در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مجموعه تئاتر لبخند
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:07:34
 

مرکز اجرا و نمایش

نمایش منظومه‌ی زندانی در دانمارک

۲۲۴۴٫۰
ن و ک: محمد مساوات
مجموعه تئاتر لبخند - سالن سه
پائیز ۱۴۰۴
۲۳:۰۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت

نمایش کُماژ

ک: سعید داخ / ن: اشکان سرمد، مهرداد حسین پور
مجموعه تئاتر لبخند - سالن چهار
۲۳ تا ۳۰ آذر
۲۰:۰۰
۳۵۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۲۰

نمایش دستور پخت قرمه‌سبزی به خَطِ بِرِیل

۲۶۴٫۲
ن و ک: رزیتا میرانی
مجموعه تئاتر لبخند - سالن دو
آبان و آذر ۱۴۰۴
۱۸:۰۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۲۰

نمایش عچق

ک: عبدالرضا شیبانی / ن: موری شیسگال
مجموعه تئاتر لبخند - سالن سه
۲۰ آذر تا ۱۶ دی
۱۸:۳۰
۳۵۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۲۰

نمایش مَردِ مُرده

۵۳۳٫۹ کسب تندیس بهترین متن از دومین دوره جشنواره تئاتر تازه
ن و ک: حسین میرزایی
مجموعه تئاتر لبخند - سالن دو
۲۹ آبان تا ۱۹ آذر
۲۱:۰۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۱۵

نمایش بک تو بلک | دور سوم

۴۰۲۴٫۰
ن و ک: سجاد افشاریان
مجموعه تئاتر لبخند - سالن یک
از شهریور ۱۴۰۴
۱۸:۳۰ و ۲۱:۰۰
۵۰۰,۰۰۰ تا ۳۵۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت

نمایش خرگوش

ک: مجید آهنگران / ن: محمد علی فمی تفرشی
مجموعه تئاتر لبخند - سالن دو
آذر ۱۴۰۴
۲۱:۰۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۲۵

نمایش شکستن امواج

۱۳۸۴٫۰ اینکه تمرکز کنم رو لب آدم ها و تو چشم هاشون نگاه نکنم داره اذیتم میکنه.
ک: مجتبی جدی / ن: ارژنگ طالبی نژاد
مجموعه تئاتر لبخند - سالن سه
۱۹ آبان تا ۲۱ آذر
۲۰:۴۵
۳۵۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت

نمایش قنبرعلی

۳۸۴٫۳ بر اساس رمان قنبرعلی از کنت دو گوبینو
ن و ک: آرمان قنبری
مجموعه تئاتر لبخند - سالن دو
۱۸ آبان تا ۲۱ آذر
۱۹:۳۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت

نمایش شاواسانا

ن و ک: شهاب رحمانی
مجموعه تئاتر لبخند - سالن چهار
۱۸ آذر تا ۰۵ دی
۱۷:۳۰
۳۰۰,۰۰۰ تومان
خرید بلیت
٪۲۰
برگه‌های گذشته
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
من و دوستم اجرای «در انتظار گودو» رو برای روز چهارشنبه‌، ساعت ۱۸:۳۰ رزرو کردیم. ماشین‌مون توی راه پنچر شد و برای اینکه برسیم با اسنپ بایک خودمون رو هرجور که شد رسوندیم. دوستم زودتر رسید و تونست وارد بشه ولی من ساعت ۱۸:۳۹ رسیدم. با هزار خواهش و التماس براشون توضیح دادم شرایط رو ولی خانم مسئول پذیرش برخورد جالبی نداشتن و گوششون بدهکار نبود. من تنها نفر نبودم و حدوداً ۶-۷ نفر شرایط مشابهی داشتیم و همه با ناراحتی و اجبار بلیت جایگزین رو قبول کردیم (برای شنبه ساعت ۱۹).
جدا از ضرر مالی‌ای که بهمون وارد شد تجربه‌ی بسیار بدی داشتیم و دوستم هیچ لذتی از اجرا نتونست ببره. خود من هم هیچ‌جوره این سخت‌گیری بی‌معنی برام قابل‌درک نبود...
امروز شنبه بود و من ساعت ۱۸:۴۰ خودم رو رسوندم اونجا. درحالی که همه‌ی تماشاچیا توی راهرو و جای تنگ به سر می‌بردن، ساعت ۱۹:۳۰ درهای سالن باز شد. وقتی هم که رفتیم من و چند نفر دیگه با بلیت «خارج از ظرفیت»، رو به عنوان نفرات آخر نگه‌مون داشته بودن تا جاها پر بشه و بعد ما بتونیم بریم. سوال من اینه که چرا اینجا خبری از «نظم و تایم‌بندی دقیق» نبود؟ چرا هیچ احترامی برای مخاطب‌شون قائل نیستن این مجموعه؟
برنامه‌م این بود که با مدیریت‌شون صحبت کنم تا لازم نباشه نظرات منفی‌م رو بذارم اما این تاخیرشون باعث شد عجله داشته باشم و نتونم و منم اینارو گذاشتم که بقیه آگاه بشن.
تا زمانی که این رویه تغییر نکنه من، آشنایان و دوستانم به هیچ‌وجه در این مجموعه اجرایی تماشا نخواهیم کرد.
سلام و عرض ادب
واقعا متاسفم برای تجربه سختی که داشتید. میدونم چقدر در این شرایط هوا و ترافیک و... رفت و آمد مشکل هست و این که شما دو بار این مسیر را آمدید و نتونستین در شرایط مطلوبی به تماشا بنشینید. من به نوبه خودم از شما و سایر عزیزانی که برای امروز برای اجرا تشریف آورده بودند معذرت میخوام ولی باور کنید شرایط پیش آمده کاملا از دست همگی خارج بود و یک نقص فنی کاملا غیر قابل پیش بینی بود و صد البته این مساله چیزی از تاخیر طولانی مدتی که تجربه کردین کم نمی کنه.
امیدوارم عذرخواهی ما را پذیرا باشید و اگر تمایل داشتید برای اجرای دیگری در مجموعه، مهمان ... دیدن ادامه ›› ما باشید.
اعتبار و ارزش اصلی مجموعه لبخند و سایر مجموعه های مشابه علاوه بر هنرمندان محترم و اجراهای شایسته، تماشاگران عزیز و فهیمی چون شماست و رضایت شما و سایر عزیزان از الویت های اصلی مجموعه ست.
ممنونم که اینجا برای ما نوشتید. اگه تمایل داشتید لطفا در تلگرام با من در تماس باشید
امیدوارم در اجراهای دیگر مجموعه، کمی از تجربه بد این دو روز را بتوانیم جبران کنیم @anoushehzj

منتظر تماستان هستم🤍🌷
۲ روز پیش، یکشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره نمایش درانتظار گودو و کامنت‌هایی که پاک میشود...


من بارها در انتظار گودو دیدم و به همین دلیل چند ساله که این نمایش داره اجرا میره به دیدنش نَشستم
ولی دیدنه اینکه چند ساله داره اجرا و موفق بوده تو فروش مجبورم کرد به دیدنش بنشینم
چون گفتم اگه بد بود که این همه اجرا نمیرفت
که ای کاش نمی‌نشستم

نمایش از لحاظ کارگردانی به شدت ضعیف بود بزرگترین ضعفشم عدم خلاقه بودن تو هیچ چیزی بود، استفاده از دم دستی‌ترین میزانسن‌ها برای نشان ... دیدن ادامه ›› دادن ملال و خستگی مثل تو تاریکی نگه داشتن مخاطب به‌مدت طولانی و تکرار یک شعر ، ژست‌های تکراری، نمیتونه فضای ابزورد نمایشنامه ی بکت رو برسونه

از لحاظ بازیگری ؛ بازی جناب رحیمی که من قبل این اجرا حساب ویژه ای روشون میکردم ۹۰٪ همانند ژان در هیدن بود و هرچه قدر نمایش جلوتر میرفت ژان و ژان تر می شد و کاش به قدرت ژان بود این بازیشون
از کروگرافی و ژست ها گرفته و دیکشنی نه چندان جذاب و خورده شدن خیلی از دیالوگ‌ها داشت یک نصفه ژان به ما نشون میداد.
مدام و توامان دیالوگ گفتن بازیگران سبب میشد از یک جایی به بعد دیالوگ‌ها منعقد نشود و تماشاگر ناخودآگاه نشنوه . کاراکتر پوتزو بازی بسیااار اگزجره‌ای داشت، که به جای اینکه مخاطب رو جذب کنه
حس دافعه ایجاد میکرد.
عدم طراحی کروگرافی درست و خلاقیت در خلق آن که مشخصا میشه گفت از جانب کارگردان توی ذوق میزد مخصوصا در ساخت ژست درست برای لاکی
هرچند بهترین بازیگر این اجرا لاکی بود
و آزاردهنده‌ترین با اختلاف پوتزو
ولی هیچی آزاردهنده‌تر از قسمت های شعارزده‌ی این اجرا نبود
و در آخر باید بگم با یک سری جملات شعارزده و ادایی نمیشه کار خوب ساخت .

این اجرا با آدم کاری میکنه که آدم نه تنها گودو نبینه دیگه
متنشم نخونه
کامنت شما در برگه در انتظار گودو هست و پاک نشده
۵ روز پیش، پنجشنبه
انوشه زاهدی
کامنت شما در برگه در انتظار گودو هست و پاک نشده
خانم زاهدی مثل‌اینکه پاک شده کامنت ایشون، چون من هر چی جستجو کردم ندیدمش. البته این پاک شدن کامنت ارتباطی به شما یا مجموعهٔ تئاتر لبخند یا گروه اجرایی نداره. مسئولیت تام و تمامش با تیوال هست.
۴ روز پیش، جمعه
امیرمسعود فدائی
خانم زاهدی مثل‌اینکه پاک شده کامنت ایشون، چون من هر چی جستجو کردم ندیدمش. البته این پاک شدن کامنت ارتباطی به شما یا مجموعهٔ تئاتر لبخند یا گروه اجرایی نداره. مسئولیت تام و تمامش با تیوال هست.
من پیامی را دیدم که در صفحه در انتظار گودو نوشتند چرا پیام ها پاک میشه. چند نفر هم از جمله خودتون خواندن را زدید. فکر کردم منظورشون این پیام هست. پس من اشتباه کردم.ممنونم جناب فدایی از توضیحاتتون🤍🌷
۴ روز پیش، جمعه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
متاسفانه تماشاخانه لبخند نمایش های خوبی را انتخاب نمیکند و تاحالا هیچ نمایش قابل قبولی در این مجموعه ندیدم .
غیر از چند مورد در کل این چند ماه . پیشنهاد میکنم در بازبینی ها تغییراتی بدهند و پس از اجرای اولیه به نمایش ها جدول اجرا بدهند. مانند چند سالن خوب دیگر مانند هما و کاخ هنر که همیشه کار های خوبی به نمایش میگذارند .
با تشکر
احتمالا نمایش های خوب اشو ندید🥴
باز شهرزاد رو میگفتین میشد قبول کرد
هرچند برای اونم کلمه هیچ خیلی سنگینه🫤
شما رو دعوت میکنم ب کارهای آقای مساوات ب عنوان نمونه✌️
۵ روز پیش، پنجشنبه
سلام و عرض ادب
برای انتخاب نمایش ها ما یک خط مشی مشخص داریم و نمایشنامه هاعلاوه بر تیم لبخند توسط جمعی از عزیزان صاحب نظر خوانده می شود. اساس انتخاب اولیه، خط مشی مجموعه هست. در کل تلاشمون بر این اساس هست که علاوه بر اجرای گروه های حرفه ای و با تجربه تر به سایر اجراهای متفاوت و گروه های جوان تر هم فرصت اجرا بدهیم و صد البته تمام اجراهای مجموعه از نظر ما نمره قابل قبولی در حد خودشون دارند. متاسفم که مورد پسند و سلیقه شما نبوده. امیدوارم در سالن های نمایشی دیگر کارهای متفاوت از ما که مورد سلیقه تون هست اجرا بره و اوقات بهتری را سپری کنید.🌷🙏
۵ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سلام و عرض ادب خدمت شما .
خواستم مطلبی رو در مورد سالن لبخند به شما عرض بکنم . چون سالن لبخند جزو سالن های تازه تاسیس می باشد صلاح دونستم‌ نظرم و از این سالن بگم . بنده هیچ راه ارتباطی از قبیل ایمیل یا تماس که هیچ وقت پاسخگو نبودین ، با سالن پیدا نکردم تا درخواستم رو در میان بگذارم .
بنده به عنوان کارگردان و صاحب اثر بارها به سالن لبخند حضوری مراجعه کردم اما متاستفانه با برخورد به شدت غیر حرفه ای کارکنان لبخند قرار گرفتم . از جمله خانمی که در گیشه بلیت نشستن تا بقیه پرسنل ها .
بارها برای درخواست گرفتن سالن مراجعه کردم دقیقه های طولانی سرپا ایستادم تا شخصی بیاد و بنده رو راهنمایی کنه اما دریغ از یک ادم و با اینکه میدیم و سوالم رو مطرح می کردم با قیافه های حق به جانب و مغرورانه ادمها روبه رو میشدم و پشیمان بر میگشتم . اگر شما به عنوان یک تماشاخانه ای تازه مطرح شده دارید فعالیت می کنید یه مدیری یه مسئولی یه اتاق یه بخشی یه راهنمایی یه پاسخگویی باید اونجا باشه که مراجعه کنندگان بتونن کارشون و به انجام برسونن ، نه اینکه در لابی محیط و جلو درب ورود منتظر شخصی باشم که هیچ وقت نیومد .
بنده به عنوان نویسنده و کارگردان و فعال هنری که سالهای زیادیست در این فضا کار می کنم . قرار بود اثرم رو به سالن لبخند ارائه بدم اما شدیدا پشیمون‌ شدم و به شدت ناراحت این قضیه که اینقدر برخورد پرسنل ها زننده می باشد . وقتی اشناهای خودشون و می بینن با آغوش باز به استقبالش میرن . فضای یک محیط فرهنگی داشتن انسانهای خوش رو مودب متواضع است ولی متاستفانه ...
سلام و عرض ادب،
از اینکه تجربه خوبی از مجموعه نداشتین متاسفم. تلفن های مجموعه و همچنین تلگرام و واتساپ مجموعه برای تماس راحت تر در دسترس هست و بعد از ارسال اثر مورد نظر به واتساپ مجموعه ظرف دو تا سه هفته متن شما خوانده می شود و اگر در بازه زمانی مورد نظرتون بتوانیم باکس را در اختیارتون قرار بدهیم با شما تماس می گیریم و برای صحبت و جلسه از شما دعوت میشود که حضوری صحبت بکنیم تا تجربه ناخوشایندی مثل منتظر بودن را پشت سر نذارید. اگر شما به دفتر راهنمایی نشدید مسلما در اون تایم با گروه دیگه ای جلسه هماهنگ شده و یا همکاران عزیز در دسترس نبودند و متاسفانه نتوانستیم پذیرای شما باشیم. از ساعت ۴ مسوول هماهنگی و روابط عمومی مجموعه هم در گیشه مجموعه حضور دارند و همچنین مدیر روابط عمومی و مدیر فرهنگی در دفتر هستند.
پی نوشت اول: ارزش فرهنگی یک مجموعه مانند لبخند علاوه بر تماشاگران فهیم و عزیزش به افراد هنرمندی مثل شما هم هست و تمام تلاشمان را ... دیدن ادامه ›› می کنیم تا آثار شما و سایر هنرمندان محترم در مجموعه به اجرا ببریم اگر باز هم قصوری بود و یا موردی برای صحبت بیشتر در تلگرام و یا حضوری در خدمتتونم.
@anoushehzj
پی نوشت دوم : مسلما شما و تمام عزیزان دیگر وقتی دوستانشان را از نزدیک ببیند برای سلام و احوال پرسی پیش قدم می شود و فکر نکنم این مورد ربطی به برخورد نامحترمانه یا محترمانه همکاران مجموعه داشته باشد.
پی نوشت سوم: خوشحال می شم زمانی را هماهنگ کنیم و حضوری در خدمتتون باشم. امیدوارم در دفعات بعدی شما را که در مجموعه می بینیم به عنوان یک دوست هنرمند برای سلام و احوالپرسی پیش قدم بشویم.
منتظر شما هستیم.
پی نوشت چهارم: سپاسگزارم که موارد فوق را گوشزد کردید.
فراز وزیرزاده (vazirzadeh1990)
انوشه زاهدی
سلام و عرض ادب ممنون از اینکه برای ما نوشتید. در مورد پر بودن سالن ها دوستان عزیز لطف دارن و درخواست ها زیاد هست و ما مسلما محدودیت داریم و الان هم برای سال بعدی متن ها را دریافت می کنیم. من ...
ممنون از پاسخ محبت آمیز تون . امید وارم نمایش های خوبی در مجموعه لبخند ببینیم و با افتخار برای اجرای کار های خودم با شما در تماس خواهم بود.
۵ روز پیش، پنجشنبه
فراز وزیرزاده
ممنون از پاسخ محبت آمیز تون . امید وارم نمایش های خوبی در مجموعه لبخند ببینیم و با افتخار برای اجرای کار های خودم با شما در تماس خواهم بود.
بزرگوارین ممنون از شما و نظر و پیشنهادتون🌸
۵ روز پیش، پنجشنبه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
(: happy birth day smile
ممنون از همراهیتون تو این یک سال. عزیزین🩷
انوشه زاهدی
ممنون از همراهیتون تو این یک سال. عزیزین🩷
بزرگوارین ممنون از محبت شما و پرسنل دوست داشتنی مجموعه لبخند🙏🏻♥️
سحر بهروزیان
بزرگوارین ممنون از محبت شما و پرسنل دوست داشتنی مجموعه لبخند🙏🏻♥️
بزرگوارین. سپاسگزارم🤍
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

