب مکرر به یکدیگر، زوجی که دیگر امکان گفت‌وگو با هم ندارند. آن‌ها هر چه داشته‌اند، تقسیم کرده‌اند و حالا فقط یک ویلا کوچک و یک باغچه برای‌شان مانده است و مرد تلاش دارد با چنگ انداختن به تنها باقیمانده مادی یک زندگی پاره پاره شده، آن زندگی را به طور ظاهری حفظ کند. ساده‌انگاری و نگاه ماتریالیستی به یک امر انسانی - احساسی باعث می‌شود که نه تنها آن امر اومانیستی بهبود پیدا نکند بلکه به مرگ هر دو بینجامد، گمان من بر این است جایی که روان انسان فدای امر ماتریالیستی شود، خود انسان به نابودی کشانده می‌شود.

 ایده‌ای که باعث نگارش این نمایش شد، چه بود؟

ایده اصلی از زمانی شکل گرفت که توجه من معطوف به یک موضوع مهم شد، نه تنها زندگی مشترک بلکه تمام روابط بین فردی در یک جامعه نئولیبرالیستی فدای نگاه و جهان‌بینی حاکم بر آن جامعه می‌شود. انسانی که باید گفت‌وگو کند و عشق بورزد، فقط به خودش فکر می‌کند و هر آنچه از روابط بین فردی و پیرو آن رابطه‌اش با جامعه می‌خواهد، فدای منافع مادی‌اش می‌شود. احساس کردم که انسان جامعه نئولیبرالیستی در واقع مرده است، نمی‌تواند از ته دل شاد باشد، نمی‌تواند به آنچه دارد، راضی باشد و برای پیشرفت مادی زندگی‌اش، همان زندگی را تخریب می‌کند.

این نمایش به شدت در بخش‌هایی کاملا با جزییات پرداخته شده است؛ آیا ناشی از تجربه شخصی است یا بر اساس بررسی اجتماعی شکل گرفته است؟

تلاش کردم با نگاه روانشناختی و بررسی اجتماعی متن را بنویسم، امکان دارد در قسمت‌هایی تجربه زیسته من به عنوان نویسنده وارد متن شده باشد که البته ناگزیر است ولی با استفاده از مفاهیمی مانند اختگی و فقدان فالوس - از دیدگاه ژاک لاکان- و همچنین فقدان نام - از دیدگاه فروید- همان طور که گفتید به جزئیات پرداخته ام. تفنگ در این نمایش جایگاه مهم فالوسی دارد و هر زمان دست هر کدام از طرفین باشد او صاحب قدرت خواهد بود، یعنی با تصاحب ابژه فالوسی می‌تواند سوژه‌ای جدید بازآفرینی کند، زمانی که مرد اخته شده که دچار عقده حقارت است، ابژه را در اختیار دارد به دلیل آنکه اسلحه از پیش خالی از گلوله شده باز هم فقدان فالوس دارد و نمی‌تواند سوژه را پیش‌ ببرد ولی زن به دلیل درک سوژه می‌تواند رانه ژوییسانس مطلق یا مرگ را پیش ببرد.

جای خالی چه موضوعاتی در ادبیات نمایشی ما احساس می‌شود؟

گمان می‌کنم مهم‌ترین موضوعی که در ادبیات نمایشی ما کمتر به آن پرداخته شده است، نمایش‌هایی رئالیستی با توجه به طبقه متوسط جامعه است، بیشتر اوقات با توجه به طبقه پایین‌تر از متوسط و سبک ناتورالیستی تلاش شده است تقابل فرد با جامعه به نمایش گذاشته شود و این در حالی است که عمده مخاطبان تئاتر از طبقه متوسط هستند؛ طبقه متوسط به عنوان طبقه‌ای صاحب تفکر و دارای تحصیلات خود را تحقیر می‌کند و از نقشی که در جامعه به عهده دارد، ناراضی است و می‌خواهد بخش مهم‌تری از ثروت و قدرت جامعه را به دست بیاورد و این تراژیک است.

