بعد از سالها دوری از تئاتر، تصمیم گرفتم بازگشتم را با هدیهای خاص به خودم جشن بگیرم؛ نمایشی از کامو. دیروز اجرای سوءتفاهم را دیدم، بازیها، نورپردازی، صدا، صحنه و طراحی لباس، همگی در هماهنگی کامل بودند و فضایی خلق کردند که به طور کامل درگیرم کرد.
اگر کارهای دیگه کامو رو باهاش آشنا باشید، نمایش سوتفاهم بیشتر شبیه به تصویری متراکم از زندگی پیچیده انسان هست که با یک ظرافت بینظیر و فلسفی، مفاهیمی مثل عادت، پوچی، آزادی و مسئولیت را به چالش میکشه. برای من، این اثر چیزی بیش از یک داستان تراژیک بود، انگار کامو میخواست آینهای مقابل انسان امروز قرار بگیره.
بعد از نمایش، به این فکر میکردم که چقدر این نمایشنامه با وضعیت زیست فعلی بشر در عصر تکنولوژی همخوانی داره. عادتها و تکرارهایی که به شکل مکانیزم دفاعی در برابر دردها و رنجهای زندگی بدل شدند. در این روزگار، ما اغلب شبیه ماشینهایی بیروح و سرگردان هستیم که در تکرار بیپایان زندگی گیر کردهایم. به نظرم سوءتفاهم تنها یک تراژدی انسانی نیست، بلکه یک بیانیه فلسفی هست که تماشاگر را به بازنگری در ماهیت زندگیاش دعوت میکنه
در خصوص نقشآفرینی بازیگران هم همگی عالی بودن ولی بازیگر نقش مارتا و خدمتکاری که نمودی از خدا بود بینظیر و
... دیدن ادامه ››
درخشان بودن.
«هیچ چیز در این جهان وجود ندارد که بتواند این درد را تسکین دهد. هیچ چیز. نه عشق، نه نفرت، نه امید، نه حتی ناامیدی. ما تنها هستیم، کاملاً تنها. و این تنها بودن، این تنهایی بیپایان، چیزی است که باید با آن زندگی کنیم. ما محکوم به زندگی هستیم، حتی وقتی که زندگی معنایی ندارد.»