#مجموعه_تئاتر_لبخند برگزار میکند
‎کارگاه بازیگری سینما-تئاتر

‎با #وحید_جلیلوند

۱۵ جلسه ۴ ساعته
از ۱۰ آبان

‎برای اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل فرمایید:
۰۹۲۱۳۳۸۳۷۰۷
۰۲۱۹۱۳۰۰۵۳۳
حسین چیانی (هالین) و رضا سلیمانی این را خواندند
ترانه رضایی، انوشه زاهدی و هاله این را دوست دارند
شیرین شادی (shirinshadi)
اصلا کسی پاسخگو‌نیست
خط ثابت جواب نمیدن
موبایل هم آنتن نداره
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت محمدحسن خدایی درباره نمایش «بازی‌های شبانه» به نویسندگی و کارگردانی آریان رضایی

قصه‌های شبانه شهرزاد

تلاش آریان رضایی در نمایش «بازی‌های شبانه» معطوف به معاصر کردن زندگی شهرزادِ قصه‌گوی «هزار و یک‌شب» است. سه زن در یک مکان محافظت‌شده، گردهم آمده و مدام در باب اکنون خویش گفتگو می‌کنند. اما این اکنون به واسطه گذشته‌ای که هیچ‌گاه سپری‌نشده، به حالت تعلیق درآمده و زندگی روزمره را برای آنان ناممکن کرده است. سیاست اجرایی آریان رضایی مبتنی است بر مخدوش کردن فضای عینی و ذهنی شخصیت‌ها از طریق روایتی پیچ‌درپیچ و پر از ابهام. به دیگر سخن این سه زن بر روی صحنه هیچ‌گاه وضعیت با ثباتی ندارند و حضورشان ترکیبی است از هویت‌های متفاوت و گاه متضاد. سیالیتی که با ارجاع به مکبث شکسپیر، آنتیگونه سوفکل و حال و هوای این روزهای زنان ایرانی متعین می‌شود، نوعی از سرگشتگی و سردرگمی زنان معاصر ایرانی را بازتاب می‌دهد. توگویی این زنان، از پس فاجعه،‌ توانایی فهم زندگی خویش را از دست داده و لاجرم هویت اجتماعی مشخصی ندارند. اما نکته امیدبخش این است که آنان در این فضای هزارتو شکل، تصمیم گرفته‌اند همچون شهرزاد هزار و یک‌شب، برای زنده‌ماندن و تاب‌آوری رنج‌های فراموش‌نشده، قصه بگویند و در این تقلای دشوار، حتی شده به قیمت شکست، کنش‌ورزی خویش را ادامه دهند. این ... دیدن ادامه ›› زنان به میانجی یادآوری گذشته و تلاش برای روایتمندی‌اش در مسیر یکدیگر قرار گرفته‌اند مدام در حال تایید یا نفی دیگری‌اند. آن هم در فضایی دربسته که بی‌شباهت به زندان یا آسایشگاه روانی نیست. بنابراین شکست یا پیروزی اهمیت چندانی نداشته و این عاملیت زنانه است که در صورت امکان می‌بایست پی گرفته شود.
    آریان رضایی بعد از مدت‌ها دوری از صحنه اجرایی، در نمایش «بازی‌های شبانه» به عنوان نویسنده و کارگردان مسیر دشواری را انتخاب کرده است. جهانی که آفریده، راهی برای رهایی در چشم‌انداز پیشِ رو نمی‌یابد و حتی می‌شود گفت در نهایت عاملیت زنانه را ناممکن می‌نماید. این درخودماندگی همچون استعاره‌ای از کلیت وضعیت این روزهای ما و صد البته ماحصل برآیند نیروهای حاضر در صحنه است. نکته اینجاست که «شهریار» یا همان مرد پرقدرتی که هرشب به قصه زنان گوش می‌دهد و بعد از عشق‌ورزی شبانه، آنان را به قتل می‌رساند اینجا به صدایی فروکاسته شده که با زبانی آرکائیک و شاعرانه زنان را خطاب می‌کند و از آنان ادامه قصه‌گویی را طلب می‌کند. غیاب بدن مردانه شهریار به همراه حضور همیشگی هر سه زن، تا حدودی سویه نمادین پیدا کرده و دچار سمبلیسم بدون مازاد شده است. در مقابل این حضور غایب، زنان نمایش تلاش دارند گذشته را احضار و روایتی از آن ارائه کنند تا امکان زنده‌ماندن و تغییر سرنوشت همچنان وجود داشته باشد. یکی از نکات برجسته اثری چون هزار و یک‌شب، قصه‌های شنیدنی است. اما شوربختانه نمایش «بازی‌های شبانه» با آن‌که به این اثر کلاسیک متوسل شده است قصه‌ای را به سرانجام نمی‌رساند و بیش از اندازه دچار وقفه و گسست می‌شود. از خلال روایت هر سه زن، می‌توان گذشته‌ای را متصور شد که تکه‌پاره است و نامنسجم. در این کلیت مخدوش که هیچ کدام از روایت‌ها بر دیگر روایت‌ها تفوق نمی‌یابد می‌توان سرگذشت زنی را پی گرفت که مادرش به علت مدیریت یک گلخانه به قتل رسیده است. سپس این زن رهسپار فرانسه شده و بعد از مدتی به موطن خویش بازگشته و اکنون گرفتار نفرین شهریار شده است. نقش این زن را شبنم مقدمی بازی می‌کند و پیچیدگی شخصیتی او را با مهارت به مخاطبان انتقال می‌دهد. همچنان‌که مونا فرجاد در نقش دنیازاد، گاهی به عنوان یک پرستار ایرانی در بیمارستانی در پاریس، مشغول مراقبت از زن اول است. علاوه بر این دو نفر، مرضیه بدرقه را داریم که با هیبتی منحصر به فرد، در نقش مادر و...ظاهر شده و بر رازآمیزی اجرا می‌افزاید.

طراحی صحنه را سینا ییلاق‌بیگی به انجام رسانده که در خدمت فضامندی روایت است. چند سازه هندسی که در کنار هم، خصلت هزارتویی مکان را رویت‌پذیر می‌کنند. در میانه صحنه یک تخت بیمارستان قرار دارد که زن اول بر روی آن دراز کشیده و کابوس یا رویا می‌بیند. سالن چهار مجموعه تئاتر لبخند، برای این اجرا، سه سویه تدارک دیده شده و در سه طرف سالن، پرده نمایشی قرار دارد که تصاویر دوربین مداربسته و گاهی ذهنیت پرابهام شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد. تمهیدی که در بعضی صحنه‌ها در خدمت اجرا است و گاهی تزئینی به نظر می‌آید. استفاده از موسیقی و نورپردازی، در این اجرا، کیفیت مناسبی دارد و در خدمت سیاست اجرایی کارگردان.
بادداشت دکتر حسین خطیبی، روانکاو، بر نمایش «بازی‌های شبانه» به نویسندگی و کارگردانی آریان رضایی

«بازی‌های شبانه» تماشای رؤیا بر صحنه است؛ گفت‌وگویی میان خیال و واقعیت، میان زن و مرد، میان قصه و فراموشی. صحنه‌اش زنده است، پُر از حرکت و معنا؛ هر جا که بازیگر می‌ایستد، فضا دگرگون می‌شود و نگاهِ تماشاگر به سفری درونی دعوت می‌گردد. نور، صدا، و جایگاه بدن‌ها با چنان دقتی کنار هم نشسته‌اند که صحنه، خود بدل به روانی جمعی می‌شود که همه را دربر می‌گیرد.

استفاده از دوربین‌های مدار بسته ایده‌ای خلاقانه است؛ مرز میان ناظر و دیده‌شونده را می‌شکند و تماشاگر را ناگهان در متن روایت می‌نشاند. گویی در این جهان، هیچ‌کس فقط تماشا نمی‌کند، بلکه هر نگاه نیز بخشی از ماجراست. صحنه و تماشاگر در هم تنیده‌اند؛ همچون ذهن و ناخودآگاه، که پیوسته یکدیگر را بازتاب می‌دهند.

در این نمایش، زن و مرد در تقابل جنسیتی تعریف نمی‌شوند؛ بلکه در نسبتِ قدرت و اراده‌اند. یکی می‌کوشد سلطه‌ی خود را تحمیل کند، دیگری برای ... دیدن ادامه ›› بقا، روایت می‌کند و می‌گوید و قصه می‌سازد. این چرخش مداوم میان سادیسم و مازوخیسم، میان آزار و اطاعت، میان فرمان و سکوت، تماشاگر را به دلِ روان انسان می‌برد؛ جایی که لذت و رنج از یک ریشه می‌رویند.

آریان رضایی با هوشمندی، از دلِ اسطوره‌ی شهرزاد، زنی معاصر می‌سازد که در جهان مهاجرت و فراموشی سرگردان است. او قصه می‌گوید تا خود را زنده نگه دارد، تا در میان نظم خشنِ جهان جدید، بخشی از خویشتن را حفظ کند. وهم و واقعیت در ذهن او به هم می‌پیوندند و تماشاگر در مرز رؤیا و واقعیت، میان عقل و جنون، سرگردان می‌شود.

نماد بیمارستان روانی در اثر، تصویری ژرف و چندلایه است؛ مکانی که اراده‌ی قدرت، در پوشش درمان، بر فرد تحمیل می‌شود. مکانی که می‌خواهد روانِ انسان را به حالت طبیعی هدایت کند،البته در این نمایش بطور نمادین  اشاره میشود که شایدبی‌آنکه بداند شاید همین ناهنجاری، نشانه‌ی زنده‌بودن اوست.

«بازی‌های شبانه» روایتی است از زیستن در مرزها — مرزِ قدرت و عشق، مرزِ واقعیت و خیال، مرزِ بیداری و خواب. و درست در همین میان‌مرزی است که تئاتر، به زبان ناخودآگاه نزدیک می‌شود؛ زبانی که در آن، هر حرکت، هر سکوت، و هر نگاه، معنایی پنهان در خود دارد.

در پایان لازم است به نقش آفرینی بسیار جذاب و حرفه ای خانمها شبنم مقدمی،مونا فرجاد و مرضیه بدرقه که در انتقال مفاهیم و احساسات و تعامل با مخاطب بسیار عالی عمل کردند اشاره شود.
دلیل گذاشتن این متن از یک روانکاو برای حمایت از اشتباهات این نمایش از طرف مجموعه محترم و بزرگ لبخند بسیار تعجب برانگیز است؟!!
معمولا خود کارگردان و یا تهیه کننده و گروه نمایش از خودشان در برابر نقدها دفاع می کنند.
.
متاسفانه یکی از معضلات جدیدی که گریبان تئاتر امروز را گرفته رشد قارچ گونه دکترهای روانکاو و روانشناسی است که قسمتی از وقت شخصی خود را صرف دیدن نمایش می کنند که هیچ اشکالی هم ندارد، ولی فاجعه زمانی رخ می دهد که برای اثبات و جلب توجه در بین اهالی فرهنگ بالاخص اهالی تئاتر تصمیم به اظهار نظر و بازی با کلمات و اصطلاحات روانکاوی می گیرند.
.
بعضی از این روانکاوها هم وقتی برای دیدن و نظر دادن از طرف چند بازیگر ... دیدن ادامه ›› سینما و قدیمی دعوت می شوند در رودربایستی قرار گرفته و قدرت اظهار نظر واقعی ندارند برای همین تصمیم به نوشتن متنی پیچشی و پر از کلمات ریز و درشت می گیرند تا از اعتبارشان کاسته نشود.
.
این نمایش از دیدگاه صفحه نقد نمایش دچار ضعف های بسیار زیادی است و پیشنهاد می شود که به جای پنهان شدن در پشت کلمات دوستان روانکاو از منتقدین با سواد در این زمینه مشورت گرفته شود، برای بهبود و پیشرفت اثر.
.
متاسفانه نقد صفحه نقد نمایش از روی صفحه اصلی تیوال در کمال تعجب پاک شده است! ولی در خود صفحه نقد نمایش هنوز وجود دارد (برای مطالعه روی کلمه نقد نمایش بزنید و وارد صفحه بشوید).
.
هدف صفحه نقد نمایش تخریب نیست، فقط و فقط اصلاح تفکر ما از همه برتریم است.
موفق و پیروز باشید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش هیدن
هتلی ها
کاش سالن شماره ۱ لبخند اجرا بره
و البته خنکای ختم خاطره با بازی بینظیر بانو معتمد آریا و حمید رضا آذرنگ هر ۳ نمایش شاهکارند
امیر مسعود این را خواند
انوشه زاهدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گذشته‌ای که فراموش نمی‌شود... | عکس ماجرای ۳ مرحله‌ای نمایش «رقص سرخ‌پوستی»؛گذشته‌ای که فراموش نمی‌شود...
به گزارش خبرنگار مهر، حسام جواهری کارگردان نمایش «رقص سرخ‌پوستی» درباره‌ روند تولید و اجرای این اثر گفت: «رقص سرخ‌پوستی» پیش‌تر در رپرتوار داخلی نوید محمدزاده اجرا شده بود که سه جایزه در بخش بازیگری و کارگردانی کسب کرد. این نمایش روایتگر سیاهی و تاریکی انسان‌ها است که در روند زندگی خود متوجه می‌شوند که در دل این نا امیدی باز هم شانسی برای ایجاد ارتباط و رهایی از آن وجود دارد. وی با اشاره به اینکه نمایشنامه «رقص سرخ‌پوستی» دارای سه مرحله است، توضیح داد: مرحله اول این اثر آشنایی روبرتا و دنی با هم در یک کافه است، ...
دیدن ادامه ››

به گزارش خبرنگار مهر، حسام جواهری کارگردان نمایش «رقص سرخ‌پوستی» درباره‌ روند تولید و اجرای این اثر گفت: «رقص سرخ‌پوستی» پیش‌تر در رپرتوار داخلی نوید محمدزاده اجرا شده بود که سه جایزه در بخش بازیگری و کارگردانی کسب کرد. این نمایش روایتگر سیاهی و تاریکی انسان‌ها است که در روند زندگی خود متوجه می‌شوند که در دل این نا امیدی باز هم شانسی برای ایجاد ارتباط و رهایی از آن وجود دارد.

وی با اشاره به اینکه نمایشنامه «رقص سرخ‌پوستی» دارای سه مرحله است، توضیح داد: مرحله اول این اثر آشنایی روبرتا و دنی با هم در یک کافه است، مرحله دوم روبرتا به دنی کمک می‌کند تا احساسات خود را بیان کند و در مرحله سوم روبرتا در مشکلات خود که در قدیم ریشه دارد غرق شده و باور ندارد که پیوندی ایجاد شود تا بتواند گذشته خود را فراموش کند. دنی می‌خواهد ادامه دهد اما مشکلاتش اجازه این را نمی‌دهد.

جواهری که ایفاگر شخصیت دنی نیز است، یادآور شد: دنی یک کاراکتر زخم خورده و گوشه‌گیر است که نمی‌تواند احساسات خود را بیان کند و رفتار خود را با خشونت پیش می‌برد اما از طرفی احساس نیاز به یک ارتباط دارد تا بتواند از این انزوا خارج شود.

وی درباره شیوه‌ اجرای این نمایش، گفت: دکور در این نمایش وجود ندارد چون می‌خواستیم تماشاگر با ما همراه شود ‌و خود تخیل کند و در ذهنیت ۲ شخصیت، خود را ببیند.

به گفته شریان زارع بازیگر نقش «روبرتا» نیز این کاراکتر یک دختر غمگین با گذشته‌ای ترسناک است که در کافه‌ای با دنی آشنا می‌شود و این سرآغاز یک رابطه است، او این پسر را بر خلاف ظاهر خشنش، مهربان و منعطف می‌بیند و می‌خواهد با وی وارد ارتباطی عمیق‌تری شود اما داستان زندگیش مدام جلوی چشمانش است و او را رها نمی‌کند. 

نمایش ۵۰ دقیقه‌ای «رقص سرخ‌پوستی» به نویسندگی جان ‌پاتریک ‌شنلی و ترجمه و کارگردانی حسام ‌جواهری، تهیه کنندگی رامبد ‌جوان و با بازی شریان ‌زارع و حسام ‌جواهری در سالن شماره ۲ مجموعه تئاتر لبخند، ساعت ۱۸ روی صحنه می‌رود.

عکس از رضا جاویدی است. علاقه‌مندان میتوانند جهت تهیه بلیت به سایت تیوال مراجعه کنند

انوشه زاهدی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت نادر برهانی مرند برای نمایش «عامدانه عاشقانه قاتلانه»

زنانه، حکیمانه، شجاعانه

تئاتر ما اغلب از "روح زنانه" تهی است. منظورم نه فقدان نویسنده‌‌ی زن یا موضوعات زنانه، بلکه غیبت فضایی است که از نگاه فلسفی و زیبایی‌شناسانه‌ی زنانه برآمده باشد؛ نگاهی که در آن کیفیت تجربه‌ی جهان، بر کمیت رویدادها اولویت دارد، و جزئیات حسی و روابط انسانی، به اندازه‌ی نقاط اوج داستان اهمیت پیدا می‌کنند. ساناز بیان در نمایش"عامدانه، عاشقانه، قاتلانه" — که این روزها در سالن شماره‌ یک مجموعه‌ی تئاتر لبخند روی صحنه است — دقیقاً همین فقدان را جبران می‌کند. این اثر پس از یک دهه بازگشته و همچنان می‌تواند تکان‌دهنده و تازه باشد، حتی برای تماشاگرانی که نسخه‌ی پیشین آن را ... دیدن ادامه ›› دیده‌اند.

تمام اپیزودها ریشه در پرونده‌های واقعی دارند. ولی این اثر صرفاً بازخوانیِ عینی وقایع نیست، بلکه روایتی است که از مسیر انتخاب، جرح و تعدیل، و چیدمان هنری عبور کرده است. خانم بیان با مهارت مرز باریک بین سند تاریخی و بازآفرینی نمایشی را طی می‌کند؛ مرزی که عبور از آن بدون افتادن در دام اغراق یا تحریف، نیازمند هوشمندی مضاعف است. او توانسته به این روایت‌های مستند، روحی دیگر بدهد، روحی که مخاطب را نه فقط به دانستن، بلکه به درک کردن عمیق سوق می‌دهد.

سه اپیزود نخست، به سه زن محکوم به اعدام اختصاص دارند؛ زنانی که هر کدام به‌نوعی در چرخه‌ی خشونت، تبعیض، و فقدان حمایت اجتماعی گرفتار شده‌اند. روایت این زنان، صرفاً شرح جرم و مجازات نیست؛ بلکه واکاوی لایه‌های اجتماعی و عاطفی است که آنان را به این نقطه رسانده است. اینجا "فضای زنانه" در شکل کامل خود حضور دارد: توجه به ظرایف، مکث‌ها، لحظات به‌ظاهر کوچک اما سرنوشت‌ساز، و حساسیت به بافت روابط انسانی و تحلیلی موشکافانه که در عین حال بی‌طرفی نویسنده‌ را تا بزنگاه لازم داستان لو ندهد.

آنچه این نسخه را از اجرای ده سال پیش متمایز می‌کند، حضور فعال و سرنوشت‌ساز خبرنگاری است که در سه اپیزود اول، نقش راوی را بر عهده دارد. ما قصه‌ها را از زبان او می‌شنویم، اما در لابه‌لای روایت‌ها و در نقطه‌ی پایانی درمی‌یابیم که راوی نیز قصه‌ی خودش را دارد. قصه‌ای تلخ و تکان‌دهنده که در نهایت به اپیزود چهارم بدل می‌شود. طرفه اینکه ساناز بیان در روایت این خبرنگار، گوشه‌چشمی رندانه و محسوس هم به پرونده‌ی واقعی خبرنگاری دارد که اخیراً به دست همسرش به قتل رسید و مدتی پیش بازتابی گسترده در جامعه یافت. این اشاره، هم به روایت پیچیدگی و جذابیت بیشتری داده، هم قصه‌ای تازه به سه قصه‌ی قبلی افزوده و هم فضای اثر را به‌روز کرده است.

نتیجه این است که نمایش نه تکرار عین نسخه‌ی پیشین، که بازآفرینی‌ای زنده و مرتبط با اکنون جامعه است.
این چینش‌ باعث می‌شود «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» صرفاً یک اثر اپیزودیک با ساختار متعارف نباشد. اپیزود چهارم با ورود به روایت شخصی راوی، ساختار را از مدل کلاسیک به مدلی مدرن‌تر و چند لایه سوق می‌دهد؛ مدلی که هم جذاب تر است، هم از نظر دراماتورژی دشوارتر. این «بازگشت روایی » نه تنها پایان‌بندی را غافلگیرکننده می‌کند، بلکه نگاه تماشاگر به سه اپیزود پیشین را هم دگرگون می‌سازد، آنجا که در می‌یابیم تمام داستان از زبان یک خبرنگار مرده روایت می‌شود.

نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» با تلفیق روایت مستند، فضای زنانه، و نوآوری ساختاری، نمونه‌ای کم‌نظیر در تئاتر معاصر ایران است. این اثر نشان می‌دهد که بازتولید یک اثر پس از یک دهه، اگر با بازاندیشی و به روز کردن محتوا و فرم همراه باشد، می‌تواند به خلق اثری تازه و الهام‌بخش بیانجامد. شاید تئاتر امروز ما بیش از هر زمان دیگر به همین "حس"ی نیاز دارد که تماشاگر «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» با خود به بیرون از سالن نمایش می‌برد؛ حسی که از دل ظرافت‌ها و حساسیت‌های نگاه زنانه بر می‌آید و حتی روایت مرگ و جنایت را به تجربه‌ای عمیق، ظریف، انسانی و ماندگار بدل می‌سازد.

نگاهی به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»؛
آینه‌ای‌ رو به ساختارهای اجتماعی

نسرین ریاحی‌پور - روزنامه شرق

در نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نویسندگی و کارگردانی ساناز بیان، با چهار زن روبه‌رو هستیم؛ سه زن که در شرایطی متفاوت مرتکب قتل شده‌اند و زنی دیگر که خود قربانی‌ است. مساله‌ اصلی قتل است، اما آنچه نمایش برجسته می‌کند، نگاهی انسانی و تیزبینانه به ساختارهای خشونت و بی‌عدالتی در زندگی زنان است؛ واقعیتی چندلایه که نمی‌توان به‌سادگی درباره آن قضاوت کرد.

در نگاه نخست، قاتل مجرم و مقتول قربانی است؛ اما فراتر از این نگاه دوگانه، گذشته‌ای وجود دارد که افراد را به این نقطه رسانده و آینده‌ای ... دیدن ادامه ›› که می‌تواند خشونت را بازتولید کند یا از آن بکاهد.

در پرده اول، ساناز بیان (کارگردان) نخستین زن قاتل سریالی ایران را به صحنه می‌آورد؛ زنی باهوش، توانمند، مادر دو فرزند و سرپرست خانوار که در مونولوگ‌هایی پاره‌پاره از فشارهای اقتصادی و تنهایی‌اش می‌گوید. انگیزه قتل را نیاز مالی می‌داند، اما در پس آن، «بی‌پناهی» و «تک‌افتادگی» موج می‌زند. سرانجام، جامعه مسئولیتی نپذیرفته و هیولایی را حذف می‌کند که خود ساخته است.

حال باید پرسید: آیا اعدام او، راه را بر قاتلان بعدی می‌بندد؟ آیا رنج خانواده‌ها کاهش می‌یابد؟ آیا تصمیم احساسی خانواده داغدار باید مقدم‌تر از قضاوت قانونی باشد؟ آیا اعدام خود نوعی بازتولید خشونت نیست؟ و آیا بهتر نبود، چنین فردی که به احتمال زیاد با ویژگی‌های شخصیت ضداجتماعی متولد شده، با خدمات اجتماعی مناسب به نیرویی مفید برای جامعه بدل شود؟

تحقیقات نشان می‌دهد کودکی شاد، مرز بین مجرم خطرناک و فرد مفید جامعه است. برای مثال جراحانی با شخصیت‌ ضداجتماعی (به دلیل حفظ خونسردی و نداشتن همدلی) پایین‌ترین آمار مرگ‌ومیر را دارند.

پرده دوم، داستان زنی از طبقه فرودست است که به‌شکلی بیمارگونه عاشق یک فوتبالیست شده و در رقابتی عشقی، هووی خود را می‌کشد. با وجود شواهدی از نقش فردی دیگر، تنها او اعدام می‌شود. اعترافات ضدونقیض و پنهان‌کاری، او را به مرگ می‌کشاند. مردی که سال‌ها درگیر رابطه‌ای پنهانی بوده، بستر این قتل را فراهم کرده و هرگز پاسخگو نیست؛ حتی در روز اجرای حکم، کنار مادر مقتول وارد زندان می‌شود.

در اینجا نمایش، مساله عدالت جنسیتی را به‌ چالش می‌کشد: چرا مردان در معادلات جرم و مجازات در حاشیه‌اند؟ چرا زن عاشق، مجرم دانسته می‌شود ولی مرد، مصون باقی می‌ماند؟ اگر قاتل یک مرد بود آیا واکنش خانواده مقتول همین‌گونه بود؟

این بخش نمایش، با نگاهی جامعه‌شناسانه نشان می‌دهد خشونت زنانه، اغلب «غیرعادی» و «غیرقابل‌ تحمل» تلقی می‌شود. از سوی دیگر، کارگردان با پرداخت دقیق به حالات روانی قاتل، نقش اختلال وسواسی در این قتل را به تصویر می‌کشد. او یادآور می‌شود که عشق وسواسی، نوعی بیماری‌ است و بسیاری از آنها که جامعه عاشق می‌خواند، در واقع نیازمند درمان‌اند.

پرده سوم، به زنی ساده و زحمت‌کش می‌پردازد که در شرایط دشوار اقتصادی زندگی می‌کند. او در مواجهه با خطر تجاوز، از خود دفاع می‌کند و مرتکب قتل می‌شود؛ اما قانون او را مجرم می‌بیند. سال‌ها در زندان می‌ماند تا با رضایت اولیای دم آزاد ‌شود. او می‌گوید: «اگر مقاومت نمی‌کردم، سنگسار می‌شدم».

نمایش، این واقعیت را به تصویر می‌کشد که زن در مواجهه با خشونت جنسی، در هر دو حالت قربانی است؛ چه بمیرد، چه زنده بماند. جامعه نه‌تنها در پیشگیری از خشونت ناکام بوده، بلکه زن را بابت دفاع از خود نیز مورد پرسش قرار می‌دهد. چرا در خانه‌ای که خطر تجاوز بود، مانده‌ای؟ چرا حمام رفته‌ای؟ اما کسی نمی‌پرسد: در چنین وضعیتی به کجا باید برود؟

اینجا، نمایش به مساله بار اثبات در پرونده‌های خشونت جنسی می‌پردازد: چرا همچنان زن باید بار اثبات را به دوش بکشد؟ چرا ساختارهای قضایی ما در فهم این خشونت‌ها ناتوان‌اند؟

پرده پایانی به زندگی خبرنگاری اختصاص دارد که سال‌ها روایتگر چنین قتل‌هایی بوده، اما سرانجام خود قربانی خشونت خانگی می‌شود. همسر معتادش او را به قتل می‌رساند. این صحنه حادثه‌ای جدا نیست، بلکه حلقه نهایی زنجیره‌ای از خشونت‌هایی‌ است که حتی راویان را در خود می‌بلعد.

در اینجا مساله تنها اعتیاد نیست، بلکه ساختاری‌ است که نتوانسته از فاجعه جلوگیری کند. نظام قضایی، رسانه، نهاد خانواده، آموزش و درمان پیش از وقوع جنایت خاموش بوده‌اند.

در نهایت، «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» روایتی از قتل نیست؛ آینه‌ای‌ است رو به ساختارهای اجتماعی‌ای که خشونت را بازتولید می‌کنند و در مواجهه با آن، ناتوان، جانبدار یا بی‌تفاوت‌اند. این نمایش نشان می‌دهد جنایت، محصول تصمیم فردی در خلاء نیست، بلکه پیامد گره‌های پیچیده‌ای در نظام‌های جنسیتی، روانی، طبقاتی، حقوقی و اقتصادی است.

تحلیل جامعه‌شناختی اثر بر این تاکید دارد که خشونت، پدیده‌ای غیرعادی نیست، بلکه جزئی نهادینه‌شده از روابط قدرت است؛ خشونتی که در خانواده، دادگاه، رسانه و حتی روابط عاشقانه بازتولید می‌شود و اغلب بار آن بر دوش زنان و بی‌پناهان است. زنانی که در این نمایش می‌بینیم، پیش از آنکه قاتل باشند، قربانی‌اند؛ قربانی ساختارهایی که آنها را نادیده گرفته و امکان انتخابی عادلانه برایشان فراهم نکرده‌اند.

«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» در نهایت، فراخوانی‌ است برای دیدن واقعیت از زوایای مختلف، شنیدن صدای درماندگان و بازاندیشی در شیوه‌هایی که جامعه برای مواجهه با خشونت، گناه، مجازات و عدالت برمی‌گزیند.
نگاهی جامعه شناختی-روایی ‎به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه»
اثر مستند، زن ایرانی و رویداد واقعی

حسین علیجانی (جامعه شناس) روزنامه اعتماد

نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» نوشته و کارگردانی ساناز بیان، فراتر از یک اثر هنری، به مثابه یک رخداد گفتمانی پدیدار می شود؛ تلاشی برای شنیده شدن صدای زنانی که قربانی خشونت در دل مناسبات خانوادگی و عاشقانه بوده اند، اما روایت شان اغلب در حاشیه مانده است. ‎این اثر، بر پایه روایت های واقعی سه زن شکل گرفته است. ‎نه در قالب شخصیت های تخیلی، بلکه به مثابه سوژه های عینی و زنده، با جسم هایی که حقیقت را حمل می کنند.‎ از این منظر، می توان نمایش را در پرتو نظریه «رویداد» آلن بدیو تحلیل کرد: جایی که شکافی در نظم تثبیت شده واقعیت ایجاد می شود و انسان ناگزیر است بار دیگر به خود، به دیگری و به نظم اجتماعی بیندیشد. از سوی دیگر، اگر با رویکرد تحلیل روایت به این اثر بنگریم، با تلفیقی از روایت های خرد (micro-narratives) و بازنمایی های کلان گفتمانی ... دیدن ادامه ›› مواجهیم. روایت ها در این نمایش نه تنها بازتاب تجربه زیسته قربانیان اند، بلکه از دل ساز و کارهای سلطه، جنسیت و هنجارهای خانوادگی سر بر آورده اند.

‎ساختار روایت ها، واجد ویژگی هایی است که در تحلیل ساختارگرایانه روایت (نظیر مدل تودوروف یا لابوف) قابل شناسایی اند: هر روایت با وضعیت تعادل آغاز می شود، با گسستی ناگهانی یا تدریجی به بحران می رسد و سپس یا به پایان باز می رسد یا در تعلیق رها می شود.‎اما مهم تر از این ساختار، نحوه گفتن روایت است؛ همان طور که پل ریکور یادآور می شود، روایت نه فقط «چه گفته می شود» بلکه «چگونه گفته می شود» است. در این چارچوب، روایت های این نمایش، نه به صورت بازسازی صرف یک واقعه، بلکه به شکل کنش روایی فعال (narrative agency) بروز می کنند؛ یعنی زنانی که تا پیش از این سوژه روایت دیگران بودند، حالا خود روایتگر می شوند. ‎اینجا روایت، ابزاری برای بازپس گیری صدا و بدن از چنگ خاموشی و سلطه است. ‎در تحلیل جامعه شناختی هنر، احساسات صرفا ابزار اجرایی نیستند، بلکه سازنده تجربه اجتماعی اند. به تعبیر آرلی هوکشفیلد، جامعه شناس احساسات، «کار احساسی» یکی از اشکال بازتولید یا گسست از نظم اجتماعی است. ‎در این نمایش، بازیگران زن، ازجمله نسیم ادبی، گیتی قاسمی و آیه کیان پور، با بهره گیری از تکنیک های کنترل احساسی، موفق شدند روایت هایی صادقانه و تکان دهنده ارایه دهند.

‎اما در میان بازیگران نمایش، آنکه صحنه را به طرز اعجاب برانگیزی از آن خود کرد، رویا میرعلمی بود. ‎او نقشی را بازی نکرد، بلکه زیست. ‎میان عشق، خشم، بی پناهی و سرکوب، صدای او نه فقط از حنجره، بلکه از عمق جان برمی آمد. ‎تسلط حیرت انگیز میرعلمی بر بدن، نگاه، سکوت و لرزش صدا، مخاطب را وا می داشت که حتی نفس کشیدن خود را هم بشنود. او با حذف هرگونه نمایش وارگی و تمرکز بر صداقت حسی، نمونه ای نادر از اجرای تئاتر مستند را ارایه داد؛ جایی که احساسات به جای اغراق، به واسطه «راستی» اثرگذارند. میرعلمی، در حقیقت، جسم زن ایرانی را بازنمایی کرد؛ جسمی حامل رنج و همزمان نماد ایستادگی. ‎در سکوت ها و لرزش های او، تاریخی از خشونت و مقاومت جاری بود.‎ او نه فقط یک بازیگر، بلکه یک «رخداد» بود؛ زن زخم خورده ای که از دل تاریکی، صدا می سازد. ‎ ساناز بیان با بهره گیری از ظرفیت های تئاتر مستند و وفاداری به فرم های روایتگرایی، موفق شده سند، احساس و زیبایی شناسی را به هم پیوند بزند. او مخاطب را تنها تماشاگر نمی خواهد، بلکه دعوتش می کند تا در تجربه رنج، مشارکت کند.«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» تنها یک اجرا نیست. روایتی است از جسم هایی که زخمی اند اما خاموش نیستند و صدایی که نه از حاشیه، بلکه از دل حقیقت برخاسته است.
محمد فروزنده این را خواند
انوشه زاهدی، نسیم زارع، آزیتا سهرابی و پریسا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نویسندگی و کارگردانی ساناز بیان
عشق مادرانه، فراتر از قانون است

پرستو تقوی - روزنامه اعتماد - سه‌شنبه 14 مرداد 1404

عشق، عالی‌ترین و پیچیده‌ترین احساس انسانی است؛ آنچه می‌تواند ما را نجات دهد، ویرانمان کند یا حتی رهایی ببخشد و برای رنج‌هایمان معنای جدیدی بسازد.
عشق، نه فقط یک احساس، بلکه مسیری است که در آن می‌تواند همه‌ چیز دگرگون شود: تصمیم‌ها، روابط، رفتارها.

عشق می‌تواند در قالب آغوش و بوسه ظاهر شود یا به شکل خشم و جنگ. می‌تواند لطیف و شاعرانه باشد یا سیاس و خبیث؛ گویی احساسی است با هزار ... دیدن ادامه ›› چهره، هزار روایت، هزار پیامد.

در تئاتر «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به نویسندگی و کارگردانی ساناز بیان، خبرنگاری از طریق گفت‌وگو با سه زن محکوم به اعدام، به بازخوانی سه پرونده معروف قتل می‌پردازد. اما در بطن این مصاحبه‌ها، شکافی پدید می‌آید میان واقعیتی که رخ داده و حقیقتی که در لایه‌های پنهان این رویداد جریان دارد. روایت، با به تصویر کشیدن نمود متفاوتی از عشق در سه نقش زنانه-مادر، معشوقه و همسر-ذهن قضاوتگر مخاطب را به چالش می‌کشد؛ زمانی که زیباترین احساس انسانی، می‌تواند به خشونت‌بارترین شکل ممکن خود را بروز دهد. از سوی دیگر، چیدمان همزمان این سه روایت قتل، معنای تازه‌ای می‌آفریند و نقش آسیب‌های فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را پررنگ‌تر می‌سازد. نمایش به ‌روشنی نشان می‌دهد چگونه روانِ انسان‌ آسیب خورده می‌تواند «عشق» که نوازشگرترین احساس انسانی است را مسبب تلخ‌ترین صحنه‌های قتل یک جغرافیا کند.

عشق مادری: نسرین
نسرین، یکی از سه زن محکوم در نمایش، زنی است ساده، بی‌ادعا و از طبقه فرودست. زنی که آنقدر گرفتار نان شب و فرزندان بی‌پناهش است که زبان پیچیده احساس را در قالبی غریزی بیان می‌کند. عشق در وجود نسرین نه در کلمات، بلکه در رفتارهایی دیده می‌شود که گاه غیرقابل درک به نظر می‌رسد و حتی خشونت‌آمیز.
«عشق مادری» در شرایط فشار شدید اقتصادی و نبود حمایت اجتماعی می‌تواند به شکل متفاوت و پرخطری نشان داده شود و نسرین دقیقا در همین نقطه ایستاده است: حمایت برای بقای فرزند. او به قتل معنای دیگری می‌دهد-محافظت از فرزند-و بنابراین دست به انجام آن می‌زند.
اینجاست که عشق می‌تواند معناها را دگرگون کند و به شکلی تازه نمود یابد؛ نه‌تنها انگیزه قتل، بلکه توجیه روانی آن نیز بشود. نسرین نه هیولاست، نه قربانی صرف. او انسانی است که در دل شرایطی غیرانسانی، دست به انتخابی غیرقابل‌ باور می‌زند.
ساناز بیان با به ‌تصویر کشیدن این چهره از مادرانگی در کنار آنچه «جنایت» نامیده می‌شود، شکافی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند، در جهان نسرین، عشق مادرانه چیزی است که حتی از قانون هم بالاتر است.

عشق وسواس‌گونه: ژاله
ژاله، زن دوم روایت، زنی است عاشق؛ اما نه عاشق به معنای اصیل، بلکه اسیر در عشقی وسواس‌گونه، رابطه‌ای نابرابر تا حدی بی‌پاسخ و پراضطراب. او همانقدر که شور دارد، رنج دارد؛ همانقدر که می‌خواهد دوست‌ داشته شود، از طرد شدن می‌ترسد. عشق برای ژاله نه‌فقط یک نیاز، بلکه بدل به هویتی شده که باید حتی تا مرز مرگ هم حفظ شود.
در روانشناسی، این نوع از عشق با ویژگی‌هایی چون وابستگی عاطفی شدید، فرافکنی ذهنی و زیرپا گذاشتن مرزهای خود و دیگری شناخته می‌شود. نیاز شدید به پذیرش و دیده شدن در رابطه و ترس از دست دادن معشوق می‌تواند باعث رفتارهای پیش‌بینی نشده و شدید و بعضا خطرناکی شود. در بیشتر موارد ردپای اختلالات شخصیت و اختلالات اضطرابی هم دیده می‌شود که وضعیت را سخت‌تر می‌کند.

ژاله نه تنها عاشق یک مرد، بلکه عاشق ایده‌ای است که از او در ذهنش ساخته است و وقتی این تصویر ترک می‌خورد، جهان درونی‌اش فرو می‌ریزد. برای حفظ این رابطه، حاضر است با رقیبش بجنگد، حذفش کند یا حتی خود را قربانی سازد.

عشق ژاله، نه زایش است و نه رهایی؛ بلکه وسواسی است بیمارگونه که قربانی نخست آن، خودِ عاشق است. ساناز بیان، این چهره از عشق را با نگاهی انسانی و تلخ ترسیم می‌کند. ژاله، آینه‌ای است از تمام زنانی که عشق را با نابودی خویش یکی می‌گیرند.

عشق به خانواده: سودابه
سودابه، سومین زن این روایت، در ساختاری زندگی می‌کند که عشق زنان به همسر و خانواده بیشتر در قالب پذیرش، سازگاری، مسوولیت‌پذیری و فداکاری تعریف می‌شود. به ‌نظر می‌رسد سودابه بیش از آنکه عشق را واقعا تجربه کرده باشد، به تصویری از عشق متعهد است؛ تصویری که از او زنی صبور، خاموش و تابع می‌سازد.
در زندگی سودابه، اجبار به سکوت در برابر متجاوز نه از سر رضایت، بلکه ناشی از ترس از قضاوت و حفظ آبرو است؛ ترسی که عمیقا در لایه‌هایی از جامعه حک شده است. واکنش او-قتل-نه از سر اختیار، بلکه به عنوان آخرین راه ممکن برای حفظ کرامت انسانی، عزت خانوادگی و امنیت جسمی‌اش رخ می‌دهد.
در دستان سودابه، قتل یک انتخاب نیست؛ واکنش اجتناب‌ناپذیر زنی است که دیگر هیچ راهی نمی‌بیند.
در این روایت، ردپای آسیب‌های اقتصادی و فرهنگی به‌ وضوح دیده می‌شود. زنی که هنوز خود را نشناخته، در سایه نقش‌های از پیش ‌تعریف‌شده زندگی می‌کند و در بزنگاه تهدید، ناگهان با خودِ واقعی‌اش روبه‌رو می‌شود-خودِ فراموش‌شده‌ای که حالا برای بقا می‌جنگد.

حرف آخر
«عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» تنها بازگویی سه پرونده جنایی نیست؛ روایتی است از زنان و احساسات زنانه، در جریان سه قتل. در این نمایش، می‌توان نمودهای دیگر عشق را دید به‌ویژه وقتی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، جایی برای بیان امن آن باقی نگذاشته‌اند.

شخصیت‌های این نمایش، چهره‌هایی آشنا از زنان جامعه ما هستند؛ زنانی که در پیچیده‌ترین تقاطع‌های روانی و تاریخی ایستاده‌اند. ساناز بیان با نگاهی انسانی، بی‌قضاوت و صادقانه، ما را دعوت می‌کند تا به تلاقی احساسات انسانی با آسیب‌های فردی، اجتماعی و اقتصادی گوش بسپاریم؛ جایی که عشق دیگر تنها یک احساس نیست، بلکه واکنشی است به زندگی.
مریم اسدی و امیر مسعود این را خواندند
انوشه زاهدی، محمدرضا سرلک و پریسا این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
علی شمس «آبجی‌ها و آقاجان» را می‌خواند

دومین جلسه از سلسه جلسات نمایشنامه‌خوانی «یک نمایشنامه یکنمایشنامه‌نویس» به خوانش نمایشنامه «آبجی‌ها و آقاجان» نوشته علی شمس اختصاص دارد.

به گزارش روابط عمومی مجموعه تئاتر لبخند، این نمایشنامه که تاکنون در ایران منتشر و اجرا نشده است، روز شنبه ۱۷ خرداد ماه توسط علی شمس نمایشنامه خوانی می‌شود.

قرار است این نمایشنامه از سوی انتشارات «اِسپاس دَن انستان» ایتالیا در این کشور ... دیدن ادامه ›› منتشر شود.

نمایشنامه «آبجی‌ها و آقاجان» روز شنبه ۱۷ خرداد راس ساعت ۱۸:۳۰ در «مجموعه تئاتر لبخند» روخوانی می‌شود.

سلسله جلسات «یک نمایشنامه/ یک نمایشنامه‌خوانی» شامل جلسات
نمایشنامه‌خوانی با حضور نویسنده که به کوشش «مجموعه تئاتر لبخند» و میزبانی عباس غفاری برگزار می‌شود و در هر جلسه آن، یکی از نمایشنامه‌نویسان کشورمان یکی از آثار خود را روخوانی می‌کنند.

در این رویداد رضا جاویدی به عنوان عکاس، امیرحسین منصوری به عنوان متریال تبلیغاتی «مجموعه تئاتر لبخند» را همیاری می‌کنند.

عواید این برنامه که بلیت آن در سایت تیوال به فروش می‌رسد، صرف امور خیریه خواهد شد.
مهدیه سلیمانی و محمد فروزنده این را خواندند
انوشه زاهدی و مریم اسدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به نمایش «زندانی در دانمارک»
روایت در غیاب روایت: زیبایی‌شناسی بی‌عمل

علی جعفری فوتمی - ایران تئاتر: محمد مساوات در نمایش تازه‌اش «زندانی در دانمارک» جسارت و تجربه‌گرایی‌اش را در مواجهه با ادبیات کلاسیک نشان می‌دهد. او به سراغ نمایشنامه هملت اثر جاودانه و ممتاز شکسپیر رفته، اما هملت مساوات نه هملت جوان، شورشی و خون‌خواهِ شکسپیر، بلکه هملتی پس از مرگ، هملتی درون تابوت است. هملتی که نه خود زندگی، بلکه گویا بیشتر خاطره و زبان است. در این نمایش، مساوات تلاش دارد تا مخاطب را با زبانی فریبنده، موزون، و البته در اکثر لحظات گنگ، به دنیای پسامرگ و بازنگری در معنای مرگ، قدرت، تردید، وطن، عشق و زمان ببرد.

مضمون اصلی نمایش «زندانی در دانمارک» را می‌توان نوعی مواجهه‌ عریان و بی‌پرده با خود دانست؛ مواجهه‌ای که نه در بستر درام کلاسیک و کنش‌های قابل پیگیری، بلکه در دل مرگی تدریجی و سکوتی پُرطنین شکل می‌گیرد. در این جهان نمایشی، قهرمان نه درگیر وقایع بیرونی یا تنش‌های میان‌فردی است، نه بر صحنه‌ای ... دیدن ادامه ›› با شخصیت‌های متنوع ظاهر می‌شود، بلکه تنهاست؛ در محفظه‌ای بسته، در گفت‌وگویی بی‌پایان با صداهایی که شاید بازتاب خویشتن‌اند، شاید تکه‌پاره‌های حافظه و تاریخ، یا شاید پژواک بی‌قرار زبان.

در چنین فضایی، هملتِ محمد مساوات دیگر بازتاب تردید و دودلی شکسپیری نیست. او نه بین بودن و نبودن می‌مانَد و نه در کشمکش انتقام و اخلاق. این هملت، بیشتر شبیه ذهنی متلاطم و در حال فروپاشی است؛ ذهنی که در جعبه‌ای بسته حبس شده و فقط از طریق زبان با خود و جهان گفت‌وگو می‌کند. صدای او همچون پژواکی گم‌شده، میان دیواره‌های تابوت تکرار می‌شود، در خود می‌پیچد، شکل عوض می‌کند، بی‌آن‌که سرانجامی یا پاسخ روشنی داشته باشد. این نمایش، بیش از آن‌که داستانی برای دنبال کردن باشد، حال و هوایی‌ست برای تجربه کردن؛ تجربه‌ی حضوری ذهنی، متفکرانه و وهم‌انگیز در آستانه‌ی مرگ و خاموشی.

در این میان، زبان به جوهره‌ اصلی اثر بدل می‌شود. نمایش نه از شخصیت‌پردازی تغذیه می‌کند، نه از گره‌افکنی و گره‌گشایی. آن‌چه باقی می‌ماند، زبان است: زبانی که هم ابزار بیان است و هم مضمون اصلی؛ هم وسیله‌ عبور است و هم مانع ارتباط. همین تمرکز افراطی بر زبان، اگرچه در سطح فرمی، نوعی گرایش به خودبسندگی و فرم‌گرایی را القا می‌کند، اما در عمق، بازتاب نوعی وسواس هنرمند است در ثبت لحظه‌ای از معنا، در قاب‌گیری از صدایی انسانی که نمی‌خواهد محو شود. صدایی که با تردید، تکرار، واژگان پیچیده و ساختارهای غیرخطی می‌کوشد پیش از آن‌که در سکوت فرو رود، ردی از خود در زبان باقی بگذارد.

در نهایت، «زندانی در دانمارک» نه درباره زندگی است، نه درباره مرگ. بلکه درباره فاصله‌ میان این دو است؛ درباره آن مکث کش‌دار، آن برزخ اندیشناک که نه با کنش قابل پر کردن است، نه با روایت، بلکه تنها با آوا، تکرار، و مونولوگی که خودش را می‌بلعد.

نمایش «زندانی در دانمارک» در دوازده قطعهٔ پیوسته اجرا می‌شود؛ بخش‌هایی که همچون فصل‌های یک خطابه‌ بلند، نه با هدف روایت‌پردازی کلاسیک، بلکه برای بازتاب ذهنیاتی تأملی طراحی شده‌اند. ذهنیاتی که با زبانی شاعرانه، پرطمطراق و آگاهانه درگیر بازی با خود زبان‌اند. در اینجا، محمد مساوات از «هملت» و شکسپیر تنها نام را وام می‌گیرد و ساختار دراماتیک را به کناری می‌نهد. آنچه باقی می‌ماند، گفتار است؛ گفتاری که در لحظه‌هایی به خطابه‌ای پرشکوه تبدیل می‌شود، گاه رنگ شعر می‌گیرد، و گاه در بازی‌های زبانی غرق می‌شود. اما همین بازی با زبان، به همان اندازه که مجذوب‌کننده است، گاه به بازی با حوصله‌ مخاطب بدل می‌شود.

در دل این ساختار گفتارمحور، یکی از برجسته‌ترین و هم‌زمان مسئله‌برانگیزترین عناصر، مونولوگ بلند و یک‌نفس مساوات است؛ مونولوگی به‌غایت فریبنده و گول‌زننده. زبانی دارد به ظاهر شاعرانه، سرشار از واژگان خوش‌آهنگ، صنایع ادبی، تکرارها، جناس‌ها، واژآرایی‌ها و موسیقی زبانی که بیشتر از معنا، بر گوش‌نوازی تکیه دارد. مساوات پیش‌تر نیز در مونولوگ شعرمانندی که در نمایش «شهربازی» برای نوید محمدزاده نوشته بود، همین سبک زبانی را آزموده بود؛ متنی که همان‌قدر با «زندانی در دانمارک» هم‌خانواده است و حتی می‌توان آن را قطعه‌ای گمشده از همین مونولوگ دانست.