پرداختن به موضوعات خانوادگی_اجتماعی تا چه میزان می‌تواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند؟

نمایش‌هایی از این دست نشان داده است که اگر اثری موفق باشد در ارائه تقابل فرد با جامعه و تقابل فرد با فرد در بستر یک خانواده طبقه متوسط از اقبال خوبی برخوردار خواهد بود. به هر حال این مسئله، موضوعی بسیار مهم است و آن اجرای شریف و صادقانه از یک موضوع خانوادگی است، در سینما هم فیلم‌هایی مانند «هامون»، «کنعان» و... از همین دست موفقیت را داشته‌اند.

انتخاب نام نمایشنامه به چه دلیل بوده است؟

یک تجربه شخصی در نوجوانی از ماهیگیری داشتم و دیدن ماهی که قلاب من کامش را زخمی کرده بود، دگرگونم کرد. ماهیگیری که به کمک من آمده بود و با خشونت قلاب را از دهان ماهی خارج می‌کرد، گفت ماهی درد را در دهانش احساس نمی‌کند، مطالعه‌ای درباره صحت این گفته ندارم، اما وقتی متن را نوشتم گمانم این بود که این زوج هم که متوجه میزان آسیبی که به یکدیگر می‌زنند، نیستند و تمام مدت فکر می‌کنند که طرف مقابل از این حجم بی‌توجهی یا تحقیر‌های آشکار و پنهان رنج نمی‌برد، هر کدام مانند یک ماهیگیر قلاب به دهان دیگری انداخته‌ است و می‌خواهد در ازای شکافتن کام دیگری، مسیری را که خودش در زندگی انتخاب کرده است، پیش‌ ببرد.

آیا اجرا وفادار به متن است یا کارگردان تغییراتی در آن لحاظ کرده است؟

سمن قناد در طول تمرین طولانی، بیش از شش ماه تمرین، تغییراتی در متن ایجاد کرده است که بعضی از آن‌ها با مشورت و هماهنگی با من بوده است و بعضی دیگر ایده کارگردانی یا از امور اجتناب‌ناپذیر به حساب می آیند.

و شما فکر می‌کنید که تمام آنچه در متن بوده است به مخاطب منتقل شده است؟

مطمئناً این اتفاق نخواهد افتاد، به دلیل ریتم تند و ایجاد امر تماشایی در هر نمایشی، مقداری از دیالوگ‌ها توسط مخاطب شنیده نمی‌شود و برخی از جزئیات نادیده گرفته می‌شود ولی امیدوارم اصل آنچه دغدغه من بوده است منتقل شود، این را در بازخورد مخاطب خواهیم دید.

در متن نه نامی استفاده می‌شود و نه مکانی گفته می‌شود؛ این به دلیل فرار از ممیزی ها بوده یا دلیل دیگری داشته است؟

نه ارتباطی با ممیزی نداشت، هم به دلیل روانشناختی بود برای اینکه این دو نفر یکدیگر را به نام ننامند و در واقع به این ترتیب یکدیگر را نادیده بگیرند و هم مسئله جامعه‌نگرانه بود به دلیل آنکه هر جامعه‌ای می‌تواند در این بحران قرار بگیرد و دلیلی برای اینکه محدود به یک جامعه با شهر خاص باشد، نبود.

نمایش «شکافتن کام ماهی» به نویسندگی بابک پرهام با کارگردانی سمن قناد از هجدهم بهمن تا چهارم اسفند ساعت ۱۹ در کارگاه نمایش تئاترشهر روی صحنه است.

