دیشب یه حال خوب مهمون دلم شد.
رفتم تئاتر… بدون انتظار خاصی، فقط با یه ذره کنجکاوی و شوق دیدن یه نمایش زنده.
اما چیزی که دیدم، خیلی بیشتر از یه اجرا بود.
یه قصه بود، ساده و صادق، که با بازی خوب، طراحی صحنهی دقیق، و نور و صداهایی که درست سر جاش بودن، به دل نشست.
اون یک ساعت و خوردهای، انگار از شلوغیها و فکرهای روزمره جدا شدم و وارد یه دنیای دیگه شدم؛ دنیایی که توش حرفها مهم بودن، نگاهها حرف میزدن و سکوت هم معنا داشت.
تئاتر دیشب نه فقط سرگرمم کرد، بلکه یه چیزی توی ذهنم روشن کرد… یادم انداخت که چقدر هنر میتونه ساده، اما تاثیرگذار باشه.
دم همهشون گرم، از بازیگرها تا پشت صحنه.
یه شب خوب ساختن… و من هنوز بهش فکر میکنم.
۱۴۰۴/۰۱/۱۸