برام جالبه که در سه تئاتر اخیر که دیدم – «ماهی و رها» با بازی ژاله صامتی و دخترش، «هم این و هم آن» با بازی گلاب آدینه و دخترش، و «قرمز» با بازی رضا بهبودی و دانیال نوروش – هر کدام روایتی از شکاف نسلی را پیش چشم مخاطب میگذارند. حتی توی صحبت با روانشناسی سازمانی ام هم به این تفاوت اشاره میشه همیشه.
سه اثر «ماهی و رها»، «هم این و هم آن» و «قرمز» هر سه به
شکلی مستقیم یا غیرمستقیم به موضوع تفاوتهای نسلی پرداختهاند؛ تفاوت میان نسلهای X و Y با نسل Z و پیامدهای آن در روابط فردی، اجتماعی و حرفهای.
در «ماهی و رها»، روایت دو خیاط از دو نسل، با پرداختی مبتنی بر جزئیات رفتاری و زبانی، به تعارض در ارزشها و نگاه به زندگی میپردازد؛ جایی که نسل پیشین با چارچوبها و قواعد مشخص، در برابر نسلی قرار میگیرد که اولویت را به تجربه، انعطاف و فردیت
... دیدن ادامه ››
میدهد.
«هم این و هم آن» با بهرهگیری از بستر تئاتر درون تئاتر، تضاد میان بازیگری پیشکسوت و هنرمندی جوان را به تصویر میکشد. این تضاد، علاوه بر جنبههای فنی و هنری، لایههای عمیقتری از شکاف نسلی در شیوه مواجهه با کار، تعریف موفقیت و ارتباط با مخاطب را آشکار میکند.
در «قرمز»، نسبت استاد و شاگرد نقاشی بهانهای است برای بازخوانی دو رویکرد متفاوت به هنر: یکی متکی بر سنت، اصول تثبیتشده و عمق مفهومی، و دیگری جویای تجربههای نو، سرعت، و بیان فردی بیپیرایه.
وجه مشترک این سه اثر، نمایش تنش میان ساختارمندی و رهاشدگی است؛ میان پایداری در ارزشهای تثبیتشده و حرکت بهسوی افقهای ناشناخته. هر سه، با وجود تفاوت در بستر داستانی، موفق میشوند تصویری گویا از پارادایمهای ذهنی متضاد نسلها ارائه کنند و مخاطب را به تأمل درباره ریشهها و پیامدهای این شکاف دعوت نمایند.