منبع: ایران تئاتر

بابک پرهام (babakparham)
درباره نمایش مامان i
تماشای دوباره این نمایش عروسکی با تغییرات هوشمندانه باعث شد هر جا نام الهام سلج محمودی را شنیدم بی‌درنگ به تماشای اثرش بروم که هنری ناب دارد و هوشی سرشار ، مخاطب را به خوبی می‌فهمد و درام را کاملا می‌شناسد.
به کسانی که این نمایش را در تأترشهر دیده‌اند پیشنهاد می‌کنم از اجراهای پایانی با دو عروسک جدید و تفاوت‌های روانشناختی اضافه شده به درام داستان غافل نشوند
سلام جناب پرهام عزیز
خیلی ممنون از حضور و درج نظرتون🙏🍀
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تماشای نمایشی از استاد رحیمی که دیر به دیر کار می‌کند از خوش اقبالی من بود.
نمایشی پر از تکنیک، چه در بیان و چه در فرم
این نمایش یک کلاس عملی است، باید چندباره دید و آموخت.
نگار امیری (negaramiri)
سلام بابک عزیز
ممنونم از حضورتون
و مرسی که به تماشای نمایش «روزی روزگاری سمنگان نشستید
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هادی عطایی چنان با تجربه است که می‌داند چطور در ۲۵ دقیقه، بخنداند و در عین حال از یک روایت دیگر تخم تفکر دیگری را در ذهن مخاطب بکارد.
توانایی‌های خودش را می‌شناسد و ظرفیت مخاطب را، مسلط است بر صحنه و به راحتی تماشاگر را با خودش همراه می‌کند.
دیدن این نمایش موجز و فکر شده را پیشنهاد می‌کنم.
خسته نباشید خیلی اجرا دوست داشتنی بود...جناب عطایی مثل همیشه درخشان و خلاق بودند...
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
سلام.
این نمایش، بیانِ حقایق و وقایعِ تلخِ اجتماع است بازبانِ دلنشینِ طنز، که در مفید ترین زمانِ ممکن وَ به دور از حوصله سربریه مخاطب اطلاعاتی مفید، تواَم با چاشنی خنده به تماشاگر منتقل می‌کند.
وَ صد البته، شیوائیه بیان وَ طَنّازیه بازیه محمد هادی عطایی و مهدی ضیائیان مزید بر این زیبایی-آفرینی است.
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
سلام...
می دونستی یه حالِ خوب به خودت بدهکاری...
پس، بیا خودتو دعوت کن به ۳۰-۴۰ دقیقه خنده، حال خوب، و دیدنِ یه اجرایِ توپ. حیفِ که این نمایش و نبینی...
بی خیالِ دنیا.. :-)
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آرزوهای غرق شده
نمایشی ضد جنگ به روش میکروتأتر، روایتی غیرخطی به روش نامه‌نگاری و اجرایی دقیق و هنرمندانه.
متاسفانه پرداختن به موضوع جنگ اقبالی ندارد، چون نگاه هنرمند ضدجنگ است، آن طرفی‌ها دوست ندارند و چون موضوع جنگ است این طرفی‌ها فاصله می‌گیرند. ای کاش مخاطبین تأتر بدون پیش‌داوری و به احترام یک اثر هنری مستقل به تماشا بنشینند، به‌خصوص دانشجویان رشته عروسکی باید استفاده کنند که چنین فرصت‌هایی غنیمت است.
نگار امیری (negaramiri)
جناب پرهام عزیز
از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید
ممنونم
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قربانی کردن سوژه تماشایی جهت تبلور امر تماشایی
نمایشنامه مارتین کریمپ بر درونی سازی فمنیسم در گریز از ابژه جنسی زن تمرکز دارد، نمایشنامه فضایی کولاژگونه دارد و مجتبی جدی به عنوان کارگردان با درک صحیح روح متن توانسته است فضایی متناسب با آنچه در متن وجود دارد خلق کند، نور متحرک و استفاده از تصاویر تلویزیون‌ها، زیبایی شناسی متداول نمایشی را حذف می‌کندو با خلق موقعیت‌های منفرد، ترکیبی از قاب‌هایی دیدنی و مستند‌هایی از تصاویر جایگزین می‌کند.