با این حال، نقطه‌ضعف اصلی این زبان در همین‌جا نهفته است: فهم‌ناپذیری. مخاطب در لحظه شاید مجذوب آهنگ و لحن و فرم شود، اما بعد از پایان نمایش اگر از او پرسیده شود که این مونولوگ دقیقاً چه می‌گفت، پاسخی شفاف نخواهد داشت. زبانی که شنیده می‌شود، تحسین می‌گیرد، اما در ذهن نمی‌نشیند و معنا نمی‌آفریند. در نهایت، به‌جای آنکه مفهومی روشن و ماندگار را منتقل کند، در لابه‌لای بازی‌های زبانی و خودنمایی‌های ادبی، معنا را گم می‌کند و خود را، بیش از هر چیز، به رخ می‌کشد.

لحن بیان مساوات، با تمام توانایی تکنیکی‌اش، به‌ویژه در تلفظ، ریتم و کنترل نفس، از جایی به بعد بیشتر بدل به نمایشِ «توانستن» می‌شود تا تئاتر. گویی مساوات به عنوان نویسنده و اجراگر، بیش از آن‌که دغدغه انتقال معنا داشته باشد، به دنبال ساختن نمایشی است که در آن زبان، مهارت، و تسلطش بر بیان به رخ کشیده شود. زبان در این اجرا، نه واسطهٔ معنا، که خودِ معناست. واژگان، نه برای ارجاع به بیرون از خود، که برای تاکید بر قدرت درونی‌شان برگزیده شده‌اند. مساوات واژگان را به کار می‌گیرد تا خود را نشان دهد. گویی بیش از آن‌که در پی برقراری ارتباط با مخاطب باشد، درگیر تماشای خویش در آینهٔ زبان است. این نمایش، حتی گاه به خودستایی زبان بدل می‌شود؛ به لذتی پنهان از تماشای واژگانِ خوش‌ساخت که بیش از آن‌که حامل معنا باشند، تزئینی‌اند.

و این نکته، به شکل برجسته‌ای در حضور خود مساوات روی صحنه نیز دیده می‌شود. او نه تنها نویسنده و کارگردان اثر است، بلکه با حضور مستقیمش، به نوعی بر آن تأکید دارد که این «منم» که این‌گونه می‌نویسم، این‌گونه می‌گویم، این‌گونه می‌توانم. در اجرای او، نوعی تفاخر فروتنانه به چشم می‌خورد؛ فروتنی‌ای آراسته که در زیر لایه‌اش، نوعی خودنمایی عیان است. اجرا، بیش از آن‌که در خدمت نمایش باشد، در خدمت نمایاندنِ توانایی‌های خالق آن است. مساوات، گویا می‌خواهد به تماشاگر بگوید: «ببینید! منم که می‌توانم این‌گونه باشم.» و این، گرچه شاید در سطح فنی چشم‌گیر باشد، اما در سطح ارتباطی و حسی، ایجاد فاصله می‌کند.

او در جایگاه اجراگر، با بیانی قدرتمند، بی‌وقفه و بی‌خطا، متنی دشوار را اجرا می‌کند، اما این اجرا، بیش از آن‌که بازیگری باشد، تمرین قدرت بیان و حافظه است. تماشاگر، به‌جای اینکه با یک شخصیت مرده، با لایه‌های پیچیده و روانی، مواجه شود، با نویسنده-کارگردان-بازیگری مواجه است که دارد متنی را از بر اجرا می‌کند. حس زنده بودن، جای خود را به حس تمرین‌کردن و نمایش مهارت می‌دهد. اجرای مساوات، دقیق و فنی‌ است، اما خشک و تک‌لایه. بیشتر از آن‌که حس کنیم با یک شخصیت مرده روبه‌رواییم، حس می‌کنیم با خالق اثر در حال اجرا مواجه‌ایم. شاید اگر این متن را بازیگری با انعطاف حسی و بدنی بیشتری اجرا می‌کرد، لایه‌هایی انسانی‌تر و پیچیده‌تر از آن بیرون می‌آمد.

در طراحی صحنه، محمد مساوات همچنان خلاق، وسواسی و دقیق عمل می‌کند. او با استفاده از یک تابوت چوبی ساده ــ که می‌توانست نمادی محض از مرگ و خاموشی باشد ــ فضایی می‌سازد چندلایه و پرکارکرد. این تابوت، با تمام محدودیت‌های فیزیکی‌اش، به کمک ویدئو مپینگ هوشمندانه، طراحی نور سنجیده و هماهنگی دقیق با صدا و موسیقی، از یک شیء صامت و سرد به فضایی تئاتریکال، ذهنی و استعاری بدل می‌شود؛ فضایی معلق میان مرگ، خواب، انزوا، اسارت و البته «نمایش». مساوات، با هوشمندی و دقت بصری خاص خود، این جعبهٔ بسته را به پردهٔ بزرگی از تصاویر درون‌ذهنی و لایه‌لایه تبدیل می‌کند؛ تصاویری که مدام از یک وضعیت به وضعیت دیگر سُر می‌خورند و اجازه نمی‌دهند مخاطب در یک موقعیت ثابت بماند. صدا نیز در این فرآیند همراهی مؤثر دارد: گاه تقویت‌کنندهٔ حس خفگی است، گاه تعلیق‌ساز، و گاه حتی تکه‌پاره‌هایی از واقعیت بیرونی را در گوش مخاطب زمزمه می‌کند.

اما در ورای این ظرافت فنی و دستاورد بصری، مسئله‌ای مهم‌تر رخ می‌نماید: همه‌چیز بیش از حد «مرتب» است. انگار همه عناصر طراحی ــ نور، تصویر، صدا، میزانسن‌ها و حتی ریتم حرکات درون تابوت ــ با وسواس در نقطهٔ امنی از زیبایی‌شناسی چیده شده‌اند. نتیجه، صحنه‌ای‌ست که بی‌نقص و چشم‌نواز است، اما در عین حال، خالی از ریسک، تهدید و جسارتی است که بتواند تجربه‌ای احساسی و ملموس برای تماشاگر رقم بزند. طراحی مساوات، به شکلی تمام‌عیار در خدمت «نمایش توانستن» است؛ نمایش مهارت، نمایش کنترل، نمایش تبحر. اما همین کنترل فراگیر، گاه به ضد خود تبدیل می‌شود و اجازه نمی‌دهد شکاف، ناتمامی یا خطری وارد فضای اثر شود. چیزی در این میان کم است: حسی از آسیب‌پذیری، نوعی صداقت بی‌واسطه، یا تپشی انسانی که فراتر از فرم و مهارت، مخاطب را به درون خود بکشد. صحنه درخشان است، اما شاید همین درخشش، در لحظه‌هایی، مانعی باشد برای لمس تاریکی حقیقی درون تابوت.

«زندانی در دانمارک» نمایش مهمی است، اما نه لزوماً به دلیل ارتباط عمیق با هملت یا درخشش دراماتیک. بلکه از آن رو مهم است که نشان می‌دهد محمد مساوات در حال عبور از مرحلهٔ تجربه‌گرایی هنری به نوعی خودآگاهی نمایشی است؛ جایی که کارگردان نه فقط در اثرش، که در بطن صحنه و زبان، خود را نمایش می‌دهد و این، هم نقطهٔ قوت است و هم خطر: اینکه تئاتر بدل به آینهٔ خود شود، نه پنجره‌ای به جهان.

مجموعه تئاتر لبخند (labkhand)
زندانی در دانمارک، هم مجذوب‌کننده است و هم آزارنده. هم هوش هنری مساوات را نشان می‌دهد و هم خودشیفتگی بالقوه‌ای را که در هنر مدرن بسیار رایج است. «زندانی در دانمارک»، بیش از آن‌که ما را با هملت آشنا کند، ما را با مساوات مواجه می‌سازد. و شاید همین، هدف واقعی‌ این نمایش است.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مجموعه تئاتر لبخند (labkhand)
درباره نمایش قرمز i
نگاهی به نمایش قرمز؛
قرمز نام همه­ رنگ‌­هاست

علیرضا نراقی - ایران تئاتر: شروع نمایشنامه قرمز نوشته جان لوگان نویسنده شهیر آمریکایی، یکی از مهمترین لحظه‌های این نمایشنامه فشرده است. این شروع است که تمام دعوی اثر را شکل می‌دهد، جهان ویژه ارتباطی میان دو شخصیت نمایش را از تجسم و علت مادی کنار هم قرار گفتن آنها فراتر می‌برد، و در نهایت به یک تأثیر و تأثر عمیق دیالکتیکی درباب مفهوم هنر و اصالت آن در جهان فروپاشیده از اصالت تبدیل می‌شود.

همانگونه که مارک روتکو یکی از دو شخصیت نمایش تشنه و حریص، عصبی و پرشور دنبال فضای ارائه و مخاطبی است که از سر جدیت، احترام و صمیمیت با هنرش روبرو شود، کِن جوانِ کارآموز و دیگر شخصیت نمایش، در جستجوی ساختن خود به مثابه یک هنرمند اصیل و پیشرو با تأثیری تازه است. اما یکی جهان را از دست رفته می‌بیند و دیگری بی‌تاب به ورود به جهانی است که اولی آن را از هم پاشیده و مبتذل می‌پندارد.

تنش به نوعی میان امید و ناامیدی، میان گذشته‌گرایی شکوه ... دیدن ادامه ›› اندیش و هیجان فاتحانه آینده است. در این وضعیت ذهنی و از پیش متضاد، روتکو و کِن رابطه خود را به نقطه‌ای می‌رسانند که در ابتدا دست‌کم روتکو از آن حذر دارند. به نقطه ارتباط یک عاشق هنر به هنر، به همان جدیت و احترام که از دل صمیمیت سر بر می‌آورد و حاوی درک تازه از دیگری به مثابه یک اثر هنری است در حقیقت زیباشناسانه کردن ارتباط انسانی. نخست با صحنه درخشان سلوک مواجهه و هم‌آغوشی نوآموز با تابلوی جدید روتکو- که البته هیچ‌گاه نمی‌بینیم و در واقع گویی در جایگاه تماشاگران آویخته شده است- روبرو هستیم. مواجهه‌ای که با کلمات الهام‌بخش، عرفان‌گونه، پر وسواس و مرشدوار روتکو هدایت می‌شود، اما نقاشِ مشهور با تک کلمه قرمز که از کن می‌شنود، از هدایت لطیف خود سرخورده می‌شود. پس از این اما نکته محوری در خصوص رابطه این دو شخصیت گفته می‌شود و نمایش روند از بین بردن این پیش‌فرض است.

روتکو تأکید می‌کند که نه مرشد، نه پدر، نه روان‌پزشک و نه حتی دوست کن است، بلکه تنها کارفرمای اوست. کارفرمایی که مغرور است و تلاش می‌کند صریح و بی رحم و بی‌توجه هم باشد، چون گویی دیگر شور و حوصله‌ای برای دوستی و صمیمیت ندارد. اما در نهایت آنچه رخ می‌دهد وارونه این ادعاست. و چرخش اصلی درام در همین نکته است؛ وقتی که روتکو ناخواسته دوست، استاد، حتی روان‌پزشکِ جوان می‌شود- نگاه کنید به صحنه درخشانی که نگران و با ملاحظه جوان را به بالین پدر و مادر مقتولش در هفت‌سالگی هدایت می‌کند- و حتی خود را مرشدوار در سلوکی باستانی تخریب می‌کند و اسطوره را به زمین می‌آورد تا جوان، دست‌کم در هنر، مستقل و خودبسنده فکر کند. این روند چیزی نیست مگر یک دلسوزی پدرانه که در ذرات رابطه متبلور می‌شود و البته در اجرای کارگردانی شده توسط مهرداد قیومی درظرافت‌های نگاه و توجه و حضور سنگین و باورمند رضا بهبودی در نقش روتکو وجودی زنده و باورپذیر و خواستنی می‌یابد.

در اغلب آثاری که در آن مباحثی کلی اعم از فلسفی، جامعه‌شناختی، سیاسی و زیباشناسانه مطرح می‌شود و یک مفهوم در دیالکتیک جستجوی معنای خود در قالب درام خاصیتی نمایشی و بیانی متخیل پیدا می‌کند؛ در میانه همه بحث‌ها چه جدی و چه تنها به بهانه و گذرا، آنچه اهمیت اولیه و اصلی را دارد، درامی عینی در خصوص روابط است و نه آن مفهوم معقول و دیالکتیک معنایی آن. به بیانی دیگر شخصیت‌ها و درون پنهان مانده آنها اصل است و نه زوایای دیده نشده‌ای از مفهومی که بر سر آن بحث می‌شود. مفهوم واسط است و انسان مقصود و این شاید مهمترین دوگانه‌ای است که گاه هنر را همه فهم و گاه در سطحی گریزناپذیر محبوس می‌کند.

