در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجموعه تئاتر لبخند درباره نمایش عامدانه عاشقانه قاتلانه: نگاهی جامعه شناختی-روایی ‎به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» اثر مس
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:18:53
نگاهی جامعه شناختی-روایی ‎به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»
اثر مستند، زن ایرانی و رویداد واقعی

حسین علیجانی (جامعه شناس) روزنامه اعتماد

نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» نوشته و کارگردانی ساناز بیان، فراتر از یک اثر هنری، به مثابه یک رخداد گفتمانی پدیدار می شود؛ تلاشی برای شنیده شدن صدای زنانی که قربانی خشونت در دل مناسبات خانوادگی و عاشقانه بوده اند، اما روایت شان اغلب در حاشیه مانده است. ‎این اثر، بر پایه روایت های واقعی سه زن شکل گرفته است. ‎نه در قالب شخصیت های تخیلی، بلکه به مثابه سوژه های عینی و زنده، با جسم هایی که حقیقت را حمل می کنند.‎ از این منظر، می توان نمایش را در پرتو نظریه «رویداد» آلن بدیو تحلیل کرد: جایی که شکافی در نظم تثبیت شده واقعیت ایجاد می شود و انسان ناگزیر است بار دیگر به خود، به دیگری و به نظم اجتماعی بیندیشد. از سوی دیگر، اگر با رویکرد تحلیل روایت به این اثر بنگریم، با تلفیقی از روایت های خرد (micro-narratives) و بازنمایی های کلان گفتمانی ... دیدن ادامه ›› مواجهیم. روایت ها در این نمایش نه تنها بازتاب تجربه زیسته قربانیان اند، بلکه از دل ساز و کارهای سلطه، جنسیت و هنجارهای خانوادگی سر بر آورده اند.

‎ساختار روایت ها، واجد ویژگی هایی است که در تحلیل ساختارگرایانه روایت (نظیر مدل تودوروف یا لابوف) قابل شناسایی اند: هر روایت با وضعیت تعادل آغاز می شود، با گسستی ناگهانی یا تدریجی به بحران می رسد و سپس یا به پایان باز می رسد یا در تعلیق رها می شود.‎اما مهم تر از این ساختار، نحوه گفتن روایت است؛ همان طور که پل ریکور یادآور می شود، روایت نه فقط «چه گفته می شود» بلکه «چگونه گفته می شود» است. در این چارچوب، روایت های این نمایش، نه به صورت بازسازی صرف یک واقعه، بلکه به شکل کنش روایی فعال (narrative agency) بروز می کنند؛ یعنی زنانی که تا پیش از این سوژه روایت دیگران بودند، حالا خود روایتگر می شوند. ‎اینجا روایت، ابزاری برای بازپس گیری صدا و بدن از چنگ خاموشی و سلطه است. ‎در تحلیل جامعه شناختی هنر، احساسات صرفا ابزار اجرایی نیستند، بلکه سازنده تجربه اجتماعی اند. به تعبیر آرلی هوکشفیلد، جامعه شناس احساسات، «کار احساسی» یکی از اشکال بازتولید یا گسست از نظم اجتماعی است. ‎در این نمایش، بازیگران زن، ازجمله نسیم ادبی، گیتی قاسمی و آیه کیان پور، با بهره گیری از تکنیک های کنترل احساسی، موفق شدند روایت هایی صادقانه و تکان دهنده ارایه دهند.

‎اما در میان بازیگران نمایش، آنکه صحنه را به طرز اعجاب برانگیزی از آن خود کرد، رویا میرعلمی بود. ‎او نقشی را بازی نکرد، بلکه زیست. ‎میان عشق، خشم، بی پناهی و سرکوب، صدای او نه فقط از حنجره، بلکه از عمق جان برمی آمد. ‎تسلط حیرت انگیز میرعلمی بر بدن، نگاه، سکوت و لرزش صدا، مخاطب را وا می داشت که حتی نفس کشیدن خود را هم بشنود. او با حذف هرگونه نمایش وارگی و تمرکز بر صداقت حسی، نمونه ای نادر از اجرای تئاتر مستند را ارایه داد؛ جایی که احساسات به جای اغراق، به واسطه «راستی» اثرگذارند. میرعلمی، در حقیقت، جسم زن ایرانی را بازنمایی کرد؛ جسمی حامل رنج و همزمان نماد ایستادگی. ‎در سکوت ها و لرزش های او، تاریخی از خشونت و مقاومت جاری بود.‎ او نه فقط یک بازیگر، بلکه یک «رخداد» بود؛ زن زخم خورده ای که از دل تاریکی، صدا می سازد. ‎ ساناز بیان با بهره گیری از ظرفیت های تئاتر مستند و وفاداری به فرم های روایتگرایی، موفق شده سند، احساس و زیبایی شناسی را به هم پیوند بزند. او مخاطب را تنها تماشاگر نمی خواهد، بلکه دعوتش می کند تا در تجربه رنج، مشارکت کند.«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» تنها یک اجرا نیست. روایتی است از جسم هایی که زخمی اند اما خاموش نیستند و صدایی که نه از حاشیه، بلکه از دل حقیقت برخاسته است.
محمد فروزنده این را خواند
انوشه زاهدی، نسیم زارع، آزیتا سهرابی و پریسا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید