قدیمترها محمدرضا مالکی رو به عنوانِ بازیگر و جدیدترها به عنوانِ صداپیشه میشناختم... دوست داشتم تجربهی تماشای کارگردانیشون رو هم داشته باشم و از این بابت خوشحالم که امشب این فرصت پیش اومد.
اما نمیدونم به خاطرِ صندلیهای خالیِ سالن بود یا چیزی توی اجرا کم بود... با وجودِ اینکه خیلی چیزها در جایِ درستِ خودش بود و متن یا بازیها هم ایرادِ جدی نداشت، ولی مجموعِ اجرا برای من به اندازهی کافی گیرا نبود... توقعِ انرژیِ بیشتری داشتم.
.
.
.
[چرا هر بلایی سرِمون میاد اِلا مرگ؟؟]
از مرگ میترسم.
از مرگِ دیگران بیشتر.
و از زندگیِ نابود شده هم...