کمتر درامی از آن جهت که ماهیتی متخیل، هنری و نمایشی دارد در سطح مفاهیم باقی می‌ماند. درام درباب عینیت است پس در جغرافیای ذهنی خلق مفاهیم و تأملی مداوم بر آنها استقرار شکننده و اغلب موقت دارد. در نتیجه اوج و بستار یک اثر دراماتیک متکی بر دگرگردیسی مفهومی/ ذهنی- که در نگاهی روزمره و نپخته منتزع از عینیت فهم می‌شود- برسازی نمی‌شود. لابد هر نویسنده‌ای متوجه این نکته هست که درام درباره انسان و روابط انسانی است و نه درباره مفاهیم و تعمیق و جستجوی زوایای پنهان مفاهیم خلق شده توسط سوژه اندیشنده. اگر هم مفهوم در روند درام پیچیدگی پیدا می‌کند- که در هر درام درست و مهمی همواره چنین بوده است- این تعمیق متأملانه در تار و پود درام و داستان و کشمکشی عینی/ انسانی مضمر است و اغلب نیاز به انتزاع منتقد یا مخاطبی هوشمند، پرسشگر و آگاه دارد که اغلب اگر جامعه‌ای هنری خوش شانس باشد، همان منتقد است. اما تفاوت قرمز نوشته جان لوگان در این است که ماندن و حفاری مفهوم و معنای هنر و درک حقیقت آن- لابد همانطور که سقراط در جستجوی‌اش در رابطه با هر مفهومی بود- خود اصل اساسی درام است و تغییر آدمها، روان‌نشناسی پیچیده و چندلا گیه آنها، روابطی که با هم می‌سازند و سرانجامی که در این رابطه مقدر و سپس محقق می‌شود، با مفهوم است که شکل می-گیرد، تغییر می‌کند و شکوفایی و بازشناخت دراماتیک را میسر می‌سازد.

رابطه روتکو و کن فارغ و خارج از سیطره نسبتی که هر یک از آن‌ها با هنر برقرار می‌کنند و تغییری که این درک -به واسطه دیگری- پیدا می‌کند، به هیچ‌وجه میسر نیست و اگر هم باشد معنادار نیست. به بیانی دیگر قهرمان یا همان شخصیت محوری نمایش قرمز هنر است. در نهایت ما از یک هم‌آغوشی ابتدایی، به شناختی عمیق‌تر و الهام‌بخش از هنر می‌رسیم، جامعه فرومایه، ابتذال‌زده و مصرف‌گرای خود را در نسبت با هنر بهتر می‌شناسیم و البته تراژدی هنرمند را در جامعه انسانی درک می‌کنیم. هر چند که این درک در زبان کن از قرمز آغاز و به قرمز ختم می‌شود. اما این در حقیقت همانطور که در لحظه درخشان دیگری از نمایش توصیف می‌شود جایی از میان طیف‌های بی‌نهایت رنگ قرمز شروع می‌شود و به جایی دیگر از همین طیف بی‌پایان و مملو از شور، عشق، نفرت، رویش، جنایت، گناه، تشرف، شیطان، عذاب، زندگی، مرگ، ترس، دل‌بستگی، خاطره، رنج، استعلا، شهوت و تقدس می-رسد. جایی که توضیح آن حاضر شده در جان است، نه حاصل شده بر کلمات.

نمایش قرمز به یک معنا اثری است درباره جدیت، جدیتی دیریاب و فریبنده که به سادگی می‌تواند به‌جای واقعیت رنگی از تظاهر به خود بگیرد. به این معنا نمایش قرمز اثری است درباره تئاتر ایران در زمانه‌ای که این نمایش در آن اجرا می‌شود. زمانه‌ای که گویی بسیارانی حتی نمایش جدیت را دیگر برنمی-تابند و همه چیز رنگی از موقت بودن و تفنن گرفته است. پس در مواجهه با چنین اجرایی مهم است که وضعیت هنری خود را ببینیم و این نکته مهمی است در انتخاب درست زمان برای اجرای یک متن، که خود کار عمده و اصلی کارگردان است و برای همین آنچه روی صحنه حاصل شده عمیقاً تأمل-برانگیز و نیازمند گفت‌وگوست. جدیت با خودداری و دقت، سکوت و تأمل، سادگی و کلمه به دست می‌آید.

با کتاب و نظریه یعنی سر به تو کردن و فراغت از هیاهوی بیرون. این جدیت در ساختار ساده صحنه تجسم می‌یابد. در ساختار ساده کارگاه نقاشی مارک روتکو نقاش آمریکایی سبک انتزاعی که در بیانگری خلوص‌گرای خود که اکسپرسیونیسم انتزاعی نام گرفت، رنگ‌ها را در سیطره اشکال هندسی به فریادی نرم بدل می‌کرد که آزادی را در وقار و گنگی خود جستجوگر بود. نقاشی که عمیقاً از مصرفی کردن هنر گریزان بود، برای همین در نهایت سادگی سخت‌یابی را جستجو می‌کرد. این چکیده آن شخصیتی است که جان لوگان از روتکو ساخته است، تمَّثلی نمایشی نه فقط از روتکوی هنرمند بلکه از هنرِ روتکو، تمثل مؤلف از اثر، چکیده ساختن شخصیت یک هنرمند از آثارش در کالبدی انسانی و شخصیتی نمایشی. این شخصیت در جنس بازی بهبودی اما فراز یافته و متحقق شده و هم در نقاطی فرم آسیب‌پذیری شخصیت را مغشوش کرده. وقتی روتکو از نگرانی و آسیب-پذیری تابلوهایش می‌گوید، در حقیقت دارد آسیب‌پذیری خود را هم نمایان می-کند؛ آسیب‌پذیری اثر نمادی است از آسیب‌پذیری مؤلف آن.

او در عین این آسیب‌پذیری جدی است، معترض است و تلاش برای استوار ساختن و تنگ‌تر کردن انزوایش دارد. پس نوعی از لطافت احساسی نیز در شخصیت ملحوظ است. بهبودی همواره در لحن و شمایل خود این جدیت را مبتلور می‌سازد برای همین انتخاب درستی است برای متحقق ساختن روتکو خلق شده توسط جان لوگان. اما در عین حال بهبودی مستعد آن است که به نقش احساسات تزریق کند، خاصه در لحن و در برخی موارد در زبان بدن. اینک در نمایش قرمز هر گاه که تعادل این جدیت ظریف و آسیب‌پذیری نهانی که تنها در لحظاتی از فرازهای نمایش آشکار می‌شود بهم می‌خورد و بهبودی با لرزش در صدا و لحن یا افراط در حرکات بدن احساسات‌گرایی را بیشتر از محدوده ساخته شده برای شخصیت نمایان می‌کند، از روتکو فاصله می‌گیرد اما هر جا که به سکوت اجازه حضور می‌دهد، خودداری را بیشتر و در جعبه سیاه سالن شماره سه تئاتر لبخند فرصت دیدن نگاه و صورت خود را به تماشاگر می‌دهد، باز با بازیگری روبرو می‌شویم که شعور بر کنش و رفتار او حاکم است و شکوه جدیت نگاهش به کار و نمایشی که اجرا می‌کند را شایسته تحسین می-کند.

در نهایت اگرچه می‌توان گفت که چه اجرای بهبودی و چه دانیال نوروش جای بهتر شدن و روان‌تر شدن و عمق یافتن دارند و صحنه جای خلاصه‌تر شدن و اندازه‌تر شدن و میزانسن جای کنترل بیشتر و زاویه‌یافتن بیشتر، اما در عین حال ما با نمایش سالم و اندازه‌ای روبرو هستیم که هم دیدنی است و هم بسیار شنیدنی و مهمتر از همه عمیقاً قابل تأمل برای بازاندیشی به وضعیتی که از سرگرمی حقیرانه با هنرِ میانمایه، ارزش و تفاخری ابلهانه می‌سازد.
سلام اجرا تا چ تاریخی است آیا تمدید میشه؟؟؟؟
۱۹ خرداد
با سلام و احترام
برای دیدن تاتر تئاتر در انتظار گودو در مجموعه لبخند حضور داشتم
اصلا سالن ها استاندارد نیست
فاصله صندلی ها این قدر کم کم نمیشد راحت بشنی از دیدن تاتر لذت ببری
بیچاره آقایون کناری من چون قد بلند بودن اینقدر جابجا شدن همه خسته شدیم
فضا رو بجای اختصاص دان به کافی شاپ فروشگاه درست دیزاین طراحی معماری بکنید
چقدر بفکر درآمد سود هستید؟؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مجموعه لبخند خیلی‌ خوبه
کادر خوب ، سالن های باکیفیت
به همراه نمایش های با کیفیت
امیدوارم همین جوری قوی و باکیفیت ادامه بدن 🙋🏻‍♂️
ممنون از لطف و محبت شما به ما و مجموعه. خیلی مفتخریم که پذیرای شما و سایر عزیزان هستیم و نظرتون باعث خوشحالی و دلگرمی ماست🌷🙏
۲۲ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
امیدوارم امسال
هرچی آرزو و خواسته قشنگ دارین
یکی‌ یکی بیاد بشینه کنارتون
لبخند بشه رو لبتون
برقِ امید بشه و بیاد تو چشماتون.
همون‌جوری که همیشه دلتون می‌خواست حتی اونجوری که تصورشم نمی کردین🤍🌿


سال ۱۴۰۴ شمسی خجسته باد🪻


سلام و ادب
سال نو شما هم مبارک
متاسفانه تماشاخانه ی لبخند تبدیل شده به شهرزاد۲، اغلب اجراها باز تولید هستند. گرامر، در انتظار گودو و ...
لطفا برای هنر ارزش قائل باشید و فقط به فکر پول نباشید.
امیدوارم امسال روند انتخاب آثار تغییر کند.
۰۷ فروردین
امیرعلی سجادی
بهترینی خوشحالم چنین خانمی مدیر همچین مجموعه ای هست و یک کارآفرین برتره. من یک بار جای این دوستمون میام دیدن شما ☺️
اختیار دارین. دفعه قبلم عرض کردم بعد از ظهرها در خدمتم و باعث افتخار و خوشحالیمونه. ممنون از لطف همیشگیتون🌷🙏
۰۱ اردیبهشت
ایلیا امینی (iliyaamini)
انوشه زاهدی
سلام و عرض ادب ممنون از محبت و لطفت. مرسی که ما را لایق دونستین و تشریف آوردین. امیدوارم دفعه بعد حضوری در خدمتتون باشم🌷
حتماً ! باعث افتخار بنده خواهد بود و امیدوارم بزودی ملاقاتتون کنیم خانم زاهدی💐
۰۴ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مجموعه بسیااااار بد
فکر میکنم در زمان طراحی مجموعه برای میزان گنجایش به جای در نظر گرفتن یه مقیاس درست برای هر ادم از سوزن ته گرد استفاده شده که برای هر قسمتی انقدر ظرفیت در نظر گرفتن.صندلی سالنها خوب اوکی ولی وقتی پاتونو جایی ندارید که قرار بدید به چه دردی میخوره!وقتی در ردیف و روی صندلیت بشینی ردیف قفل میشه و هیچ کسی نمیتونه از جلوی پاتون رد بشه!!!! فقط یک در برای ورود و خروج سالن نمایش!!!!!!اگر فقط یه صندلی تو این سالن های نمایش اتیش بگیره چطوری میخواید کنترل کنید!!!!!!!!
راهرو ها افتضاح تر!! شما که دیگه امروز ساختید پس دغدغه معلولین چی؟!!!!! راه خروج نمایش تماما پله اونم با راهرو بسیاااااااار تنگ برای اون حجم از ادم!
تهویه افتضاح دیشب در نمایش خانه وا ده در پرده ای شش بازیگر به صورت همزمان شروع به کشیدن سیگار کردن منی که ردیف یکی مونده به اخر بودم داشتم خفه میشدم!!!!
سالن های انتظار!یا بهتره بگم دخمه های انتظار! پنجره نداشته باشه اوکی ولی وقتی در طبقه ای دو تا سالن نمایش دارید سالن انتظار نباید نصف یکی از همون سالن ... دیدن ادامه ›› ها باشه!
پارکینگ!!!!!!!!!! باز هم به نظرم در زمان طراحی مجموعه به جای در نظر گرفتن اندازه ماشین استاندارد از پونز استفاده شده! چون دو لاین رفت و برگشت کنار هم خب اوکی خیلی از پارکینگها به این شکله ولی شما توی هیچ پیچی نمیتونید با یک فرمون رد بشید و در وسط دو لاین قرار میگیرید و با عقبو جلو رفتن میتونید پیچ ها رو رد کنید! خب وقتی که ماشینی از روبرو بیاد چی؟ هیچی مثل دیشب بنده باید رمپ رو برگردید پایین برید توی یه جای پارک تا اون ماشین بیاد پایین و پارک کنه تا شما بتونید خارج بشید! باز یک حادثه کوچیک رو تصور کنید در پارکینگ که به چه فاجعه ای میتونه تبدیل بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!و شما برای همین پارکینگ با اعمال شاقه برای یک ساعت و نیم باید 71 هزار تومان پرداخت بفرمایید!هایپر هم شما خرید کنید فیش بدید پول پارکینگ ندارید!!!!!!
اسانسور!!!!!!!!!!!!دو لاین!!!!!!! اونم که هیچ جایی نمیتونه ببرتتون برای رفتن به پارکینگ روی دیوار ثبت شده P4 تو اسانسور بزنید P4دو طبقه پایین تر از پارکینگ مورد نظرتون سردر میارید!!!!!
خلاصه که واقعا این ساختمون بیشتر شبیه مسخره بازیه.
اضافه کنید یک عدد چای کیسه‌ای ساده و یک شاخه نبات بدون مخلفات دیگری= ۸۶ هزار و ۹۰۰ تومن
۲۰ بهمن ۱۴۰۳
"دخمه های انتظار!"
۲۰ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سالن اجرای لبخند فقط گربه رو کم داشت.

