متن خیلی قوی بود و جزئیاتی داشت که در تماشا ممکنه از دست بره. مترجم برای بعضی از کلمات معادل های فارسی نگذاشته و به نظرم این تصمیم بسیار درست
... دیدن ادامه ››
بوده. کاراکتر اصلی استاد ادبیات انگلیسیه و در ابتدا درگیر کاربرد اصطلاحات پزشکی می شه، مثل اینسیدیوس یا گرند. به یاد حس دوگانه ای افتادم که موقع شنیدن اصطلاحات پزشکی، در صورتی که پیگیر و کنجکاو کلمات باشی سراغت میاد: اینکه بعضی از این نام ها چه قدر ادیبانه و همزمان بدجنسانه انتخاب شدن. بیمار مبتلا به سرطان، سعی می کنه سر از کار پزشک دربیاره و معمولا با تلاش برای فهمیدن اسم ها شروع می کنه. متن خوب شروع می شه، ادامه پیدا می کنه و در نهایت بدون رستگاری به پایان می رسه. کار نویسنده و مترجم برای من آموزنده بود.
بازیگر نقش استاد ادبیات بسیار بسیار خوب بود. کلا بازی ها خوب بودند و هیچ چیز بیرون زده و ناهماهنگی وجود نداشت. ولی این استاد! بدون اداهای اضافی و اکت های نامتناسب ... وقتی درد می کشید واقعا درد می کشید...وقتی می گفت تب و نوتروپنی واقعا استاد ادبیاتی بود که تب و نوتروپنی داره و تازه با مطالعه فهمیده که تب و نوتروپنی چیه... وقتی تحت تاثیر مورفین قهقهه می زد و مونولوگ می گفت ... وقتی سوالی می پرسید و بعد در انتظار برای شنیدن جواب، ابرو ها رو بالا می انداخت و لب ها رو به هم فشار می داد واقعا استاد سخت گیری بود که دلت می خواست براش خودشیرینی کنی.
خانمی بود توی بخش عفونی بیمارستان لقمان که بعد از شیمی درمانی برای کنسر برست، برای عفونتی بستری شده بود. روی تخت نشسته بود و با دقت به حرف های دکتر شکوهی و رزیدنت ها و فلو ها گوش می داد. مرسوم نیست بیمار وسط راند حرف بزنه، اما وقتی فلو گفت:"...bone marrow..." وسط راند پرید و با نگرانی و معصومیت پرسید: "marrow یعنی کجا؟" درگیری ای که بیماران با کلمات و اسم ها پیدا می کنن ... وسط نمایش به یاد این خانم افتادم.