بازی‌های نور و تصاویر تلویزیون دوم باعث می‌شود تماشاگر در این چرخه سادیستیک-مازوخیستیک وارد شود و همراه بازیگران پیش برود، طراحی لباس و صحنه هم در خدمت ایده کارگردانی است و این یکپارچگی باعث پیوند ناخودآگاه تماشاگر و اجراگر می‌شود.
بازی‌های دو بازیگر اصلی روان و بدون اضافه‌کاری است و حضور عوامل و بازیگران دیگر، مانند نور‌پردازی و صحنه‌های تلویزیونی با تمرکززدایی از بازیگران اصلی و با قربانی کردن سوژه تماشایی ، امری تماشایی و نو را بازآفرینی می‌کند.
جسارت کارگردان و تلاش او برای چنین اقدامی قابل ستایش است و به عقیده من موفقیت آمیز بوده است، دیدن این نمایش را به تماشاگرانی که به دنبال شیوه‌های خلاقانه در تأتر هستند و دوستانی که به صورت حرفه‌ای تأتر می‌بینند بسیار پیشنهادمی‌کنم.
بابک پرهام (babakparham)
درباره نمایش دور i
ایستادن روی حباب
نمایش دور ، نمایشی است که در موقعیتی ابزورد کمدی را شکل می‌دهد، با نگاهی به اسامی بازیگران درمی‌یابیم که هر یک از آنها برای آنکه تا پایان نمایش مخاطب را با خودهمراه کند توانایی کافی دارد، هم کارگردان و هم بازیگران ریتم را به خوبی می‌شناسند، صحنه را می‌شناسند و به خوبی می‌دانند که چطور روایتی را به نمایش درآورند تا هم کمدی باشد و هم مجبور نشوند اثر را سخیف و صغیر کنند.
مهمترین موضوعی که وحید نفر را به عنوان نویسنده در این اثر قابل احترام می‌کند فاصله گرفتن از شعارزدگی است، چیزی که اکثر نویسندگان موضوعات اینچنینی به آن گرفتار می‌شوند.
بازی‌های روان و تولید طنز مناسب این اثر را دیدنی کرده است.
بابک پرهام (babakparham)
درباره نمایش چرتالدو i
بر لبه تیز تأتر فانتزی
نمایش چرتالدو با استفاده از بازیگران نوجوان که بیشتر آنها بیش از ۳ سال است که در این گروه هنری فعالیت می‌کنند توانست فانتزی را روی صحنه ایجاد کند، طراحی صحنه و طراحی لباس کاملا در خدمت اثر بودند و در تولید امر تماشایی تأثیر چشم‌گیری داشتند، موسیقی نیز از کار جدا نبود و توانست به اندازه تاثیر داشته باشد.
بازی‌ها در سبک فانتزی و با تیپ‌سازی درستی که انجام شده بود قابل قبول است.
در قسمت‌هایی از نمایش ریتم کند می‌شد و شاید کمی طولانی به نظر می‌رسید که با حضور کودکان در قامت تماشاگر گاهی خستگی و کم طاقتی نمایان می‌شد.
نمایش چرتالدو را به طرفداران سبک فانتزی پبشنهاد می‌کنم
بابک عزیز ، افتخاری بود دیدن شما در چرتالدو ، امیدوارم با همراهی دوستان عزیز در تئاتر شهر فرصتی دست بده تا با برگزاری یک جلسه ی نقد و بررسی بتونیم از نظرات شما بهره ببریم 🌺🌺
۰۲ دی ۱۴۰۲
خیلی ممنونم که به تماشای ما اومدین جناب پرهام 🌱🙏🏻
۰۲ دی ۱۴۰۲
بابک پرهام (babakparham)
مهسا جعفری
خیلی ممنونم که به تماشای ما اومدین جناب پرهام 🌱🙏🏻
باعث افتخار بود
۰۲ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرایی با تولید حس خوب، علی خوشرو چنان دقیق نقش را تحلیل کرده بود که می‌توانست تنانگی نوید محمد‌زاده در هر نقش را باز‌تولید کند ولی اوج بازی بازیگر در بازی با شمع بود که ای کاش با میزانسنی دقیق‌تر خودش را بیشتر در معرض دید تماشاگر می‌گذاشت.
جسارت و تسلط بازیگر برای نمایشی تعاملی کافی بود ولی استفاده نکرد، بیان، حس و بدن او قابل تحسین است.
در چند روز باقیمانده دیدن این نمایش را برای کسانی که نمایش جوان‌ها را دنبال می‌کنند پیشنهادمی‌کنم
مرسی از حضورتون آقا بابک😘❤
۲۳ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
 

زمینه‌های فعالیت

شعر و ادبیات
تئاتر

تماس‌ها

09122706941