می‌دونم می‌دونم، گربه خوبه، بیرون سرده، باید به فکر حیوونا باشیم.
ولی من فوبیا دارم. واقعا بعد از ورود ایشون به صحنه، دیگه نمایش رو ندیدم.
ب قول یکی از دوستان داخل ساختمان مجموعه لبخند شباهت بسیاری به لوکیشن سریال سیلو داره🕳️🕳️
دو سه طبقه زیر زمین فقط گربه اش کم بود،ک خداروشکر تکمیل شد🐈‍⬛🐈
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
سحر بهروزیان
واقعاً بز و گرگ فقط گربه رو کم داشت فضا زیادی سورئال شده بود!
الان کامنتهای من پاک شده! نمیبینم.
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
صبا لطفی
الان کامنتهای من پاک شده! نمیبینم.
نه کامنتهاتون هست.
۱۶ بهمن ۱۴۰۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خبر
درباره نمایش ناصدا i
یادداشت حمیدرضا نعیمی، نویسنده، کارگردان، بازیگر و مدرس تئاتر برای نمایش «ناصدا» | عکس یادداشت حمیدرضا نعیمی، نویسنده، کارگردان، بازیگر و مدرس تئاتر برای نمایش «ناصدا»
«پردیس تئاتر لبخند» با اجرای دو نمایشِ «ناصدا» به کارگردانی آقای مهدی برومند و «بونکر» به کارگردانی آقای جلال تهرانی رسماً فعالیتِ خویش را آغاز کرد. این اتفاقی خجسته برای تئاتر و نمایشِ تهران است. مسئولان و مدیریتِ تئاترِ لبخند مجموعه‌ای کم‌نظیر را به تماشاگران هدیه کرده‌اند تا در فضایی با کیفیت، مطمئن و زیبا به تماشای نمایش بنشینند. فضای لابی، کافه‌ها، پارکینگ و طراحی و‌ مهندسی سالن‌های نمایشِ این مجموعه در تئاترهای دولتی و خصوصی ما بی‌نظیر است. دیدنِ نمایش در سالن‌های مجهز به سیستم‌های صوتی، نوری و اجراییِ ...
دیدن ادامه ››

«پردیس تئاتر لبخند» با اجرای دو نمایشِ «ناصدا» به کارگردانی آقای مهدی برومند و «بونکر» به کارگردانی آقای جلال تهرانی رسماً فعالیتِ خویش را آغاز کرد.

این اتفاقی خجسته برای تئاتر و نمایشِ تهران است. مسئولان و مدیریتِ تئاترِ لبخند مجموعه‌ای کم‌نظیر را به تماشاگران هدیه کرده‌اند تا در فضایی با کیفیت، مطمئن و زیبا به تماشای نمایش بنشینند. فضای لابی، کافه‌ها، پارکینگ و طراحی و‌ مهندسی سالن‌های نمایشِ این مجموعه در تئاترهای دولتی و خصوصی ما بی‌نظیر است. دیدنِ نمایش در سالن‌های مجهز به سیستم‌های صوتی، نوری و اجراییِ این مجموعه نویدِ روزهای پرباری را برای تئاتر تهران به همراه دارد. به دست‌اندرکاران این مجموعه خسته نباشید می‌گویم.

روز سه‌شنبه ۱۵ آبان با اشتیاق به دیدنِ نمایش «ناصدا» به نویسندگی آقای عباس جمالی و کارگردانی آقای «مهدی برومند» نشستم. نمایشی که می‌توان آن را برای چند بار دید و از خلاقیتِ همه‌ی اعضای گروه لذت برد. نمایش «ناصدا» اتفاقی در تئاترِ ما در چند وقت اخیر است. یک نمایشِ تام و تمام که برای تمامِ عناصرِ آن طراحی و فکر شده است.

نمایش‌نامه:

عباس جمالی، نویسنده‌ی خوش‌فکر و دغدغه‌مندی است که هر بار با ایده‌ها و پرداختِ آثارش ما را شگفت‌زده می‌کند. به نظرِ نگارنده، عباس جمالی این بار خود را با اثری سخت به چالش کشیده است. چگونه می‌توان به تفکیکِ مفهومِ صدا و زبان پرداخت؟ و از دلِ این مفهوم داستان و کاراکتر خلق کرد؟ تنهاییِ جهانِ آدم‌های داستان در نمایشِ «ناصدا» از جنسِ همیشگیِ درام‌های ایرانی نیست. نمایش‌نامه‌نویس با نگاهی بومی به طرحی جهانی دست یافته که می‌تواند برای هر ملیت و کشور دیگری قابلِ درک باشد. مرد و زنِ نمایش، با وجودِ انبوهِ صداها محتاجِ زبان و حرف هستند. حرف‌ها، واژگان، مفاهیم، مفاهیمِ واژگان، جملاتِ برآمده از واژگان، مفاهیمِ محصور در دستورِ زبان که احساسات را گاه به بند می‌کشند، و این اسارت در دستورات و قراردادها ما را برای لمس کردن، دیدن و شنیدنِ یکدیگر غریبه می‌کند. موضوعی غامض و پیچیده در دنیای امروزِ ماست. انسان‌های نمایش، انسان‌های از جنسِ انسان‌های هولوگرامی هستند که توهمی سه‌بعدی دارند اما در برخورد با یکدیگر دوبعدی هستند. دغدغه‌ها، نیازهای آن‌ها چیزی فراتر از «انسان» به معنی عامِ آن نیست: نیازِ دوست داشتن و دوست داشته شدن، نیازِ درک کردن و درک شدن، نیازِ دیدن و دیده شدن. به همین دلیل «مرگِ پدر» برای مردِ داستان، اتمامِ همه‌ی جبران‌هاست، این که با مرگ نمی‌توان چیزی را اصلاح یا تغییر داد. به همین دلیل حاضر نیست در تدفینِ او حضور داشته باشد. زن و مردِ داستان اما با وجودِ این اتفاقات، گویی از پسِ تغییرِ جهانِ خویش برنمی‌آیند و این سرنوشتِ محتومِ بشرِ آینده است که برای نجات می‌بایست به سرچشمه‌ی زندگی  و سرشتِ خویش یعنی کشف واژگان، شعر و رقص بازگردد.

کارگردانی:

آقای مهدی برومند، با کارگردانی نمایش «ناصدا» یکی از چهره‌های درخشان تئاترِ ایران است. او شبیه هیچ‌کس نیست. اکنون می‌توان در کنارِ عزیزانی چون محمد مساوات، مرتضی میرمنتظمی، سجاد افشاریان، افشین زمانی، کوروش شاهونه، دانیال نمازی، جابر رمضانی و… او را یکی از ستون‌های تئاترِ بالنده و آینده‌ی درخشان تئاترِ ایران دانست. مهدی برومند با دقتِ نظر به عنوانِ «مؤلف دوم» و با درکی عمیق از جهانِ متن، جهانِ اجرای خود را طراحی کرده و در یک هماهنگیِ کم‌نظیر در بخشِ شنیداری و دیداری اثری بدیع را بر صحنه آورده است. بعد از نمایشِ «شاه‌ماهی» دیگر در تئاترهای خصوصی شاهدِ طراحی صحنه‌ای چنین درخشان و کاربردی نبوده‌ام. ( اگر چه در چند بخش ایراداتی بر آن وارد است. قرار گرفتنِ کاراکترِ زن در برابرِ آینه‌ی سرویسِ بهداشتی و نشستنِ مرد بر روی پله و سیگار کشیدن برای تمامِ نقاط سالن به خوبی قابلِ دیدن و دریافت نیست.) اما اختلافِ سطح‌ها و استفاده از تمامِ زوایای دکور باعثِ تنوعِ دیداری نمایش شده است. همین امر موجبِ خلاقیت و طراحی خاصی در نور شده که باید به آقای «داوود ملک» دست‌مریزاد گفت. «بابک کیوانی» در طراحی صدا و آهنگسازی مثلِ همیشه درخشان است. چه خوب است که می‌توان با تکیه بر تجهیزاتِ صوتیِ تئاترِ لبخند، تلاشِ هنرمندانه و اثرِ او را با کیفیتِ تمام شنید. مهدی برومند، در بخش دیداریِ اثر با طراحِ ویدیو مپِ خود، آقای «حمید خزائی» یکی از درخشان‌ترین طراحی‌ها را در سال‌های اخیر رقم زده است. تصاویر، همگی با اندیشه و زیبایی در اجرا همراه است.

بازیگری:

«نازنین کیوانی» و «مرتضی تقی‌زاده»، بازیگران پر فروغ و درخشانِ نمایشِ «ناصدا» هستند. آن‌ها با انعطاف بیانی، بدنی و حسی خود بی‌نهایت تأثیرگذار هستند. چقدر منولوگِ کاراکتر زن با بازی زیبای نازنین کیوانی و مرگ پایانیِ مرد با بازی مرتضی تقی‌زاده تماشایی و دردناک است.

به سرکار خانم «سارا بهرامی» بازیگرِ ارزنده‌ی تئاتر و سینمای ایران برای تهیه‌کنندگی این اثرِ ماندگار و به حُسنِ انتخابِ مسئولانِ محترمِ تئاتر لبخند تبریک می‌گویم.

نمایش «ناصدا» را ببینید و طعم اثری متفاوت را در تئاتر ایران بچشید.

مجموعه تئاتر «لبخند» با مدیریت انوشه زاهدی افتتاح می‌گردد. | عکس افتتاح مجموعه تئاتر «لبخند»مجموعه تئاتر «لبخند» با مدیریت انوشه زاهدی افتتاح می‌گردد.
انوشه زاهدی و رضا سلیمانی مؤسسین و اعضای تشکیل دهنده هیئت مدیره این مجموعه تازه تاسیس هستند.به گزارش روابط عمومی مجموعه تئاتر «لبخند»، انوشه زاهدی که سابقه تهیه کنندگی نمایش‌های متعددی از قبیل «اتاق» به کارگردانی زنده‌یاد ساشا کشوادی و «نینوچکا» به کارگردانی سعید داخ و ... را در کارنامه هنری خود دارد،مدیریت این مجموعه جدید را به عهده خواهد داشت.مجموعه تئاتر «لبخند» شامل سه سالن با ظرفیت دویست نفر، صدوپنجاه نفر و یک سالن با ظرفییت پنجاه و سه نفر با امکانات پخش فیلم دالبی سارراند و یک سالن روباز دو سویه با ظرفیت صدوشصت نفر و دیگر ...
دیدن ادامه ››

انوشه زاهدی و رضا سلیمانی مؤسسین و اعضای تشکیل دهنده هیئت مدیره این مجموعه تازه تاسیس هستند.

به گزارش روابط عمومی مجموعه تئاتر «لبخند»، انوشه زاهدی که سابقه تهیه کنندگی نمایش‌های متعددی از قبیل «اتاق» به کارگردانی زنده‌یاد ساشا کشوادی و «نینوچکا» به کارگردانی سعید داخ و ... را در کارنامه هنری خود دارد،مدیریت این مجموعه جدید را به عهده خواهد داشت.

مجموعه تئاتر «لبخند» شامل سه سالن با ظرفیت دویست نفر، صدوپنجاه نفر و یک سالن با ظرفییت پنجاه و سه نفر با امکانات پخش فیلم دالبی سارراند و یک سالن روباز دو سویه با ظرفیت صدوشصت نفر و دیگر امکاناتی همچون پلاتو، گالری، کارگاه دکور، کافه و رستوران، پارکینگ و بخش تجاری مرتبط در زمینه فرهنگی است.

شاهین صادقیان طراح، کارگردان و بازیگر مدیریت بخش فرهنگی مجموعه را عهده‌دار است. از آثار او می‌توان به ایفای نقش در تئاتر «دور دنیا در هشتاد روز» به کارگردانی جلال تهرانی و کارگردانی «فصل شکار بادبادک‌ها»، «دزدان شماره ۴۳»، آهنگسازی، طراح صحنه و نور در چندین اثر نمایشی اشاره کرد، همچنین وی در زمینه گروه اجرایی پشت صحنه در سینما و تئاتر نیز تجارب بسیاری از جمله به عنوان دستیار کارگران در چند پروژه با جلال تهرانی را داشته است. پیش از این، او از جمله مدیران تماشاخانه سپند بوده است و در بخش اجرایی مکتب تهران نیز حضور دارد.

امیر قالیچی‌مدیر روابط عمومی مجموعه تئاتر «لبخند» خواهد بود که به عنوان یکی از چهره‌های با تجربه و به نام در این حرفه شناخته می‌شود. او یکی از موسسان و گردانندگان رسانه «تئاتربازها» در فضای مجازی است و به عنوان مدیر تبلیغات و روابط عمومى در بسیاری از آثار نمایشی در کنار هنرمندانی همچون دکترعلی رفیعی، جلال تهرانی، بهمن فرمان‌آرا، حمید پورآذری، محمد یعقوبی، اصغر دشتی، سجاد افشاریان، پارسا پیروزفر، حمیدرضا نعیمی، الهام کردا، همایون غنی‌زاده، افسانه ماهیان، محمد مساوات، گلاب آدینه، علی سرابی و ... حضور و همکاری داشته است. شایان ذکر است او پیش از این به عنوان مدیر روابط عمومى و امور قراردادها در تماشاخانه پالیز و مدیر روابط‌عمومى عمارت نمایشی نوفل‌لوشاتو و ملک نیز مشغول به کار بوده است.

آدرس مجموعه تئاتر «لبخند» تهران، خیابان طالقانی، بین وصال و نادری، پلاک ۴۱۷ است.

 

زمینه‌های فعالیت

سینما
تئاتر
موسیقی

امکانات

کافه
کافه
رستوران
رستوران
پارکینگ
پارکینگ
سرویس بهداشتی
سرویس بهداشتی
پلاتو
پلاتو
سالن اجرا
سالن اجرا
سالن سینما
سالن سینما
گالری
گالری
آسانسور
آسانسور

تماس‌ها

09019999863 (مجموعه)
09213383707 (آموزش)
labkhand.thr
تلگرام

مکان

تهران ،خیابان طالقانی، بین نادری و وصال شیرازی، پلاک ۴۱۷